در این درس به کاربرد ها و تفاوت های دو قید usually و often می پردازیم.
تفاوت اصلی usually و often چیست؟
هر دو قیدهای تکرار هستند که نشان می دهند یک عمل چقدر تکرار می شود. با این حال، “usually” نشان دهنده انجام کاری به طور منظم است که تبدیل به یک عادت می شود، اما «often» به معنای عملی است که مکررا اتفاق می افتد اما به طور منظم نیست. به عبارت دیگر، بخشی از روتین ما نیست.
تفاوت ها:
وقتی از «usually» استفاده می کنیم، نشان می دهیم که کاری را به طور منظم انجام می دهیم. تبدیل به یک عادت شده است.
به مثال های زیر نگاه کنید:
We usually drink coffee for breakfast.
ما معمولا برای صبحانه قهوه می خوریم.
When do you usually go to bed?
معمولا چه زمانی می خوابید؟
از سوی دیگر، «often» نشاندهنده انجام مکرر کاری است که قابل پیشبینی نیست. توجه داشته باشید که ما از “often” برای عادات خود استفاده نمی کنیم. مثال های زیر را بررسی کنید:
How often do you go shopping?
هرچند وقت یک بار میروی خرید؟
I often go to the theater with my friends.
من اغلب با دوستانم به تئاتر می روم.
شباهت ها:
هر دو قیدهای تکرار هستند که نشان می دهند یک عمل چقدر تکرار می شود. به مثال های زیر نگاه کنید:
Hannah often comes to this café.
هانا اغلب به این کافه می آید.
I wanted to say that I usually read a book before work.
می خواستم بگویم که معمولا قبل از کار کتاب می خوانم.
آیا usually و often قابلیت جانشینی به جای یکدیگر را دارند؟
اگرچه هر دو قید تکرار هستند، اما نمیتوان آنها را به جای هم استفاده کرد زیرا «usually» به عادتها اشاره میکند، در حالی که «often» نشاندهنده انجام مکرر کاری است، اما نه به طور منظم.
هر دو مثال زیر صحیح هستند اما معانی متفاوتی دارند:
I often watch popular Netflix series.
من اغلب سریال های محبوب نتفلیکس را تماشا می کنم.
I usually watch popular Netflix series.
من معمولا سریال های محبوب نتفلیکس را تماشا می کنم.
معنی و کاربرد often
اغلب قید تکرار به معنای بارها یا مکرر است. often به چیزی اشاره دارد که اغلب اتفاق می افتد، اما نه همیشه. به عنوان مثال، جمله :
“Mike often cooks dinner.”
“مایک اغلب شام می پزد.”
یعنی مایک به صورت مکرر شام می پزد. اما به این معنی نیست که مایک هر شب این کار را انجام می دهد. often به فراوانی یک عمل اشاره دارد. به مثال زیر توجه کنید:
He often goes out with friends.
او اغلب با دوستانش بیرون می رود.
Liana often wears black.
لیانا اغلب مشکی می پوشد.
She often goes on long walks by herself.
او اغلب به تنهایی به پیاده روی های طولانی می رود.
How often do you call your mother?
چند وقت یکبار به مادرت زنگ میزنی؟
They travel more often than we do.
آنها بیشتر از ما سفر می کنند.
He waters these plants often, but the soil is very dry.
او اغلب این گیاهان را آبیاری می کند، اما خاک بسیار خشک است.
They often go on long walks.
آنها اغلب به پیاده روی طولانی می روند.
معنی و کاربرد usually
usually به کاری اشاره دارد که به عنوان یک عادت انجام می دهید. بنابراین، منظم تر و قابل پیش بینی تر از often است. برای مثال، اگر به طور معمول ساعت 30/6 صبح از خواب بیدار می شوید، می توانید بگویید که (I usually get up at 6.30) «من معمولاً 30/6 صبح بیدار می شوم.
با این حال، این بدان معنا نیست که شما همیشه به این روال ادامه می دهید. ممکن است روزهای خاصی وجود داشته باشد که دیرتر یا زودتر از خواب بیدار شوید. اما اگر از قید usually استفاده کنید، به این معنی است که این تغییرات باید بسیار نادر باشد.
طبق دستورالعمل کلی، “always” یعنی کاری که 100 درصد مواقع انجام میدهید و usually برای کاری که 90 درصد مواقع انجام می دهید و often برای کاری که در 70 درصد مواقع انجام می دهید.
She usually goes for a walk after dinner.
او معمولا بعد از شام به پیاده روی می رود.
He usually arrives home about seven o’ clock.
او معمولاً حدود ساعت هفت به خانه می رسد.
They usually respond to mail within 24 hours.
آنها معمولاً در عرض 24 ساعت به نامه پاسخ می دهند.
Bats usually fly after dark.
خفاش ها معمولا بعد از تاریکی هوا پرواز می کنند.
Grocery stores usually do not sell fish.
فروشگاه های مواد غذایی معمولا ماهی نمی فروشند.
He is not usually rude; he must be really upset about something.
او معمولاً بی ادب نیست. او باید واقعاً از چیزی ناراحت باشد.
Monday is usually a very busy day.
دوشنبه معمولا روز بسیار شلوغی است.
I usually have a cup of coffee with breakfast.
من معمولا یک فنجان قهوه با صبحانه می خورم.
خلاصه تفاوت بین often و usually
- often به معنای بارها یا مکرر است. Usually به معنای “به صورت عادی” یا “از روی عادت” است.
- often به معنای عادت نیست. Usually به یک عمل از روی عادت اشاره دارد.
- often برای کارهایی که 70 درصد مواقع انجام می دهید استفاده می شود. usually برای کارهایی که 90 درصد مواقع انجام می دهید استفاده می شود.
- often برای اقدامات کمتر قابل پیش بینی استفاده می شود. usually برای اقدامات قابل پیش بینی تر و منظم تر استفاده می شود.
این تفاوت های ظریف را می توان با چند مثال نشان داد:
I usually have a cup of coffee in the morning.
من معمولا صبح ها یک فنجان قهوه می خورم.
I’ve often heard that pop song on the radio.
من اغلب آن آهنگ پاپ را از رادیو شنیده ام.
بنابراین often فرکانس یا میزان تکرار کاری را بیان می کند. Usually عادت را بیان می کند. often فراوانی یک رویداد را بیان می کند که حدودا 70 درصد مواقع باشد. Usually یک روال را بیان می کند، و به این معنی است که استثناهایی برای آن روال وجود دارد.
I bike to work.
من با دوچرخه به سر کار می روم (هر روز با دوچرخه سر کار می رود)
I usually bike to work.
من معمولا با دوچرخه تا سر کار می روم.
نکته: جمله بالا به این معنی است که او با دوچرخه سر کار می رود، اما می داند که گاهی استثنا وجود دارد. شاید گاهی زمانی که جاده در زمستان لغزنده است دوچرخه سواری نمی کند.
I often bike to work.
من اغلب با دوچرخه به محل کار می روم.
در جمله بالا حدود 70 درصد مواقع با دوچرخه سر کار می رود. تلویحا مشخص می شود که او وسایل حمل و نقل دیگری دارد که مرتباً از آنها استفاده می کند.
در پایان برای درک بهتر به مثالهای زیر توجه کنید:
*** مثالهایی برای usually
1) Politics is usually the executive expression of human immaturity.
سیاست معمولاً بیان ناپختگی انسان در اجراست.
(2) The man who makes no mistakes does not usually make anything.
مردی که هیچ اشتباهی مرتکب نمی شود معمولاً هیچ کاری نمی کند.
(3) Fame usually comes to those who are thinking about something else.
شهرت معمولاً نصیب کسانی می شود که به چیز دیگری فکر می کنند.
(4) Mother usually grinds down the food for the baby.
مادر معمولاً غذا را برای نوزاد خرد می کند.
(5) The alphabet is usually ascribed to the Phoenicians.
الفبا معمولاً به فنیقی ها نسبت داده می شود.
(6) Business letters are usually formal.
نامه های تجاری معمولاً رسمی هستند.
(7) She usually sings in the shower.
او معمولاً زیر دوش آواز می خواند.
(8) We usually go to restaurant on Sundays.
ما معمولا یکشنبه ها به رستوران می رویم.
(9) The street lights are usually turned on at 7.
چراغ های خیابان معمولاً در ساعت 7 روشن می شوند.
*** مثال هایی برای often
- Fear is often greater than the danger.
ترس اغلب بیشتر از خود خطر است.
- Reason deceives us often, conscience never.
عقل اغلب ما را فریب می دهد، وجدان هرگز.
- Man’s best plans often miscrarry.
بهترین نقشه های انسان اغلب خراب می شود.
- I often see my friends.
اغلب دوستانم را می بینم.
- Liberty often degenerates into lawlessness.
آزادی اغلب به بی قانونی تبدیل می شود.
- Bad workmen often blame their tools.
کارگران بد اغلب ابزار و وسایل خود را مقصر می دانند.
- A maiden with many wooers often chooses the worst.
دوشیزه ای که خواستگار های زیادی دارد اغلب بدترین را انتخاب می کند.
- The worst men often give the best advice
بدترین مردان اغلب بهترین نصیحت را می کنند.
- Cowards die often many times before their deaths.
ترسوها اغلب بارها قبل از مرگشان می میرند.
- The tail does often catch the fox.
دم اغلب روباه را گیر می اندازد.
- Money often unmakes the men who make it.
پول اغلب مردانی را که آن را به دست می آورند از بین می برد.
مطالعه مقالات زیر پیشنهاد می شود: