تفاوت بین گرفتن و تبدیل شدن چیست؟
در زبان انگلیسی گفتاری از فعل get استفاده میکنیم، در حالی که become معمولاً در موقعیت های نوشتاری رسمیتر ظاهر میشود.
جدای از موقعیت، این دو کلمه معنای مشابهی دارند. هر دوی آنها به معنای رشد، تغییر، و ایجاد هستند. با این حال، get چندین معنی دیگر نیز دارد. می تواند به معنای دریافت، بدست آوردن، رسیدن، سفر، شروع یا بخشی از یک فعل مرکب باشد.
برای مقایسه get و become و همچنین فهرستی از معانی مختلف فعل get و become ادامه مطالب را بخوانید.
کاربرد get و become
get معانی مختلفی دارد. become یعنی رشد کردن، توسعه یافتن یا شروع به بودن. از get در انگلیسی گفتاری غیررسمی استفاده می کنیم و become در انگلیسی نوشتاری رسمی رایج تر است. از ساختار get / become + صفت یا قید برای صحبت در مورد تغییر از یک حالت یا وضعیت به حالت دیگر استفاده می کنیم.
get (informal, spoken) become (formal, written)
She got angry and yelled at the children.
عصبانی شد و سر بچه ها داد زد.
She became furious and scolded the children.
او عصبانی شد و بچه ها را سرزنش کرد
The weather gets warmer the further south you go.
هر چه به سمت جنوب بروید هوا گرمتر می شود.
As we travelled south, the weather became increasingly warm.
همانطور که به جنوب سفر می کردیم، هوا به طور فزاینده ای گرم می شد.
They got tired after an hour or so of walking.
بعد از یک ساعت یا بیشتر پیاده روی خسته شدند.
He became weary from the long day of travel behind him.
از روز طولانی سفر که پست سر گذاشته بود خسته شد.
نکته: get (غیررسمی، گفتاری) become (رسمی، نوشتاری)
ما می توانیم از become+ اسم برای صحبت در مورد تغییر یا توسعه استفاده کنیم اما نمی توانیم از get + اسم در این معنی استفاده کنیم.
مثال:
In 2009, Barack Obama became the 44th President of the United States.
Incorrect: He got the 44th President …
در سال 2009، باراک اوباما چهل و چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده شد.
دو فعل grow و turn
افعال turn و grow نیز می توانند نشان دهنده تغییر باشند. از grow برای تغییر در مدت زمان طولانی استفاده کنید و از turn برای توسعه سریعتر استفاده کنید. گاهی اوقات این کلمات قابل جابجایی هستند.
مثال:
In Autumn, the leaves turn brown.
(also: … the leaves go brown.)
در پاییز، برگ ها قهوه ای می شوند.
It felt as if her hair had turned grey overnight.
(also: her hair had gone gray …)
انگار موهایش یک شبه خاکستری شده بود.
I want to grow old with you.
میخوام با تو پیر بشم
The rich are growing richer and the poor are growing poorer.
(also: the rich are getting/becoming richer …)
ثروتمندان ثروتمندتر می شوند و فقرا فقیرتر می شوند.
نکته: بر خلاف زبان های دیگر، ما نمی توانیم از افعال get یا become برای صحبت در مورد سن و تولد استفاده کنیم. در عوض از فعل turn استفاده می کنیم.
مثال ها:
Layla is turning 30 next year.
(Incorrect: Layla is getting 30 next year.)
لیلا سال آینده 30 ساله می شود.
He turned 22 on his last birthday.
(Incorrect: He became 22 on his last birthday.)
او در آخرین تولدش ۲۲ ساله شد.
get با معانی دیگر
اکنون بیایید نگاهی دقیق تر به برخی از معانی دیگر get بیندازیم. با توجه به معانی زیادی که دارد، get یک کلمه بسیار مفید است. بیشتر از آن در انگلیسی گفتاری غیررسمی استفاده می کنیم، در حالی که افعال معادل آن برای انگلیسی نوشتاری رسمی رایج هستند. لطفا توجه داشته باشید که become در این نمونه ها امکان پذیر نیست.
*** ما از get + noun/pronoun به معنای بدست آوردن، جمع آوری یا دریافت استفاده می کنیم.
get = acquire, offer, receive, etc.
دریافت = بدست آوردن، پیشنهاد، دریافت و غیره.
مثال:
Rachel got a pony for her birthday. (get = receive)
ریچل برای تولدش یک پونی گرفت. (دریافت = دریافت)
Can I get you something to drink? (get = offer)
آیا می توانم برای شما چیزی بنوشم؟ (دریافت = پیشنهاد)
Michael has gone to get some milk. (get = collect)
مایکل رفته تا شیر بیاورد. (دریافت = جمع آوری)
*** ما از get در ارتباط با حمل و نقل عمومی به معنای “سفر با” استفاده می کنیم.
get = arrive at, reach, travel by
بدست آوردن = رسیدن، رسیدن، سفر کردن
مثال:
Justin gets the train to work every day. ↔ Justin travels to work by train.
جاستین هر روز قطار را به محل کار می رساند. ↔ جاستین با قطار به محل کار می رود.
*** همچنین از get برای نشان دادن پایان یک سفر استفاده می کنیم. در این معنا، get به معنای رسیدن یا رسیدن است.
مثال:
They got home too late that morning. (get to = arrive at)
آنها صبح آن روز دیر به خانه رسیدند. (رسیدن به = رسیدن به)
Excuse me, can you tell me how to get to the train station from here? (get to = reach)
ببخشید میشه بگید چطوری از اینجا به ایستگاه قطار برم؟ (رسیدن به = رسیدن)
.
get در افعال مرکب
Get با حروف اضافه های مختلف مانند up، out، off، by و غیره برای تشکیل افعال مرکب (افعالی با دو یا چند قسمت) استفاده می شود. هر فعل مرکب معنای متفاوتی دارد.
مثال:
I speak enough French to get by when I visit France. (get by = manage)
من به اندازه کافی فرانسوی صحبت می کنم که بتوانم هنگام بازدید از فرانسه از پس آن بربیایم.
Sarah doesn’t get on with her sister. (get on with = have a good relationship with)
سارا با خواهرش کنار نمی آید.
get با حالت سوم فعل (past participle)
Get اغلب با قسمت سوم افعال ترکیب می شود و عبارات ثابتی می سازد. مثلا هنگامی که با dressed و washed و married و غیره ترکیب می شود، معنای انعکاسی دارد یعنی اینها کارهایی است که ما برای خودمان انجام می دهیم.
مثال:
He got washed quickly, then got dressed in the dark.
سریع خودش را شست و بعد در تاریکی لباس پوشید.
He washed himself, then dressed himself.
خودش را شست و بعد لباس پوشید.
*** get + قسمت سوم فعل همچنین می تواند یک ساختار مجهول باشد. وقتی فاعل جمله ناشناخته یا بی اهمیت باشد از این ساختار استفاده می کنیم.
مثال:
People commit crimes and think that they will never get caught. (= … will never be caught)
مردم مرتکب جنایت می شوند و فکر می کنند که هرگز دستگیر نخواهند شد.
He got offered a new job, but said no. (= He was offered …)
به او پیشنهاد کار جدید داده شد، اما گفت نه.
*** در موقعیت های غیررسمی، میتوانیم از get با شکل -ing فعل به معنای شروع به انجام کاری استفاده کنیم.
مثال:
We should get going or we will miss the train.
باید برویم وگرنه قطار را از دست خواهیم داد.
Come on, get moving!
بجنب حرکت کن
*** همراه با مصدر با to، get به معنای “توانستن” است.
مثال:
Unfortunately, we didn’t get to see the elephants on the safari.
متأسفانه، ما نتوانستیم فیل ها را در سافاری ببینیم.
As I child I never got to watch TV after school.
در کودکی هرگز نتوانستم بعد از مدرسه تلویزیون تماشا کنم.
ساختار get + object + infinitive/participle
*** ساختار زیر به معنای قانع کردن کسی به انجام کاری است.
get + مفعول + مصدر با to
مثال:
The detective got the suspect to talk.
کارآگاه مظنون را به صحبت وادار کرد.
The detective managed to persuade the suspect to talk.
کارآگاه موفق شد مظنون را متقاعد به صحبت کند.
I can’t get my computer to work!
من نمی توانم کامپیوترم را به کار بیاندازم!
I can’t make my computer work
من نمی توانم کاری کنم که کامپیوترم کار کند
*** همچنین ساختار زیر به معنای وادار کردن کسی به انجام کاری است.
get + object + Ving
مثال:
Once you get him talking about the weather he doesn’t stop.
هنگامی که او را به صحبت در مورد آب و هوا وادار می کنید، متوقف نمی شود.
She’s very stylish, she got all the girls copying her clothes.
او بسیار شیک است، او همه دخترها را مجبور به کپی کردن و پوشیدن لباس هایش کرد.
*** ساختار زیر به معنای تمام کردن چیزی است.
get + مفعول + PP
مثال:
It took my brother four hours to get his homework done.
برادرم چهار ساعت طول کشید تا تکالیفش را انجام دهد.
نکته: در انگلیسی غیررسمی، از get برای بیان احساسات استفاده کنید:
مثال:
- I got angry when my colleague said things about me that weren’t true.
وقتی همکارم چیزهایی درباره من گفت که درست نبود، عصبانی شدم.
- My son’s getting excited about his birthday party next week. He’ll be 5.
پسرم در مورد جشن تولدش در هفته آینده هیجان زده می شود. او 5 ساله خواهد شد
- We always get really bored in History class.
ما همیشه در کلاس تاریخ واقعاً خسته می شویم.
نکته: می توانید از get با صفت های مقایسه ای استفاده کنید:
مثال:
- It’s gotten more expensive to buy an apartment in this city.
خرید آپارتمان در این شهر گران شده است.
- I’m getting better at playing the piano – I’ve been practicing a lot.
من در نواختن پیانو بهتر می شوم – زیاد تمرین کرده ام
- It’s getting easier and easier for me to understand movies in English!
درک فیلم ها به زبان انگلیسی برای من آسان تر و آسان تر می شود!
کاربرد become
*** Become را می توان با احساسات و صفت های مقایسه ای در انگلیسی رسمی استفاده کرد:
مثال:
- My sister became depressed after she moved to a new city.
خواهرم پس از نقل مکان به شهر جدید افسرده شد.
- It’s becoming more difficult to balance work and life in the modern world.
ایجاد تعادل بین کار و زندگی در دنیای مدرن دشوارتر می شود.
*** همیشه از become با حرفه ها و مشاغل استفاده کنید و هرگز از get استفاده نکنید.
مثال:
- My son is studying really hard. He wants to become a lawyer someday.
پسرم خیلی سخت درس می خواند. او می خواهد روزی وکیل شود
- Shirley became a famous actress when she was just four years old.
شرلی زمانی که تنها چهار سال داشت به یک بازیگر مشهور تبدیل شد
نکته مهم: با used to از get استفاده کنید:
مثال:
- I’ve gotten used to taking cold showers.
من به دوش آب سرد عادت کرده ام
- We never got used to driving on the opposite side of the road while we lived in England.
زمانی که در انگلستان زندگی می کردیم هرگز به رانندگی در طرف مقابل جاده عادت نکردیم
*** از become یا get با «accustomed to» استفاده کنید که رسمی تر و در زبان انگلیسی نوشتاری رایج تر است. فعل become احتمالا کمی رایج تر است.
مثال:
- It took years for him to become accustomed to life in another country.
سالها طول کشید تا او به زندگی در کشور دیگری عادت کند
- When I started my new job, I had to get accustomed to waking up early.
وقتی کار جدیدم را شروع کردم، باید به زود بیدار شدن عادت می کردم
نکته: دو فعل get و become گاهی اوقات قابل استفاده به جای هم هستند. با این حال، get چندین معنی مختلف دارد. از سوی دیگر، به طور عمده برای صحبت در مورد یک رویداد از become استفاده می شود.
نکته: Get یکی از رایج ترین کلمات در زبان انگلیسی است. عمدتاً در انگلیسی غیر رسمی استفاده می شود. حتی برخی معتقدند که get نباید در گفتار و نوشتار رسمی استفاده شود. اگرچه این نظر چندان منطقی نیست.
کاربرد get / become با صفت
هر دو فعل get و become را می توان با صفت استفاده کرد. در این مورد، هر دو نشان دهنده رشد یا توسعه هستند.
جملات زیر را با هم مقایسه کنید.
She got angry when she realized that he was lying. (Informal)
وقتی فهمید که او دروغ می گوید عصبانی شد. (دوستانه و غیر رسمی)
She became angry when she realized that he was lying. (Formal)
وقتی فهمید که او دروغ می گوید عصبانی شد. (رسمی)
I got / became interested in classical music when I was in high school.
از دوران دبیرستان به موسیقی کلاسیک علاقه مند شدم.
As I get older, I get more optimistic.
هر چه بزرگتر می شوم خوشبین تر می شوم.
As I become older, I become more optimistic.
هر چه بزرگتر می شوم خوشبین تر می شوم.
It got colder and colder the higher we climbed.
هر چه بالاتر می رفتیم سرد و سردتر می شد.
It became increasingly cold as we climbed higher.
هر چه بالاتر می رفتیم هوا سردتر می شد.
کاربرد اسم + become
get را نمی توان با یک اسم برای نشان دادن توسعه یا تغییر استفاده کرد. در این صورت، فقط become قابل استفاده است.
مثال:
She became a nun.
Incorrect: She got a nun.
او راهبه شد.
کاربرد اسم / ضمیر + get
هنگامی که get با اسم یا ضمیر همراه می شود، به معنای «به دست آوردن»، «آوردن»، «دریافت» یا «به دست آوردن» است. فعل become را نمی توان با این معنی به کار برد.
مثال:
I got a call from Betty.
(= I received a call from Betty.)
از بتی تماس دریافت کردم.
She gets $300 a week.
(= She earns $300 a week.)
او هفته ای 300 دلار درآمد دارد.
Could you get me a glass of water?
(= Could you fetch me a glass of water?)
میشه یه لیوان آب برام بیاری؟
نکته: فعل become به معنای «تبدیل شدن به…» است. این بدان معنی است که تغییراتی رخ می دهد:
مثال:
He became a journalist.
او روزنامه نگار شد.
یعنی اول، او روزنامه نگار نبود، اما تغییراتی رخ داد مثلاً او دانشگاه را به پایان رساند و بعد از آن روزنامه نگار شد.
به چند نمونه دیگر توجه کنید:
- She was the first woman to become Prime Minister.
او اولین زنی بود که نخست وزیر شد.
- Things always become clearer in the morning.
همیشه همه چیز در صبح روشن می شود
- I’d like to become a better teacher.
من دوست دارم معلم بهتری شوم
- After the divorce, he became a sad man.
بعد از طلاق مردی غمگین شد.
- When did you decide to become a doctor?
چه زمانی تصمیم گرفتید پزشک شوید؟
- Janet has become a grown woman since I last saw her
جانت از آخرین باری که او را دیدم به یک زن بالغ تبدیل شده است
- Why has Mr Swan become so bitter?
چرا آقای سوان اینقدر بدخلق شده است؟
- Queen Elizabeth II became queen at the age of 25.
ملکه الیزابت دوم در ۲۵ سالگی ملکه شد.
- One day, Robin will become as famous as Batman.
یک روز رابین به اندازه بتمن معروف می شود
- Bruce Banner becomes Hulk when he’s upset.
بروس بنر وقتی ناراحت است تبدیل به هالک می شود.
مهم ترین معانی فعل get:
*** get به معنی become یا شدن
وقتی get را قبل از یک صفت استفاده می کنید، به معنای become یا شدن است. مثلا get angry به معنی عصبانی شدن و get old به معنای پیر شدن است.
مثال:
- He’ll get angry when he finds out.
وقتی بفهمد عصبانی می شود.
- I don’t ever want to get old.
من هرگز نمی خواهم پیر شوم.
چند مثال دیگر:
- Have you seen Janet? She’s got so thin. I wonder if she’s OK.
آیا جنت را دیده ای؟ او خیلی لاغر شده نمی دانم که آیا حالش خوب است.
- Mum, I’ve crashed your car. Don’t get upset, please.’
مامان، من با ماشینت تصادف کردم. ناراحت نشو لطفا
- Visit our website to get inspired.
برای ایده گرفتن از وب سایت ما دیدن کنید.
توجه: شما نمی توانید از get با اسم ها استفاده کنید.
مثال:
He got a journalist.
درست نیست، و به این معنی نیست که “او روزنامه نگار شده است.”
*** فعل get به معنی دريافت كردن
مثال:
- I got this watch from my grandfather.
این ساعت را از پدربزرگم گرفتم
- She’s just got a message from her boyfriend.
او به تازگی یک پیام از دوست پسرش دریافت کرده است.
- I’ll be grounded if I get a bad mark on my math test.’
اگر در امتحان ریاضی ام نمره بدی بگیرم گرفتار می شوم.
*** فعل get به معنی خریدن
مثال:
- Can you get some bread when you go shopping?
وقتی خرید رفتی میتونی کمی نان بخری؟
- Where did you get those shoes? I love them.
این کفشها را کجا خریدی؟ عاشقشونم
- I didn’t get anything for Chris for his birthday.
هچی برای تولد کریس نخریدم.
*** فعل get به معنی رسیدن
مثال:
- When did you get home last night?
دیشب کی رسیدی خونه؟
- I’m not sure how to get to John’s place.
نمی دونم چطور به خانه جان بروم؟
- When you get to the church, turn left and take the first street on the right.
وقتی رسیدی کلیسا برو چپ و وارد اولین خیابان سمت راست شو
*** فعل get به معنی فهمیدن
مثال:
- Don’t you get it? He loves you.
نمی فهمی؟ عاشقته
- I don’t get it, I’m afraid. Can you explain it to me?
متاسفم نمیفهمم. میتونی توضیح بدی؟
- Nobody gets my jokes. Maybe they’re not funny.
هیچ کسی جوکهای تو را نمیفهمه. شاید خنده دار نیستند
نکته: هر زمان که در “شرایط” تغییری رخ داد، از get استفاده می کنیم.
به این مثالها توجه کنید:
چای در حال سرد شدن است
علی غمگین می شود
داره غمگین میشه
دارم دیر می کنم
او خوشحال شده است
نکته: فعل become برای زمانی است که در “کیفیت” چیزها تغییری رخ دهد.
به چند مثال توجه کنید:
He became corrupt.
او فاسد شد
She became active.
او فعال شد
They become angry.
آنها عصبی شدند
ترکیبات پرکاربرد با دو فعل get و become
کالوکیشن ها و ترکیبات فعل get
Get a call
دریافت تماس
I’ve got a call from Phil today. He invited me to his graduation party.
امروز از فیل تماس دریافت کردم. او مرا به جشن فارغ التحصیلی خود دعوت کرد.
Get a cold
سرما خوردن
Are you sure you got a cold in this hot weather?
مطمئنی تو این هوای گرم سرما خوردی؟
Get dark
تاریک شدن
Now when the days are shorter, it’s getting dark earlier.
حالا که روزها کوتاه تر شده اند، هوا زودتر تاریک می شود.
Get a tan
برنزه شدن
Mary got a lovely tan on her holiday in Greece.
مری در تعطیلات خود در یونان آفتاب (برنزه) خوبی گرفت.
Get out of breath
از نفس افتادن
If you run for a long time, you may get out of breath.
اگر برای مدت طولانی بدوید، ممکن است از نفس بیفتید.
Get started
شروع کردن
All the employees are present. Let’s get started with the meeting.
همه کارکنان حضور دارند. بیایید با جلسه شروع کنیم.
Get hungry
گرسنه شدن
Although I had a big sandwich for lunch, I’m getting hungry.
اگرچه من یک ساندویچ بزرگ برای ناهار خوردم، اما دارم گرسنه می شوم.
Get together
دور هم جمع شدن
Vincent suggested that we get together on Saturday for dinner at his house.
وینسنت به ما پیشنهاد کرد که شنبه برای شام در خانه اش دور هم باشیم.
Get the chance
شانس و فرصت داشتن
People don’t get the chance to enroll on a prestigious college so often.
مردم این شانس را ندارند که در یک کالج معتبر ثبت نام کنند.
Get a degree
مدرک گرفتن
As soon as I get a degree, I’m going to apply for a job in that company.
به محض گرفتن مدرک، برای کار در آن شرکت اقدام می کنم.
Get ready
آماده شدن
And now get ready to see the most beautiful city in the world.
و اکنون برای دیدن زیباترین شهر جهان آماده شوید.
Get a haircut
کوتاه کردن موها
I was at the hairdresser’s today and got a haircut.
من امروز آرایشگاه بودم و موهایم را کوتاه کردم.
Get upset
ناراحت شدن
When I heard how many people died in that earthquake, I got upset.
وقتی شنیدم چند نفر در آن زلزله کشته شدند، ناراحت شدم.
Get rest
استراحت کردن
I’ve been working all day. Luckily, I’ve finished and I’m going home to get some rest.
من تمام روز کار کرده ام خوشبختانه کارم تمام شد و می روم خانه تا کمی استراحت کنم.
Get into trouble
به دردسر افتادن
From now on you’re on your own. Try not to get into trouble.
از این به بعد شما تنها هستید سعی کنید دچار مشکل نشوید.
Get the impression
برداشت خاصی به دست آوردن
All of a sudden, Shirley got the impression that she’d already been there before.
ناگهان شرلی این تصور را پیدا کرد که قبلاً آنجا بوده است.
Get wet
خیس شدن
Don’t go near that pond! You’ll get wet.
نزدیک آن برکه نرو! خیس میشی
Get lost
گم شدن
When we were in Viena last summer, Tom and I got lost.
وقتی تابستان گذشته در وین بودیم، من و تام گم شدیم.
Get stuck
گیر کردن
Sorry, I’ll be late for dinner. Unfortunately, I got stuck in traffic.
ببخشید برای شام دیر میام متاسفانه در ترافیک گیر کردم.
Get married
ازدواج کردن
Ivone and Garry are getting married on Saturday, so they invited us.
آیون و گری روز شنبه با هم ازدواج می کنند، بنابراین آنها ما را دعوت کردند.
Get divorced
طلاق گرفتن
After five years of an unhappy marriage, they got divorced.
پس از پنج سال ازدواج ناخوشایند، آنها طلاق گرفتند.
Get pregnant
باردار شدن
Celia got pregnant soon after they got married.
سلیا بلافاصله پس از ازدواج باردار شد.
Get permission
اجازه گرفتن
Laura got permission to use her father’s car when she goes clubbing on Saturdays.
لورا وقتی شنبه ها به باشگاه می رود اجازه استفاده از ماشین پدرش را گرفت.
Get a job
شغل پیدا کردن
Do you remember when I went for an interview? Well, I got the job.
یادته کی رفتم مصاحبه؟ خب من کار رو گرفتم
Get a joke
فهمیدن جوک
Did you get that joke? It’s very funny.
متوجه این شوخی شدید؟ خیلی با مزه است.
Get dressed
لباس پوشیدن
Hold on a moment. I’m coming as soon as I get dressed.
یک لحظه صبر کن به محض اینکه لباس بپوشم میام
Get drunk
مست شدن
I can’t believe you got drunk after two pints of beer!
باورم نمیشه بعد از دو لیوان آبجو مست شدی!
Get sacked
اخراج شدن
Simon’s got sacked. That’s the reason why he has to find a new job.
سایمون اخراج شد به همین دلیل است که او باید شغل جدیدی پیدا کند.
Get home
به خانه رسیدن
What time was it when you got home?
ساعت چند بود که به خانه رسیدی؟
Get old
پیر شدن
We are not getting any younger; unfortunately, we’re all getting old.
ما جوان تر نمی شویم. متأسفانه همه ما در حال پیر شدن هستیم
Get along
کنار آمدن
Robin accepted the proposal while Vinnie got along with the idea.
رابین این پیشنهاد را پذیرفت در حالی که وینی با این ایده کنار آمد.
Get to know someone/something
آشنا شدن
Despite their parents’ protests, they were trying to get to know each other by spending time together.
علیرغم اعتراض والدینشان، آنها سعی میکردند با گذراندن وقت با هم یکدیگر را بشناسند.
Get shocked
شوکه شدن
I’m afraid you’ll get shocked when you hear the news.
می ترسم با شنیدن این خبر شوکه شوید.
Get away
در رفتن / خلاص شدن
In my opinion, the teacher will not let you get away with this.
به نظر من معلم اجازه نمی دهد شما از این موضوع خلاص شوید.
Get excited
هیجان زده شدن
Children always get excited about birthday parties.
بچه ها همیشه در مورد جشن تولد هیجان زده می شوند.
Get going
راه افتادن
I think we should get going before it gets too late.
من فکر می کنم قبل از اینکه خیلی دیر شود باید راه بیفتیم.
Get on
سوار شدن
You should get on that bus to get to Queens Road. Otherwise, you’ll have to wait for another one.
سوار آن اتوبوس شوید تا به جاده کوئینز برسید. در غیر این صورت، باید منتظر یکی دیگر باشید.
Get off
پیاده شدن / خارج شدن
Unless you have permission, you’ll have to get off my property!
اگر مجوز ندارید، باید از ملک من خارج شوید!
Get over
کنار آمدن
It’s been months since they broke up but he hasn’t got over her yet.
ماه ها از جدایی آنها می گذرد اما او هنوز او با ابن مساله کنار نیامده است.
Get somewhere/nowhere
رسیدن به جایی
Despite all your efforts, doing things that way will get you nowhere.
با وجود تمام تلاش هایتان، انجام کارها به این شکل شما را به جایی نمی رساند.
Get a life
زندگی کردن
You can’t play video games all day long. Don’t you think you should get a life?
شما نمی توانید در تمام طول روز بازی های ویدیویی انجام دهید. فکر نمی کنی باید زندگی کنی؟
Get the message
پیام گرفتن / فهمیدن
After our conversation, I’m beginning to get the message that you don’t love me anymore.
بعد از مکالمه ما، من شروع به دریافت این پیام کردم که دیگر دوستم نداری.
Get used to
عادت کردن
We need to get used to living in a foreign country as soon as we can.
باید هر چه زودتر به زندگی در یک کشور خارجی عادت کنیم.
Get the point
فهمیدن نکته
I’m a bit confused by your decision to leave, but I get the point.
من از تصمیم شما برای رفتن کمی گیج شده ام، اما متوجه موضوع شدم.
Get rid of
راحت شدن
You don’t need these things. You should get rid of them.
شما به این چیزها نیاز ندارید . تو باید از شر آنها خلاص شوی
Get into
وارد شدن
The burglars got into the house through the window while we were sleeping.
سارقان در حالی که ما خواب بودیم از پنجره وارد خانه شدند.
Get out
بیرون رفتن
You should get out in the fresh air because you look as if you’ve seen a ghost.
شما باید در هوای تازه بیرون بیایید، زیرا به نظر می رسد که یک روح دیده اید.
Get tired
خسته شدن
Is it far? I’m getting tired.
آیا دور است؟ دارم خسته میشم
Get to sleep
خوابیدن
You should stop worrying and try to get to sleep.
شما باید نگران نباشید و سعی کنید بخوابید.
Get moving
حرکت کردن
Let’s get moving because we have to be ready in half an hour.
بیایید حرکت کنیم زیرا تا نیم ساعت دیگر باید آماده باشیم.
کالوکیشن ها و ترکیبات become
become a [member, partner, sponsor, champion]
تبدیل شدن به یک [عضو، شریک، حامی، قهرمان]
become the [first, most, next, youngest, largest]
تبدیل شدن به [اولین، بیشترین، بعدی، جوانترین، بزرگترین]
become one with [yourself, the universe, your faith]
با [خودت، کیهان، ایمانت] یکی شدن.
is becoming a problem
در حال تبدیل شدن به یک مشکل
become [important, popular, aware, familiar]
[مهم، محبوب، آگاه، آشنا] شدن
become [available for]
در دسترس قرار گرفتن
will (soon) become [common, commonplace, necessary]
(به زودی) [متداول، معمول، ضروری] خواهد شد.
is becoming increasingly [difficult, common, popular, important]
به طور فزاینده ای [مشکل، رایج، محبوب، مهم] می شود.
is becoming less and less [difficult, effective]
روز به روز کمتر می شود [سخت، موثر]
is becoming [cloudy, sunny, clear]
[ابری، آفتابی، صاف] شدن
is becoming [mostly, partly] [cloudy]
[عمدتا، تا حدی] [ابری] شدن
become known for
شناخته شدن برای
what became of him?
سرنوشت او چه شد؟
what will become of me?
سرنوشت من چه خواهد شد؟
مطالعه مقالات زیر پیشنهاد می شود: