چه زمانی از make استفاده کنیم؟
*** Make برای تولید، ایجاد یا ساختن چیزی جدید است. همچنین برای نشان دادن منشا یک محصول یا موادی که برای ساختن چیزی استفاده می شود استفاده می شود.
به مثالهای زیر دقت کنید:
- His wedding ring is made of gold.
حلقه ازدواج او از طلا است.
- The house was made of adobe.
خانه از خشت بود.
- Vinegar is made from grapes.
سرکه از انگور درست می شود.
- The watches were made in Switzerland.
ساعت ها ساخت سوئیس هستند.
*** همچنین از Make برای تولید یک کنش یا واکنش استفاده می کنیم.
به مثالهای زیر دقت کنید:
- Onions make your eyes water.
پیاز اشک چشمان شما را درمی آورد.
تو مرا خوشحال می کنی.
- It’s not my fault. My brother made me do it!
تقصیر من نیست. برادرم مرا مجبور به این کار کرد.
*** قبل از اسامی خاص در مورد برنامه ها و تصمیمات از make استفاده می شود.
به مثالهای زیر دقت کنید:
- He has made arrangements to finish work early.
او مقدماتی فراهم کرده است که کار را زودتر انجام دهد.
- They’re making plans for the weekend.
آنها برای آخر هفته برنامه ریزی می کنند.
- You need to make a decision right now.
شما باید همین الان تصمیم بگیرید.
*** Make با اسامی در مورد صحبت کردن و صداهای خاص استفاده می کنیم.
به مثالهای زیر توجه کنید:
- She made a nice comment about my dress.
او نظر خوبی در مورد لباس من داد.
- The baby is asleep so don’t make any noise.
نوزاد خواب است پس سر و صدا نکنید.
- Can I use your phone to make a call?
آیا می توانم از تلفن شما برای برقراری تماس استفاده کنم؟
- Don’t make a promise that you cannot keep.
قولی ندهید که نمی توانید به آن عمل کنید.
*** از make برای غذا و نوشیدنی استفاده می کنیم.
به مثالهای زیر توجه کنید:
- I made a cake for her birthday.
برای تولدش کیک درست کردم.
او یک فنجان چای درست کرد.
- I must go now. I have to make dinner.
الان باید بروم. باید شام درست کنم.
نکته: همانگونه که اشاره شد وقتی در مورد ایجاد یا تولید در یک فرآیند صحبت می کنیم از make استفاده می کنیم. Do معمولاً به عمل و به فرآیند انجام کاری اشاره دارد، در حالی که make به نتیجه آن عمل اشاره دارد. به عنوان مثال، اگر شام درست کنید، نتیجه ماکارونی است.
به جدول زیر برای موارد کاریرد make دقت کنید:
ترجمه | عبارت | ترجمه | عبارت |
شرط بندی | Make a bet | کسب پول | Make money |
درست کردن کیک | Make a cake | جا باز کردن | Make room |
تماس تلفنی | Make a call | فروش کردن | Make sales |
تغییر دادن | Make a change | معقول بودن | Make sense |
انتخاب کردن | Make a choice | ثروتمند کردن کسی | Make someone rich |
نظر دادن | Make a comment | خنداندن | Make someone smile |
شکایت کردن | Make a complaint | مطمئن شدن | Make sure |
اعتراف کردن | Make a confession | ایجاد دردسر | Make trouble |
ایجاد ارتباط | Make a connection | جنگ راه انداختن | Make war |
یک فنجان قهوه و چای درست کردن | Make a cup of coffee / tea | مرتب کردن تخت | Make your bed |
قرار ملاقات گذاشتن | Make a date | تصمیم گیری | Make your mind up |
تصمیمم گیری | Make a decision | راه افتادن | Make your way |
درخواست کردن | Make a demand | قرار ملاقات گذاشتن | Make an appointment |
تاثیرگذاشتن | Make a difference | اعلامیه دادن | Make an announcement |
کشف کردن | Make a discovery | تلاش کردن | Make an attempt |
اخم کردن | Make a face | تلاش کردن | Make an effort |
موجب تحقیر خود شدن | Make a fool of yourself | اشتباه کردن | Make an error |
کسب پول زیاد | Make a fortune | فرار کردن | Make an escape |
دوست شدن | Make a friend | استثنا قایل شدن | Make an exception |
هیاهو راه انداختن | Make a fuss | بهانه آوردن | Make an excuse |
جوک گفتن | Make a joke | تاثیر گذاشتن | Make an impression |
خط کشیدن | Make a line | بیان نظر | Make an observation |
تهیه فهرست | Make a list | ارایه پیشنهاد | Make an offer |
امرار معاش | Make a living | تعمیر و اصلاح کردن | Make amends |
ضرر کردن | Make a loss | برنامه ریزی کردن | Make a plan |
برهم زدن / کثیف کردن | Make a mess | بیان نکته | Make a point |
اشتباه کردن | Make a mistake | تماس تلفنی | Make a phone call |
ایجاد نویز و صدا | Make a noise | آشتی کردن | Make peace |
هماهنگی کردن | Make arrangements | ممکن ساختن | Make possible |
صبحانه درست کردن | Make breakfast | پیشرفت کردن | Make progress |
مطمئن شدن | Make certain | پیش بینی کردن | Make a prediction |
روشن کردن مطلب | Make clear | سود کردن | Make a profit |
شام درست کردن | Make dinner | قول دادن | Make a promise |
ادا دراوردن | Make faces | رزرو کردن | Make a reservation |
معروف کردن | Make famous | ساندویچ درست کردن | Make a sandwich |
مسخره کردن | Make fun of someone | ایجاد یک صحنه آور در جمع | Make a scene |
عشق بازی | Make love | صدا دراوردن | Make a sound |
ناهار درست کردن | Make lunch | سخنرانی | Make a speech |
تحقیق وسوال کردن | Make inquiries | به کسی ابراز علاقه کردن | Make a pass at someone |
بیان یک گفته | Make a statement | پیشنهاد آشنایی به دیگری | Make advances |
داشتن پیشنهاد | Make a suggestion | تغییر ایجاد کردن | Make alterations |
کالوکیشن های رایج انگلیسی با Make
*** تهیه غذا و نوشیدنی:
- make lunch, dinner, etc.: I’ll make lunch soon.
ناهار، شام و غیره درست کردن: به زودی ناهار درست می کنم.
- make a cake: He made a cake to take to the party.
کیک درست کردن: کیکی درست کرد تا به مهمانی ببرد.
- make coffee: Tim makes coffee for his wife every morning.
قهوه درست کردن: تیم هر روز صبح برای همسرش قهوه درست می کند.
- make a sandwich: I made a sandwich to take to work.
ساندویچ درست کردن: ساندویچ درست کردم که ببرم سر کار.
- make a snack: Sid was hungry, so he made a snack.
تنقلات درست کردن: سید گرسنه بود، تنقلات درست کرد.
*** هماهنگی ها و تصمیمات:
- make an appointment: I made an appointment to see the doctor.
وقت ملاقات گرفتن: برای دیدن دکتر وقت گذاشتم.
- make plans: We are making plans for the weekend.
برنامه ریزی کردن: ما برای آخر هفته برنامه ریزی می کنیم.
- make a list: I made a list of the things I needed to buy.
لیست تهیه کردن: فهرستی از چیزهایی که باید بخرم تهیه کردم.
- make a choice: Ian had to make a difficult choice.
انتخاب کردن: ایان باید انتخاب سختی می کرد.
- make a decision: It took me a long time to make a decision.
تصمیم گرفتن: مدت زیادی طول کشید تا تصمیم بگیرم.
- make a mistake: I made a mistake in the exam.
اشتباه کردن: در امتحان اشتباه کردم.
*** صحبت کردن، صداها و روابط:
- make a promise: She made a promise to her grandmother.
قول دادن: او به مادربزرگش قول داد.
- make a phone call: I need to make a phone call.
برقراری تماس تلفنی: باید تماس تلفنی برقرار کنم.
- make a joke: He made a joke about his sister’s new hairstyle.
شوخی کردن: با مدل موی جدید خواهرش شوخی کرد.
- make a suggestion: The teacher made a good suggestion.
پیشنهاد دادن: معلم پیشنهاد خوبی داد.
- make an excuse: He made an excuse to his teacher.
بهانه آوردن: معلمش را بهانه آورد.
- make a noise: The neighbors were making a lot of noise.
سروصدا کردن: همسایه ها خیلی سر و صدا می کردند.
- make friends: She’s made friends quickly at her new school.
دوست پیدا کردن: او به سرعت در مدرسه جدیدش دوست پیدا کرده است.
*** پول:
- make a lot of money: He makes more money than I do.
پول زیادی به دست آوردن: او بیشتر از من پول در می آورد.
- make $10: Fred makes $10 an hour in his part-time job.
درآمد 10 دلاری داشتن: فرد در شغل پاره وقت خود ساعتی 10 دلار درآمد دارد.
- make a living: She makes a living as a yoga teacher.
امرار معاش کردن: او به عنوان یک معلم یوگا امرار معاش می کند.
*** غذا:
make breakfast / lunch /dinner
شام / ناهار / صبحانه درست کردن
I’m making dinner – it’ll be ready in about ten minutes.
در حال درست کردن شام هستم – حدود ده دقیقه دیگر آماده می شود.
make a sandwich (ساندویچ درست کردن)
Could you make me a turkey sandwich?
میشه برام ساندویچ بوقلمون درست کنی؟
make a salad (سالاد درست کردن)
I made a salad for the family picnic.
برای پیک نیک خانوادگی سالاد درست کردم.
make a cup of tea (یک فنجان چای درست کردن)
Would you like me to make you a cup of tea?
میخوای برات یه فنجان چای درست کنم؟
(رزرو کردن) make a reservation
I’ve made a reservation for 7:30 at our favorite restaurant.
من برای ساعت 7:30 در رستوران مورد علاقه مان رزرو کرده ام.
Make a cake = Bake a cake (کیک درست کردن)
‘My mum makes me a cake for my birthday every year.’
“مامان من هر سال برای تولدم کیک درست می کند.”
Make spaghetti = Cook spaghetti (اسپاگتی درست کردن)
‘The Italians make the world’s most fantastic fresh spaghetti!’
«ایتالیاییها خارقالعادهترین اسپاگتیهای تازه دنیا را می پزند!»
‘I’m making spaghetti for dinner. Would you like some?’ (Cooking)
من برای شام اسپاگتی درست می کنم. دوست دارید؟»
Make a cup of tea = Brew tea, make a cuppa (یک فنجان چای درست کردن)
‘Work has been an absolute nightmare today! Make me a nice cup of tea, would you?’
امروز کار یک کابوس کامل بود! برای من یک فنجان چای خوب درست می کنی؟»
Make a snack = Prepare a snack (میان وعده درست کردن)
‘Dave was supposed to be on a diet, but I found him in the kitchen making a snack!’
دیو قرار بود رژیم بگیرد، اما او را در آشپزخانه دیدم که یک میان وعده درست می کند!
Make a meal / Cook a meal/ make breakfast/lunch/dinner
( شام /ناهار/ صبحانه درست کنید/ غذا بپزید / غذا درست کردن)
‘Would you mind making some meals for my granddad while I’m away on holiday?’
لطف ممکن است تا زمانی که من در تعطیلات نیستم برای پدربزرگم غذا درست کنید؟
‘I’ll make dinner tonight if you make breakfast tomorrow morning, ok?’
“اگر فردا صبح صبحانه درست کنی، امشب شام درست می کنم، باشه؟”
*** پول:
make money (کسب درآمد)
I enjoy my job, but I don’t make very much money.
من از کارم لذت می برم، اما پول زیادی به دست نمی آورم.
make a profit (کسب سود)
The new company made a profit within its first year.
شرکت جدید در سال اول خود به سود رسید.
make a fortune (ثروت به دست آوردن)
He made a fortune after his book hit #1 on the bestseller list.
پس از اینکه کتابش در فهرست پرفروش ترین ها قرار گرفت، ثروت زیادی به دست آورد.
make $ (کسب مقداری دلار)
I made $250 selling my old CDs on the internet.
من با فروش سی دی های قدیمی ام در اینترنت 250 دلار درآمد داشتم.
Make money = Earn money (کسب درآمد)
‘I heard that if you start your own business, you can make some serious money!’
شنیده ام که اگر کسب و کار خود را راه اندازی کنید، می توانید پول زیادی به دست آورید!
‘There are many ways to make money. Robbing a bank is just one of them!’
راه های زیادی برای کسب درآمد وجود دارد. سرقت از بانک تنها یکی از آنهاست!
Make a bid / Compete to buy at auction / tender
( مناقصه / رقابت برای خرید در حراج / پیشنهاد دادن)
‘Our company made a bid on a large commercial property at an auction last week.’
شرکت ما هفته گذشته در یک حراجی برای یک ملک تجاری بزرگ پیشنهاد داد.
‘Our charity is in the process of making a bid for additional government grants.’
“موسسه خیریه ما در حال ارائه تقاضا برای کسب کمک های اضافی دولتی است.”
Make a trade / Perform stock market operation / exchange
( مبادله / انجام عملیات بازار سهام / انجام معامله)
‘With current stock market volatility, it’s hard to know exactly when to make a trade.’
“با نوسانات فعلی بازار سهام، سخت است که بدانیم دقیقا چه زمانی معامله کنیم”
Make a loss / Loose money in a business context
( از دست دادن پول در یک زمینه تجاری / زیان دهی )
‘If a company makes a loss, it can be in danger of running up debts or going bankrupt.’
“اگر شرکتی ضرر کند، ممکن است در معرض خطر بدهی یا ورشکستگی قرار گیرد”.
Make a profit / Gain money in a business context
( کسب درآمد در زمینه تجاری / کسب سود )
‘If our firm makes a profit this year, I will get a 10% bonus!’
“اگر شرکت ما امسال سود کند، 10٪ پاداش دریافت می کنم!”
Make a fortune / Become rich by earning money (کسب ثروت)
‘I friend of mine has recently made a fortune in the property business.’
“دوستم اخیراً در تجارت ملک ثروتمند شده است”.
Make an investment = Put in capital in order to gain profit later (سرمایه گذاری)
‘Our company has made several key investments in the Middle East this year.’
شرکت ما در سال جاری چندین سرمایه گذاری کلیدی در خاورمیانه انجام داده است.
Make a living / Earn enough money to cover expenses
( کسب درآمد کافی برای پوشش هزینه ها / امرار معاش کردن )
‘How do British expats make a living in Spain if they don’t speak the language?’
“اگر مهاجران بریتانیایی به اسپانیایی صحبت نمی کنند، چگونه در اسپانیا امرار معاش می کنند؟”
Make a name for yourself = Form a reputation (شهرت یافتن)
‘Jessica has really made a name for herself. You should see her sales figures this quarter!’
جسیکا واقعاً نامی برای خود دست و پا کرده است. باید آمار فروش او را در این سه ماهه ببینید!
Make a law / Set a rule, introduce new legislation
( یک قانون وضع کنید، قانون جدید معرفی کنید / قانون وضع کردن)
‘The government has made a law to stop people smoking in the workplace.’
“دولت قانونی وضع کرده است تا افراد سیگار را در محل کار خودداری کنند.”
Make room / way = Accommodate, compromise to make something fit
راه ایجاد کردن / فضا
‘I’m super busy this week! Any chance you could make room for me on the 16th?’
«این هفته خیلی سرم شلوغ است! امکان دارد که بتوانید در روز 16 برای من جا باز کنید؟
‘Several older members of staff have been fired to make way for the new recruits.’
“چند نفر از کارکنان قدیمی تر اخراج شده اند تا راه را برای استخدام های جدید باز کنند.”
Make a payment = Pay for something (پرداخت)
‘I need to make a payment using a business debit card, but your website isn’t working!’
“من باید با استفاده از کارت نقدی تجاری پرداخت کنم، اما وب سایت شما کار نمی کند!”
*** روابط:
make friends (دوست پیدا کردن)
It’s hard to make friends when you move to a big city.
وقتی به یک شهر بزرگ نقل مکان می کنید، دوست پیدا کردن سخت است.
make a pass at / flirt with someone (ابراز علاقه به جنس مخالف)
My best friend’s brother made a pass at me – he asked if I was single and tried to get my phone number.
برادر بهترین دوستم به من ابراز علاقه کرد – او از من پرسید که آیا مجردم و سعی کرد شماره تلفنم را بگیرد.
make fun of someone = tease / mock someone (کسی را مسخره کردن)
The other kids made fun of Jimmy when he got glasses, calling him “four eyes.”
بچه های دیگر وقتی جیمی عینک گرفت، او را مسخره کردند و او را “چهار چشم” خطاب کردند.
make up / resolve a problem in a relationship
( حل مشکل در یک رابطه / آشتی کردن )
Karen and Jennifer made up after the big fight they had last week.
کارن و جنیفر بعد از دعوای جدی که هفته گذشته داشتند آشتی کردند.
*** ارتباطات اجتماعی:
make a phone call (تماس تلفنی برقرار کردن)
Please excuse me – I need to make a phone call.
ببخشید – باید یک تماس تلفنی بگیرم.
make a joke (شوخی کردن)
He made a joke, but it wasn’t very funny and no one laughed.
او شوخی کرد، اما خیلی خنده دار نبود و هیچ کس نخندید.
make a point(نکته ای را بیان کردن)
Dana made some good points during the meeting; I think we should consider her ideas.
دانا در این دیدار به نکات خوبی اشاره کرد. من فکر می کنم ما باید ایده های او را در نظر بگیریم.
make a bet (شرط بندی کردن)
I made a bet with Peter to see who could do more push-ups.
من با پیتر شرط بندی کردم که ببینم چه کسی می تواند فشارهای بیشتری انجام دهد.
make a complaint (شکایت کردن)
We made a complaint with our internet provider about their terrible service, but we still haven’t heard back from them.
ما با ارائه دهنده اینترنت خود در مورد خدمات وحشتناک آنها شکایت کردیم، اما هنوز از آنها خبری نشنیده ایم.
make a confession (اعتراف کردن)
I need to make a confession: I was the one who ate the last piece of cake.
باید یک اعتراف کنم: من کسی بودم که آخرین تکه کیک را خوردم.
make a speech(سخنرانی کردن)
The company president made a speech about ethics in the workplace.
رئیس شرکت در مورد اخلاق در محیط کار سخنرانی کرد.
make a suggestion (پیشنهاد دادن)
Can I make a suggestion? I think you should cut your hair shorter – it’d look great on you!
میتونم یه پیشنهاد بدم؟ من فکر می کنم باید موهای خود را کوتاهتر کنید – این برای شما عالی است!
make a prediction (پیش بینی کردن)
It’s difficult to make any predictions about the future of the economy.
پیش بینی در مورد آینده اقتصاد دشوار است.
make an excuse (بهانه آوردن)
When I asked him if he’d finished the work, he started making excuses about how he was too busy.
وقتی از او پرسیدم که آیا کار را تمام کرده است، شروع کرد به بهانهجویی در مورد اینکه چقدر سرش شلوغ است.
make a promise (قول دادن)
I made a promise to help her whenever she needs it.
قول دادم هر وقت که نیاز داشته باشد به او کمک کنم.
make a fuss / demonstrate annoyance
( نشان دادن دلخوری / سروصدا کردن )
Stop making a fuss – he’s only late a couple minutes. I’m sure he’ll be here soon.
دست از سر و صدا کردن بردارید – او فقط چند دقیقه دیر کرده است. من مطمئن هستم که به زودی اینجا خواهد بود.
make an observation (نظر دادن)
I’d like to make an observation about our business plan – it’s not set in stone, so we can be flexible.
من میخواهم در مورد طرح کسبوکارمان نظری داشته باشم – این طرح مشخص نیست، بنابراین میتوانیم انعطافپذیر باشیم.
make a comment (نظر دادن)
The teacher made a few critical comments on my essay.
معلم چند نظر انتقادی در مورد مقاله من بیان کرد.
استثنا: به جای عبارت نادرست «make a question» از عبارت صحیح «ask a question » استفاده کنید.
Make a demand/ Ask for something in an authoritative manner
( چیزی را به شیوه ای مقتدرانه بخواهید / تقاضا کردن )
‘Several bank staff are being held hostage and the robbers are now making demands.’
“چند نفر از کارکنان بانک گروگان گرفته شده اند و سارقان اکنون مطالبات خود را مطرح می کنند”.
Make an objection / Complain or dispute something
( شکایت کردن یا اختلاف نظر درباره چیزی / اعتراض کردن )
‘If anyone would like to make an objection, please raise your hand now.’
“اگر کسی مایل به اعتراض است، لطفاً اکنون دست خود را بالا ببرید”
Make a complaint / State unhappiness
( ابراز ناراحتی / شکایت کردن )
‘The angry customer made a complaint to the company’s head office.’
مشتری عصبانی به دفتر مرکزی شرکت شکایت کرد.
Make a phone call = Call someone on the phone (برقراری تماس تلفنی)
‘I need to make a quick phone call. Can I use your landline?’
من باید یک تماس تلفنی سریع برقرار کنم. آیا می توانم از تلفن ثابت شما استفاده کنم؟
Make enquiries = Ask about a subject, request information (درخواست کردن)
‘I’m thinking about joining a local company, but I still need to make some enquiries.’
“من به پیوستن به یک شرکت محلی فکر می کنم، اما هنوز باید برخی از سوالات را انجام دهم.”
Make an offer = Suggest, put forward a proposal (ارائه پیشنهاد)
I was going to put my house on the market, but then a friend made me an offer I couldn’t refuse.’
میخواستم خانهام را برای فروش بگذارم، اما بعد از آن یکی از دوستان پیشنهادی به من داد که نتوانستم رد کنم.»
Make an agreement / Reach consensus / create legislation
(ایجاد قانون / رسیدن به اجماع / توافق کردن)
‘Politicians at the summit are eager to make an agreement on climate change.’
“سیاستمداران حاضر در اجلاس مشتاق هستند تا در مورد تغییرات آب و هوایی توافق کنند.”
Make a comment/ Briefly give your opinion
(نظر خود را به طور خلاصه بیان کنید / نظر دادن )
‘I would like to make a comment on the issue of housing.’
من می خواهم در مورد موضوع مسکن نظر بدهم.
Make a remark / Comment in a spontaneous manner
( نظر آنی / اظهار نظر )
‘The journalist made a sarcastic remark about the politician’s personal fortune.’
روزنامه نگار اظهاراتی کنایه آمیز درباره ثروت شخصی این سیاستمدار کرد.
Make a speech = Speak publicly on a topic (سخنرانی کردن)
‘At British weddings, it is customary for the father of the bride to make a speech.’
“در عروسی های بریتانیایی، رسم بر این است که پدر عروس سخنرانی کند”
Make a fuss / Complain / worry unnecessarily
( نگرانی بی مورد / شکایت / غوغا کردن )
‘I wish my husband wouldn’t make such a fuss every time I go out with my friends!’
“کاش شوهرم هر بار که با دوستانم بیرون می روم اینقدر سر و صدا نمی کرد”
Make an excuse / Justify an action
(توجیه کن کاری / بهانه آوردن)
‘The boss made an excuse and left the meeting early.’
“رئیس بهانه ای آورد و جلسه را زودتر ترک کرد”.
Make a point / State an argument / advocate an idea
( از یک ایده حمایت کردن / استدلالی را بیان کردن / نکته ای را بیان کردن)
‘John made some good points in his presentation, but I didn’t agree with everything he said.’
جان به نکات خوبی در ارائه اش اشاره کرد، اما من با همه چیزهایی که او گفت موافق نبودم.
Make an observation / Give your view on a topic / state what you have noticed
( آنچه را که متوجه شده اید بیان کردن / دیدگاه خود را در مورد یک موضوع بیان کردن / بیان کردن نظر)
‘Following our exam results, the teacher made several observations about our lack of progress!’
“به دنبال نتایج امتحان ما، معلم چندین نکته در مورد عدم پیشرفت ما بیان کرد”.
Make a suggestion / Put forward an idea / share an opinion to help others
(نظری را برای کمک به دیگران به اشتراک گذاشتن / ایده ای را مطرح کردن / پیشنهاد دادن )
‘Could I make a suggestion? Perhaps red curtains would go better with this wallpaper.’
«میتوانم پیشنهادی بدهم؟ شاید پرده های قرمز با این کاغذ دیواری بهتر ست شوند.
Make conversation / Talk to others
( با دیگران صحبت کردن / مکالمه برقرار کردن )
‘When I asked about his new job, I was just making conversation.’(No real interest)
«وقتی در مورد شغل جدیدش پرسیدم، فقط در حال مکالمه ساده بودم.» (بدون علاقه واقعی)
Make contact / Find and establish communication
( برقراری ارتباط / برقراری تماس )
‘After a 5-year absence, Mary’s brother finally made contact with her via Facebook.’
«بعد از 5 سال غیبت، سرانجام برادر مری از طریق فیس بوک با او تماس گرفت.»
Make a noise = sound = Produce a sound (ایجاد صدا)
‘I thought the dishwasher was broken because it was making a strange noise.’
من فکر میکردم ماشین ظرفشویی خراب است چون صدای عجیبی میداد.
Make an exception / Agree to break the rules in one instance
(استثنا قائل شدن / نقض قواعد در یک مورد)
‘We don’t normally allow dogs in here, but I suppose we can make an exception this time.’
ما معمولاً سگها را در اینجا اجازه نمیدهیم، اما فکر میکنم این بار میتوانیم استثنا قائل شویم.»
Make it clear / Ensure something is understood by all
( اطمینان حاصل کنید که چیزی برای همه قابل درک است / روشن کردن موضوع )
‘I’d like to make it clear that all new staff are expected to attend our weekly meetings.’
“من می خواهم روشن کنم که از همه کارکنان جدید انتظار می رود در جلسات هفتگی ما شرکت کنند.”
Make (someone) smile = laugh = Cause to smile or laugh (خنداندن)
‘John’s a funny guy! When we’re down the club, he always makes me laugh.’
“جان یک پسر بامزه است! وقتی در کلوپ هستیم، او همیشه مرا می خنداند.»
Make (someone) happy/sad/angry
(عصبانی / غمگین / (کسی) را خوشحال کردن)
‘The council’s decision to close the library has made local residents really angry.’
تصمیم شورا برای بستن کتابخانه، ساکنان محلی را واقعاً عصبانی کرده است.»
Make amends = Make reparations / rectify a wrongdoing
( اشتباهی را اصلاح کردن / جبران کردن )
‘Do you think convicted murderers can ever make amends for their crimes?’
“به نظر شما آیا قاتلان محکوم می توانند جرایم خود را جبران کنند؟
Make a move / Make a pass at someone / also ‘leave’ in slang (حرکتی انجام دادن برای ابراز علاقه به جنس مخالف)
‘Martin really likes Sally, but he’s too shy to make a move (on her).’
مارتین واقعاً سالی را دوست دارد، اما او آنقدر خجالتی است که نمیتواند با حرکتی به او ابراز علاقه کند.»
‘It’s already 1am! Shall we make a move?’(Leave, go)
“ساعت 1 صبح است! باید حرکتی انجام دهیم؟» (برویم)
Make a good impression / Show your best side ( بهترین جنبه خود را نشان دهید / تأثیر خوبی گذاشتن )
‘When you go on a first date, it’s important to make a good impression (on the person).’
“وقتی به اولین قرار می روید، مهم است که تاثیر خوبی (روی شخص) بگذارید.”
Make a promise / Swear to do something / give your word ( قول دادن / سوگند یاد کردن / قول دادن )
‘When I was a kid, I made a promise to my mum. Now I still clean my room once a week!’
وقتی بچه بودم به مادرم قولی دادم. حالا من هنوز هفته ای یک بار اتاقم را تمیز می کنم!
Make friends = Become friends with someone (دوست شدن)
‘Maggie’s really outgoing so she makes friends easily at home and abroad.’
«مگی واقعاً صمیمی است، بنابراین به راحتی در داخل و خارج از کشور دوستان پیدا میکند.»
Make a commitment / Accept responsibility / form a binding relationship
( ایجاد یک رابطه الزام آور / قبول مسئولیت/ تعهد دادن)
‘I really love my boyfriend, but we’ve got no future if he can’t make a commitment.’
“من واقعا دوست پسرم را دوست دارم، اما اگر او نتواند تعهدی داشته باشد، آینده ای نداریم.”
Make a fool of yourself (= Embarrass yourself by saying or doing the wrong thing)
خود را ضایع کردن (= با گفتن یا انجام کار اشتباه خود را خجالت زده کردن)
‘The goalkeeper made a fool of himself by throwing the ball into his own net!’
“دروازه بان با انداختن توپ به تور خودی، خودش را ضایع کرد!”
Make war/peace / Start / stop conflict
( شروع یا توقف درگیری / ایجاد جنگ یا صلح )
‘Some countries make war, while others make peace.’
“برخی کشورها جنگ می کنند، در حالی که برخی دیگر صلح می کنند.”
Make an example of / Punish one person to discourage others from doing the same
( تنبیه کردن یک برای عبرت شدن برای دیگران / مایه عبرت ساختن از کسی برای دیگران)
‘Jon was late for school again so the teacher decided to make an example of him.’
“جان دوباره به مدرسه دیر آمد، بنابراین معلم تصمیم گرفت از او برای دیگران عبرتی بسازد.”
Make fun of / Joke about someone or something
( شوخی در مورد کسی یا چیزی / مسخره کردن )
‘Can you please stop teasing your sister? She doesn’t like it when you make fun of her!
“میشه لطفا دست از اذیت خواهرت برداری؟” دوست ندارد شما او را مسخره کنید!
Make trouble/ Create a problem for others / antagonise
(دشمنی کردن / برای دیگران مشکل ایجاد کردن / ایجاد مشکل )
‘On match days, football fans are often blamed for making trouble in the city.’
در روزهای بازی، هواداران فوتبال اغلب به خاطر ایجاد مشکل در شهر سرزنش می شوند.
*** برنامه ها و پیشرفت:
make plans (برنامه ریزی کردن)
We’re making plans to travel to Australia next year.
ما در حال برنامه ریزی برای سفر به استرالیا در سال آینده هستیم.
make a decision / choice
انتخاب کردن / تصمیم گرفتن
I’ve made my decision – I’m going to go to New York University, not Boston University.
من تصمیم خود را گرفتهام – میخواهم به دانشگاه نیویورک بروم، نه دانشگاه بوستون.
make a mistake (اشتباه کردن)
You made a few mistakes in your calculations – the correct total is $5430, not $4530.
شما در محاسبات خود چند اشتباه مرتکب شدید – مقدار صحیح کل 5430 دلار است نه 4530 دلار.
(پیشرفت کردن) make progress
My students are making good progress. Their spoken English is improving a lot.
دانش آموزان من پیشرفت خوبی دارند. زبان انگلیسی گفتاری آنها بسیار در حال پیشرفت است.
make an attempt = effort = try (تلاش کردن)
I’m making an effort to stop smoking this year.
من سعی می کنم امسال سیگار را ترک کنم.
make up your mind = decide (تصمیم گرفتن)
Should I buy a desktop or a laptop computer? I can’t make up my mind.
آیا باید کامپیوتر رومیزی بخرم یا لپ تاپ؟ من نمی توانم تصمیم خود را بگیرم.
make a discovery (کشف کردن)
Scientists have made an important discovery in the area of genetics.
دانشمندان به کشف مهمی در زمینه ژنتیک دست یافته اند.
make a list (فهرستی تهیه کردن)
I’m making a list of everything we need for the wedding: invitations, decorations, a cake, a band, the dress…
من لیستی از همه چیزهایی که برای عروسی نیاز داریم تهیه می کنم: دعوت نامه، تزئینات، کیک، گروه موسیقی، لباس…
make sure / confirm (تایید / مطمئن شدن )
Can you make sure we have enough copies of the report for everybody at the meeting?
آیا می توانید مطمئن شوید که ما نسخه های کافی از گزارش را برای همه در جلسه داریم؟
make a difference (تاثیر گذاری)
Getting eight hours of sleep makes a big difference in my day. I have more energy!
هشت ساعت خوابیدن تاثیر زیادی در روز من ایجاد می کند. من انرژی بیشتری دارم!
make an exception (استثنا قائل شدن)
Normally the teacher doesn’t accept late homework, but she made an exception for me because my backpack was stolen with my homework inside it.
معمولاً معلم تکالیف با تاخیر را قبول نمی کند، اما او برای من استثنا قائل شد زیرا کوله پشتی من با تکالیف من در آن دزدیده شد.
Make the best / most of / Take advantage / seize the opportunity / tolerate
(تحمل کردن / فرصت را غنیمت شمردن / بهره بردن / بهترین استفاده را بردن )
‘Ronaldo made the most of the defender’s mistake and rounded the goalkeeper to score.’
رونالدو از اشتباه مدافع نهایت استفاده را کرد و دروازه بان را دور زد تا گلزنی کند.
‘Tomorrow’s weather isn’t great for our walk, but we’ll just have to make the most of it.’
“آب و هوای فردا برای پیاده روی ما عالی نیست، اما فقط باید از آن نهایت استفاده را ببریم.”
Make a decision = Decide/ choose/ come to a conclusion
(به نتیجه رسیدن / انتخاب کردن / تصمیم گرفتن)
‘Are you coming with us to Spain? You really need to make a decision by next weekend.’
با ما به اسپانیا می آیی؟ شما واقعاً باید تا آخر هفته آینده تصمیم بگیرید»
Make (something) happen = Cause to happen (باعث وقوع چیزی شدن)
‘The authorities still don’t know what made this terrible tragedy happen.’
“مقامات هنوز نمی دانند چه چیزی باعث این تراژدی وحشتناک شده است”
‘We’ve only got 24 hours to complete this project. Let’s make it happen, people!’
ما فقط 24 ساعت فرصت داریم تا این پروژه را تکمیل کنیم. مردم بیایید این اتفاق را رقم بزنیم.
Make up your mind / Decide on something / choose
( انتخاب کردن / در مورد چیزی تصمیم گرفتن /تصمیم خود را گرفتن )
‘Michelle is still think about two different guys because she can’t make up her mind!’
میشل هنوز به دو پسر متفاوت فکر می کند زیرا نمیتواند تصمیم خود را بگیرد.
Make an exception / Allow a rule to be broken due to special circumstances
(نقض قواعد به دلیل شرایط خاص / استثناء قائل شدن )
‘We don’t usually allow babies in the pool, but I’ll ask if we can make an exception.’
ما معمولاً اجازه نمیدهیم نوزادان در استخر باشند، اما خواهم پرسید که آیا میتوانیم استثنا قائل شویم.»
Make an attempt = Try to do something (تلاش کردن)
‘Mike made an attempt to look interested, but physics wasn’t really his subject.’
مایک تلاش کرد تا علاقه مند به نظر برسد، اما فیزیک واقعاً موضوع مورد علاقه او نبود.
Make a judgement / Analyse a situation / give an opinion
( نظر دادن / یک موقعیت را تحلیل کردن / قضاوت کردن )
‘It is difficult to make objective judgements about foreign policy issues.’
قضاوت بی طرفانه در مورد مسائل سیاست خارجی دشوار است.
Make an effort / Work hard to achieve a goal / attempt
( تلاش ، تلاش سخت تلاش کردن / تلاش کردن )
‘You need to make an effort if you want to pass your exams this summer!’
اگر می خواهید امتحانات خود را در تابستان امسال پشت سر بگذارید، باید تلاش کنید!
Make progress / Advance/ develop
(توسعه / پیشرفت / پیشرفت کردن )
‘I really feel like I’m making progress with my book. It should be ready to publish soon!’
من واقعاً احساس می کنم که در نوشتن کتابم در حال پیشرفت هستم. باید به زودی آماده انتشار شود!
Make a plan / Agree on a course of action
( توافق بر سر یک اقدام / برنامه ریزی)
‘If you want to be successful in business, then first you need to make a plan.’
“اگر می خواهید در تجارت موفق باشید، ابتدا باید برنامه ریزی کنید.”
Make time / Set aside time for something/someone
( زمانی را به چیزی یا کسی اختصاص دادن / وقت گذراندن )
‘I’d love to go to the gym, but I just can’t make time at the moment!’
“من دوست دارم به باشگاه بروم، اما در حال حاضر نمی توانم وقت بگذارم!”
‘Work’s been taking over recently! I really need to make more time for my kids.’
«کارم اخیراً وقت بیشتری از زندگی من گرفته است! من واقعا باید برای بچه هایم وقت بیشتری بگذارم.»
Make a difference / Have an effect on
( تأثیر داشتن / تاثیرگذاشتن )
‘Curtis is so stubborn! You can try to persuade him, but it won’t make any difference.’
کورتیس خیلی سرسخت است! می توانید سعی کنید او را متقاعد کنید، اما هیچ اثری نمی کند.
‘I want to find a job where I can make a difference to people’s lives.’
“من می خواهم شغلی پیدا کنم که بتوانم در زندگی مردم تغییر ایجاد کنم و تاثیرگذار باشم”.
Make a change / Start something new / change your life or behaviour
(زندگی یا رفتار خود را تغییر دادن / کاری جدید شروع کردن / تغییر ایجاد کردن )
‘I’ve been living in London for 2 years, but now I feel it’s time to make a change.’
من 2 سال است که در لندن زندگی می کنم، اما اکنون احساس می کنم زمان آن رسیده است که تغییری ایجاد کنم.
Make sure/certain
(مطمئن شوید چیزی همانطور که باید باشد / مطمئن شدن )
‘Make sure you take your passport to the airport. Don’t forget it like you did last time!’
حتما پاسپورت خود را به فرودگاه ببر. مثل دفعه قبل فراموشش نکن»
*** روتین روزانه:
Make the bed = Make fit for use = sleep = tidy up (تخت را مرتب کردن)
‘I’ll make the bed if you go downstairs and make breakfast.’
“اگر تو بروی پایین و صبحانه درست کنی، رختخواب را مرتب می کنم”
Make a mess / Create an untidy / dirty or disorganised situation
(کثیف یا نامنظم / ایجاد یک موقعیت نامرتب / ایجاد آشفتگی )
‘If you give kids brushes and paint, they are bound to make a mess!’
“اگر به بچه ها قلم مو و رنگ بدهید، مطمئناً همه جا را به هم می ریزند”
‘My boss has made a total mess of this paperwork! I’ll have to do it all again tomorrow.’
«رئیس من این کاغذها را به کلی به هم ریخته است! فردا باید همه چیز را دوباره انجام دهم»
*** اشیاء فیزیکی و تولید:
Make a dress = Create or sew a dress (لباس دوختن)
My friend made her own wedding dress and it looked fantastic!’
دوست من لباس عروسی خودش را درست کرده بود و فوق العاده به نظر می رسید!
Make furniture / Create furniture through carpentry or woodwork
(ایجاد مبلمان از طریق نجاری یا چوب کاری / مبلمان ساختن)
My grandfather used to make furniture for a living. These days it’s all made in factories.’
پدربزرگم برای امرار معاش مبل درست می کرد. این روزها مبل در کارخانه ها ساخته می شود.
Make a copy = Duplicate= create a copy of something (کپی کردن)
‘I love this album! Can you make me a copy?’
“من عاشق این آلبوم هستم! آیا می توانید برای من یک کپی تهیه کنید؟
Make a new product / Invent / think up
(طراحی / اختراع / یک محصول جدید ساختن)
‘Apple is always making new products. That’s what makes it such a great tech company.’
اپل همیشه در حال تولید محصولات جدید است. این چیزی است که آن را به یک شرکت فناوری بزرگ تبدیل می کند.
Make steel wire = Manufacture (ساخت سیم فولادی)
‘This factory used to make steel wire, but it closed due to competition from overseas.’
این کارخانه قبلا سیم فولادی می ساخت، اما به دلیل رقابت خارج از کشور تعطیل شد.
Make a fire = Build and light a fire (آتش روشن کردن)
‘When trying to survive in the wilderness, the first thing to do is make a fire.’
وقتی سعی می کنید در بیابان زنده بمانید، اولین کاری که باید انجام دهید این است که آتش روشن کنید.
:ذهن و تخیل***
Make a wish = Will something to happen = hope something will come true (آرزو کردن)
‘When you blow out the candles on your birthday cake, don’t forget to make a wish!’’
«وقتی شمعهای کیک تولدتان را فوت میکنید، آرزوکردن را فراموش نکنید!»
Make believe / Imaginary / fantasy / ideal but not real
( ایده آل اما غیر واقعی / خیالی / خیال )
‘The government has promised to invest in public services, but that’s just make believe!’
“دولت قول داده است که در خدمات عمومی سرمایه گذاری کند، اما این فقط خیال است!”
‘Alice in Wonderland is a children’s book that is set in a make-believe world.’ (Adjective)
«آلیس در سرزمین عجایب» کتابی برای کودکان است که در دنیایی ساختگی روایت میشود.»
Make sense / Be sensible / reasonable / understood
(فهمیده بودن / معقول / معقول / منطقی بودن)
‘I don’t think it makes sense to earn a lot of money if you then have no time to enjoy it.’
«فکر نمیکنم اگر زمانی برای لذت بردن نداشته باشید، کسب درآمد زیاد منطقی باشد.»
You weren’t making any sense on the phone!’
پشت تلفن منطقی حرف نمی زدی!»
Make a discovery / Find something new / invent
( اختراع کردن / چیز جدیدی یافتن/ کشف کردن )
‘Scientists from NASA have made a new discovery on Mars!’
دانشمندان ناسا به کشف جدیدی در مریخ دست یافته اند.
*** قرار ملاقات و سفر:
Make a visit /Go to/ travel to
( سفر / رفتن / بازدید کردن )
‘The Queen will make a state visit to France while she is in Europe.’
ملکه زمانی که در اروپا است به فرانسه سفر خواهد کرد.
Make a booking = reservation = Reserve a place (رزرو)
‘I’d like to make a reservation. Do you have any availability on Sunday the 25th at 7pm?’
‘می خواهم رزرو کنم. آیا روز یکشنبه 25 ام ساعت 7 بعدازظهر در چیزی موجود هست؟
Make an appointment / Schedule an individual consultation or meeting
( جلسه مشاوره یا جلسه فردی برنامه ریزی کردن/ قرار ملاقات گذاشتن)
‘All patients wishing to make an appointment should phone to book in advance.’
“همه بیمارانی که مایل به گرفتن نوبت هستند باید برای رزرو از قبل تماس بگیرند.”
Make arrangements / Organize or plan something
( سازماندهی یا برنامه ریزی چیزی / ترتیب دادن )
‘I’ve made arrangements for the kids to stay with my parents over the weekend.’
“من ترتیبی داده ام که بچه ها آخر هفته با والدینم بمانند.”
Make a cancellation / Annul a previous booking or appointment
( لغو رزرو یا قرار قبلی / لغو )
‘Hello, I’m phoning to make a cancellation. My order number is 66’
“سلام، من تماس گرفتم تا سفارشم را لغو کنم. شماره سفارش من 66 است”
Make a list / Have an agenda of tasks
( دستور کارها را داشتن/ فهرستی تهیه کردن )
‘My wife has made a list of all the things I’ve done wrong. As you can imagine, it’s quite long!’
همسرم فهرستی از تمام کارهایی که من اشتباه کرده ام تهیه کرده است. همانطور که می توانید تصور کنید، فهرست بسیار طولانی است!
Make a journey = Travel somewhere (سفر کردن)
‘To raise money for charity, Jan is planning to make a journey from the UK to Mongolia!’
“جان برای جمع آوری پول برای امور خیریه، قصد دارد از بریتانیا به مغولستان سفر کند!”
Make it = Get to a place, attend (رسیدن به مکانی)
‘I’m really busy next weekend, but I’ll do my best to make it to the party!’
“من واقعاً آخر هفته آینده سرم شلوغ است، اما تمام تلاشم را می کنم تا به مهمانی برسم!”
‘I’m afraid I’m not going to make it back in time for dinner.’(Get home)
“می ترسم برای شام دیر برسم به خانه.”
افعال مرکب با make:
*** فعل make up:
Imagine/ think up/ invent/ lie
دروغ گفتن / اختراع کردن / فکر کردن / تصور کردن
‘If you don’t know the answer, then just make one up!’
“اگر پاسخ را نمی دانید، یک پاسخ اختراع کنید!”
‘I really believed my son’s story about the broken window, but he had just made it up.’
من واقعا داستان پسرم در مورد پنجره شکسته را باور کردم، اما او به تازگی آن را ساخته بود.
Make peace after an argument, reconcile
آشتی کردن / بعد از مشاجره صلح کردن
‘I had an argument with my wife, but we’ve made up now.’
من با همسرم دعوا کردم، اما اکنون آشتی کردیم.
‘Has Mike made up with Rose? I know they had a fight last week.’
“آیا مایک با رز آشتی کرده است؟ من می دانم که آنها هفته گذشته دعوا کردند.
Decide /choose (make up one’s mind)
انتخاب (تصمیم گیری) / تصمیم گیری
‘There’s so much choice that I can’t make up my mind which ice cream to get!’
“انتخاب های زیادی وجود دارد که نمی توانم تصمیم بگیرم کدام بستنی را بخرم!
‘Will you please make up your mind? We haven’t got all day!’
“لطفا تصمیم خود را بگیرید؟ ما تمام روز فرصت نداریم!
(شامل شدن) Constitute = consist of (scientific/formal)
‘A car engine is made up of many different components.’
“موتور ماشین از اجزای مختلفی تشکیل شده است.”
‘This social committee is made up of 12 community representatives.’
این کمیته اجتماعی از 12 نماینده محلی تشکیل شده است.
Compensate for / add missing money/time
زمان از دست رفته / اضافه کردن پول / جبران
‘If you pay your share of the bill, then I will make up the difference.’
اگر سهم خود را از قبض پرداخت کنید، من تفاوت را جبران می کنم.
‘I was off work with a cold last week so now I’m making up the time by staying late.’
من هفته گذشته به دلیل سرماخوردگی مرخصی بودم، بنابراین اکنون تا دیر وقت می مانم و جبران می کنم.
‘Sorry I didn’t get to your birthday! I promise I’ll make it up to you next time I’m in town.’
“ببخشید که به تولدت نرسیدم! قول می دهم دفعه بعد که در شهر باشم جبران خواهم کرد.»
‘If I make a mistake a work, then I always try to make up for it after.’
«اگر اشتباهی را در کار انجام دهم، همیشه سعی میکنم بعد از آن آن را جبران کنم.»
Put on cosmetics(استفاده از لوازم آرایشی)
‘She liked to make herself up before going to the theatre.’
او دوست داشت قبل از رفتن به تئاتر خودش را آرایش کند.
‘My friend won’t leave the house without putting her make up on!’ (Noun)
“دوست من بدون آرایش کردن از خانه بیرون نمی رود!” (اسم)
(اتاق یا تخت برای مهمان آماده کردن) Prepare a room or bed for a guest
‘Robert’s coming to stay tomorrow so we need to make up the spare room.’
«رابرت فردا میآید تا بماند، بنابراین باید اتاق اضافی را درست کنیم.»
‘Have you made (up) the guest bed for Robert yet?’
“آیا تخت مهمان را برای رابرت آماده کرده ای؟”
***********
*** فعل make out:
Understand / comprehend (with difficulty)
درک کردن (به سختی) / درک کردن
‘She couldn’t make out what John was saying (due to the noise).’
او نمی توانست بفهمد جان چه می گوید (به دلیل سر و صدا).
‘Steve is such a weird guy! I just can’t make him out.’
استیو خیلی آدم عجیبی است! من فقط نمی توانم او را درک کنم.»
‘Why are English trains always late? I just can’t make it out!
چرا قطارهای انگلیسی همیشه دیر میآیند؟ من فقط نمی توانم این را درک کنم!
‘I could just about make out her writing, even though the letter was old and faded.’
من توانستم نوشتههای او را بفهمم، اگرچه نامه قدیمی و محو شده بود.»
(تکمیل و امضا کردن به نام دیگری) Complete and sign over to
‘Richard made the cheque out to his son.’
ریچارد چک را به اسم پسرش نوشت.
‘The old man made out a will to his next of kin.’
“پیرمرد برای نزدیکانش وصیت کرد.”
Pretend / give a false impression
ایجاد تصور نادرست / وانمود کردن
‘Some famous rappers make out they are real gangsters.’
برخی از رپرهای معروف وانمود می کنند که گانگسترهای واقعی هستند.
‘The art thief made out that the fake copy was an original.’
“دزد آثار هنری متوجه شد که نسخه جعلی، یک نسخه اصلی است.”
Kiss (USA, informal) (بوسیدن)
‘The young couple were making out in the car when the police arrived.’
زوج جوان در ماشین در حال بوسیدن بودند که پلیس رسید.
***********
*** فعل make of:
Think / understand / conclude
نتیجه گرفتن / فهمیدن / فکر کردن
‘I’m not sure what to make of this!’ (I don’t know what to conclude, don’t understand it)
“من مطمئن نیستم که از این چه نتیجه ای باید بگیرم!” (نمی دانم چه نتیجه ای بگیرم، آن را درک نمی کنم)
‘What do you make of this student’s poor attendance?’ (What is your opinion?)
«نظر شما از حضور ضعیف این دانشآموز چیست؟» (نظر شما چیست؟)
***********
*** فعل make off:
Leave quietly / escape with a stolen item
دزدیدن چیزی و فرار کردن / بی سر و صدا ترک کردن
‘We caught a brief glimpse of the tiger before it made off into the dark jungle.’
قبل از اینکه ببر به جنگل تاریک برود، نگاهی کوتاه به ببر انداختیم.
‘The burglar made off with a flat screen TV and some cash.’
سارق با یک تلویزیون صفحه تخت و مقداری پول نقد راه افتاد.
***********
*** فعل make into:
Change into, turn into, transform
تبدیل شدن / تبدیل شدن به / تبدیل به
‘We plan to make our attic into an art studio.’
ما قصد داریم اتاق زیر شیروانی خود را به یک استودیوی هنری تبدیل کنیم.
‘Worrying about your problems all the time will make you into a nervous wreck!’
“نگرانی دائم در مورد مشکلات خود شما را به یک خرابی عصبی تبدیل می کند!”
***********
*** فعل make over:
Transfer ownership (انتقال مالکیت)
‘I will make this house over to you before I die.’
من این خانه را قبل از مرگ برای تو خواهم ساخت.
Remodel / improve the appearance of something or someone
بهبود ظاهر چیزی یا کسی / بازسازی
‘On the TV show, the 3 contestants were given a free makeover.’ (Noun)
“در برنامه تلویزیونی، به 3 شرکت کننده یک آرایش و گریم رایگان داده شد.” (اسم)
‘Our house is in a bad condition, but we plan to make it over.’
“خانه ما در وضعیت بدی است، اما ما قصد داریم آن را بازسازی کنیم.”
**********
*** فعل make for:
Go towards / try to escape
فرار کردن / رفتن به سمت
‘If you make for the valley, then you’ll be back at the campsite by nightfall.’
«اگر به سمت دره بروید، تا شب به محل کمپینگ برمیگردید.»
‘The frightened kitten made for the door, but it was closed.’
بچه گربه هراسان به سمت در رفت، اما در بسته بود.