یکی از افعال پرکاربرد در انگلیسی فعل break می باشد که در این درس به ترکیبات و کالوکیشن های فعل break می پردازیم.
Break a law
عدم رعایت قانون
Exp: The proposal needed to be revised so it would not break the law.
این پیشنهاد نیاز به بازنگری داشت تا قانون را نقض نکند.
Break a record
شکستن رکورد
Exp: She broke the record for the 5,000 metres. With this, he claimed his eighth gold medal of the Olympics, breaking the record set in 1972 by Spitz.
او رکورد 5000 متر را شکست. با این کار، او هشتمین مدال طلای المپیک خود را به دست آورد و رکورد سال 1972 توسط اسپیتز را شکست.
Break a promise
زیر قول زدن
Exp: You promised not to gamble, but you broke your promise and went to a casino.
قول دادی قمار نکنی، اما زیر قولت زدی و به کازینو رفتی.
Break new ground
کشف کردن
Exp: This recovery technique breaks new ground
این تکنیک بازیابی کشف جدیدی است
Break the news
گفتن خبر بد
Exp: I was devastated when the doctor broke the news to me.
وقتی دکتر این خبر را به من داد، بسیار متاثر شدم.
Exp: I remember where I was when the news of Kennedy’s assassination broke.
یادم می آید کجا بودم که خبر قتل کندی اعلام شد.
Exp: Don’t break this news, it makes people very angry
این خبر را اعلام نکنید، مردم را به شدت عصبانی می کند
Break a bone
شکستن استخوان
Exp: He broke a bone in an accident.
استخوانَش در تصادف شکسته شد.
Break a code
شکست کد
Exp: Scientists worked day and night to break the code.
دانشمندان روز و شب برای شکستن این کد کار کردند.
Break a/the /one’s habit
دست از عادت برداشتن
Exp: At the time it seemed normal, but it took some years to break the habit.
در آن زمان طبیعی به نظر می رسید، اما چند سال طول کشید تا این عادت را ترک کرد.
Break your back
تلاش زیاد
Exp: As soon as we finished, I’d break my back to get home.
همینکه کارمان تمام شد تلاش زیادی می کردم به خانه برسم
Break a window
شکستن پنجره
Exp: They told her she was ‘lucky’ he failed to get inside as he tried to break a window.
آنها به او گفتند که “خوش شانس” بود که نتوانست به داخل اتاق وارد شود، زیرا سعی داشت یک پنجره را بشکند.
Break your arms
(طنز، تحقیرآمیز) بسیار پر از خود بودن
Exp: We’re the best football team in the state! — Careful, dude, don’t break your arm patting yourself on the back.
ما بهترین تیم فوتبال در ایالت هستیم! – مواظب باش، رفیق، خیلی خودت را تحویل نگیر.
Break the deadlock
شکستن بن بست
Exp: Both sides had chances to break the deadlock inside the first ten minutes
هر دو تیم در ده دقیقه ابتدایی فرصت هایی برای شکستن بن بست داشتند
Break with tradition
سنت شکنی
Exp: We decided to break with tradition and not spend the holidays with our family.
تصمیم گرفتیم سنت شکنی کنیم و تعطیلات را با خانواده نگذرانیم.
Break even
برابر شدن سود با هزینه
Exp: The firm will break even at the operating level this year.
سود شرکت در سال جاری در سطح عملیاتی با هزینه برابر خواهد شد.
break loose
با استفاده از زور یا تلاش از بند رها شدن.
Exp: The prisoner broke loose and ran away.
زندانی خود را از بند رها و فرار کرد.
break off an one’s engagement
پایان دادن به یک رابطه
Exp: They’ve broken off their engagement.
نامزدی خود را به هم زدند.
Exp: The governments have broken off diplomatic relations.
این دولت ها روابط دیپلماتیک خود را قطع کرده اند.
break a spell /curse
از بین بردن اثر طلسم
Exp: The witch was able to break the spell that had turned the prince into a frog.
جادوگر توانست طلسمی را که شاهزاده را به قورباغه تبدیل کرده بود بشکند.
Exp: He hired a priest to break the curse that had plagued his family for generations.
او کشیشی را استخدام کرد تا طلسمی را که نسلها خانوادهاش را رنج میداد بشکند.
break a /one’s winning /losing steak
رشته و سیر باخت و برد را شکستن
Exp: They finally broke their losing streak by winning in 1978, 1979 and 1980.
آنها در نهایت با پیروزی در سال های 1978، 1979 و 1980 سیر باخت خود را شکستند.
break in two half
دو نیم کردن
Exp: She broke each cookie into halves
او هر شیرینی را به دو نیم تقسیم کرد.
take a break
قطع کردن چیزی برای مدت کوتاهی، استراحت کردن
Exp: You shouldn’t drive for more than three hours without taking a break.
شما نباید بیش از سه ساعت بدون استراحت رانندگی کنید.
break free
فرار از چنگ چیزی یا کسی
Exp: She broke free of his grasp.
او از چنگش رها شد
Exp: He wants to break free from his addiction
او می خواهد از اعتیاد خود رها شود.
break the bank
هزینه بیش از توان پرداخت / گران بودن
Exp: At £30, the shirts won’t break the bank.
با قیمت 30 پوند، پیراهن ها گران نیستند.
break the mould
شکستن سنت / الگو
Exp: His work did much to break the mould of the old urban sociology
کار او کمک زیادی به شکستن قالب جامعه شناسی قدیمی شهری کرد.
Break a story
انتشار خبر
Exp: BBC was the first network to break the story about the election results.
بی بی سی اولین شبکه ای بود که خبر نتایج انتخابات را منتشر کرد.
break out
شروع ناگهانی آتش سوزی / بیماری / جنگ/ فرار کردن
Exp: Frest fires have broken out across Indonesia.
آتش سوزی در جنگل های اندونزی رخ داده است.
Exp: A prisoner broke out of his cell.
یک زندانی از سلولش فرار کرد.
break in
ورود به ساختمان برای دزدی/ قطع مکالمه
Exp: The thieves had smashed the door lock in an attempt to break in.
دزدان قفل در را شکستند تا وارد شوند.
Exp: I don’t want to interfere,’ Mrs Hendry broke in”
خانم هندری مکالمه را قطع کرد و گفت: «من نمیخواهم دخالت کنم.
break up
متلاشی شدن یا پراکنده شدن / پایان یافتن
Exp: The grey clouds had begun to break up.
ابرهای خاکستری شروع به پراکنده شدن کرده بودند.
Exp: After about an hour, the meeting broke up.
بعد از حدود یک ساعت، جلسه تمام شد.
break off
چیزی را پاره کردن/ قطع کردن
Exp: Tucker broke off a piece of bread.
تاکر یک تکه نان را پاره کرد.
Exp: She broke off, stifling a sob.
او صحبتش را قطع کرد و هق هقش را خفه کرد.
break into
سرقت/ قطع حرف دیگران
Exp: Th two raiders broke into his home.
دو مهاجم وارد خانه او شدند.
Exp: Phil broke into the discussion.
فیل وارد بحث شد.
break away
فرار از چنگ کسی
Exp: Anna attempted to break away, but he held her tight.
آنا سعی کرد فرار کند، اما او را محکم نگه داشت.
Exp: It was an attempt to break away from the elitism that has dominated the book trade.
تلاشی بود برای جدا شدن از نخبه گرایی حاکم بر تجارت کتاب.
Exp: he broke away and opened up a 40-second lead.
او جدا شد و یک امتیاز 40 ثانیه ای باز کرد.
break through
ایجاد راه عبور از یک مانع/ دستیابی به موفقیت در یک زمینه خاص/ ظاهرشدن از پشت ماه
Exp: The crowd tried to break through the gates.
جمعیت سعی کردند از دروازه ها عبور کنند.
Exp: The sun might break through in a few spots.
خورشید ممکن است در چند نقطه از ابر نمایان باشد.
Exp: so many talented players are struggling to break through.
بازیکنان بااستعداد زیادی برای موفقیت در تلاشند.
break with
نزاع یا قطع رابطه با کسی
Exp: He had broken with his family long before.
او مدتها قبل از خانواده اش جدا شده بود.
Exp: Breaking with tradition, the pope delivered off-the-cuff remarks instead of reading from a written speech”
پاپ با سنت شکنی، به جای خواندن از روی یک سخنرانی مکتوب، سخنانی را ایراد کرد.
Break down
خراب شدن / ناراحت شدن و اشک ریختن/ تقسیم کردن به قطعات کوچک/ غلبه بر یک مانع اجتماعی
Exp: His van broke down
ونش خراب شد.
Exp: Pay negotiations with management broke down.
مذاکرات پرداخت با مدیریت شکست خورد.
Exp: She broke down in tears when I told her the news.
وقتی این خبر را به او گفتم اشک ریخت.
Exp: We broke the chocolate down into smaller pieces.
شکلات را به قطعات کوچکتر خرد کردیم.
Exp: We need to break down the religion and caste barrier and stay united.
ما باید سد دین و کاست را بشکنیم و متحد بمانیم.
Break the ice
گفتگو را شروع کردن با شکستن یخ سکوت
Exp: It all helped to break the ice and keep conversation trickling along.
همه اینها به شکستن یخ و ادامه مکالمه کمک کرد.
Break the bank
گران بودن
Exp: That pair of shoes is going to break the bank.
این کفش ها گران هستند.
Give me a break
توقف انتقاد یا آزار کسی یا رفتار ناخوشایند
Exp: Give her a break – she’s only a child and she didn’t mean any harm.
به او استراحت دهید – او فقط یک کودک است و قصد هیچ آسیبی نداشت.
Exp: Oh, give me a break – I’m doing my best here!
اوه، به من استراحت بده – من اینجا تمام تلاشم را می کنم.
Exp: You’re always criticizing me – give me a break!
! تو همیشه از من انتقاد می کنی – به من استراحت بده!
Break new ground
کشف و اختراع جدید
Exp: The invention looked like it would break new ground in the electronic world.
این اختراع به نظر می رسید که کشف جدیدی را در دنیای الکترونیک باشد.
Break the Internet
اشتراک گذاری در اینترنت برای افراد زیاد
Exp: Remember when that photo of Kim Kardashian broke the internet?
به یاد دارید زمانی که آن عکس کیم کارداشیان در اینترنت پخش شد؟
Break the rules
مخالفت با قوانین
Exp: Don’t break this rule, it makes people very angry.
این قانون را زیر پا نگذارید، مردم را به شدت عصبانی می کند.
Break someone’s heart
شکستن قلب دیگری
Exp: He broke her heart when he left her for another woman.
دلش را شکست که او را به خاطر زنی دیگر ترک کرد.
A tough break
بدشانسی آوردن
Exp: He got a tough break when he was denied a raise.
زمانی که او از افزایش حقوق محروم شد، بدشانسی آورد.
Exp: That’s a tough break. My fiancée and I were going to be married – we had put in an offer on a house and prepared to move – when his company downsized and my fiancée lost his job as a consequence of the downsizing.
این یک بدشانسی است. من و نامزدم قرار بود با هم ازدواج کنیم – پیشنهادی برای خانه داده بودیم و آماده نقل مکان شدیم – که شرکت او کاهش نیرو داد و نامزدم شغل خود را در نتیجه کوچک سازی از دست داد.
Break one’s fall
جلوگیری از افتادن
Exp: He slipped on the ice and hurt his hand when he tried to break his fall.
وقتی می خواست مانع سقوطش شود روی یخ لیز خورد و دستش آسیب دید.
مطالعه مقالات زیر پیشنهاد می شود: