در انگلیسی حدود ده فعل پرکاربرد وجود دارد که take یکی از آنهاست. در این درس به ترکیبات و کالوکیشن های فعل take در انگلیسی می پردازیم.
Take a step
قدم برداشتن / اقدام کردن
Exp: The town is taking steps to provide better lights.
شهر در حال برداشتن گام هایی برای فراهم کردن چراغ های بهتر است
Exp: He took a step forward to get a closer look at the painting.
او یک قدم به جلو برداشت تا نقاشی را از نزدیک ببیند
Take measures
اقدام کردن
Exp: She failed to take measures.
او نتوانست اقدامی انجام دهد
Exp: Before making any final decision, a good manager will take measure of the situation and determine possible outcome.
قبل از هر تصمیم نهایی، یک مدیر خوب وضعیت را اندازه گیری می کند و نتیجه احتمالی را تعیین می کند.
Take action
اقدام کردن
Exp: Last night they were coming under intense pressure to take action.
دیشب به شدت تحت فشار بودند تا اقدام کنند
Take measurements
اندازه گیری کردن
Exp: Before buying a new bed, it is a good idea to take the bed’s measurements to make sure it will fit in the room.
قبل از خرید تخت جدید، ایده خوبی است که اندازه های تخت را بگیرید تا مطمئن شوید که در اتاق جا می شود
Take effect
اثر گذاشتن
Exp: Most medication takes effect after a certain amount of time, leading many uninformed patients to overdose as they don’t feel it working and ingest more.
بیشتر داروها پس از مدت زمان مشخصی اثر میگذارند و بسیاری از بیماران ناآگاه را به مصرف بیش از حد دارو سوق میدهد، زیرا آنها احساس نمیکنند که دارو اثر میکند و بیشتر مصرف میکنند
Take for granted/taken for granted
بدیهی گرفتن
Exp: In many western countries free speech rights are taken for granted, while in other countries these freedoms have to be fought for.
در بسیاری از کشورهای غربی، حق آزادی بیان مسلم تلقی می شود، در حالی که در کشورهای دیگر باید برای این آزادی ها مبارزه کرد.
Take advantage of
بهره بردن
Exp: International students are advised to take advantage of the university’s language labs and resources to help them with their assignments
به دانشجویان بین المللی توصیه می شود که از آزمایشگاه ها و منابع زبان دانشگاه برای کمک به تکالیف خود استفاده کنند
Take the time (to do)
وقت گذاشتن برای انجام کاری
Exp: Students who take the time they need to properly learn the subject matter and work through the materials will successfully complete the program those who rush will face difficulties later on
دانش آموزانی که زمان لازم را برای یادگیری صحیح موضوع و کار بر روی مواد صرف می کنند، برنامه را با موفقیت به پایان خواهند رساند، کسانی که عجله دارند بعداً با مشکلاتی مواجه خواهند شد.
Take charge (of)
عهده دار شدن
Exp: Only those who take charge of their own education can hope to achieve success and growth
فقط کسانی می توانند به موفقیت و رشد امیدوار باشند که خود مسئولیت آموزش را بر عهده بگیرند
Take responsibility
مسئولیت را بر عهده گرفتن
Exp: Parents who do not teach their children to take responsibility for their action are not preparing them for the realities of adulthood.
والدینی که به فرزندان خود نمی آموزند که مسئولیت اعمال خود را بپذیرند، آنها را برای واقعیات بزرگسالی آماده نمی کنند.
Take time
زمان بردن
Exp: Business leaders understand that success takes time and that trying to reach goal prematurely will only result in negative outcomes.
رهبران کسبوکار میدانند که موفقیت زمان میبرد و تلاش برای رسیدن به هدف پیش از موعد تنها به نتایج منفی منجر میشود
Take a lesson
درس گرفتن / یادگیری
Exp: I’m taking English lessons to help me prepare for IELTS.
من برای کمک به آمادگی برای آیلتس دروس انگلیسی می گذرانم
Take a while
مدتی طول کشیدن
Exp: It’s going to take a while to finish this project, so let’s get started.
اتمام این پروژه مدتی طول می کشد، پس بیایید شروع کنیم
Take forever
زمان بسیار زیادی نیاز داشتن
Exp: The project took us forever.
پروژه زمان بسیار طولانی از ما گرفت
Take back
پس گرفتن
Exp: He took back his book from me.
از من کتابش را پس گرفت
Take care of
مراقب …بودن
Exp: I can take care of myself.
می توانم از خودم مراقبت کنم
Take your time
عجله نکن
Exp: Take your time in the museum. We have the whole day to look around.
در موزه با خیال راحت بازدید کن. ما تمام روز برای نگاه کردن وقت داریم
Take a bite
یه لقمه غذا خوردن
Exp: Sofia watched her take a bite of a muffin, at once longing and agitated.
سوفیا او را تماشا کرد که یک مافین می خورد، در حالی که در حسرت و آشفتگی بود
Take a chance
امتحان کردن / ریسک کردن
Exp: Take a chance at it, you might win.
امتحان کن شاید برنده شوی
Take a break
استراحت کردن
Exp: I’m tired. I’m going to take a break for a while
من خسته هستم. میخوام یه مدت استراحت کنم
Take a class
در کلاس زبان شرکت کردن
Exp: I have to take a class on Saturday this semester.
شنبه این ترم باید کلاس برم
Take someone’s place
جای کسی را گرفتن
Exp: When I was sick, Carlos took my place at the conference.
وقتی بیمار بودم، کارلوس جای من را در کنفرانس گرفت
Take up space
فضا را اشغال کردن
Exp: This furniture doesn’t seem to take up space
به نظر نمی رسد این مبلمان فضا را اشغال کند
Take literally
به معنای واقعی کلمه معنی کردن
Exp: He took her comments literally.
او نظرات او را به معنای واقعی کلمه دریافت کرد
Take a nap
چرت زدن
Exp: The baby takes a nap every day at 2pm.
کودک هر روز ساعت 2 بعد از ظهر چرت می زند
Take responsibility
مسئولیت بر عهده گرفتن
Exp: Riley is a bully. He needs to take responsibility for his actions.
رایلی یک قلدر است. او باید مسئولیت اعمال خود را بپذیرد
Take part
شرکت داشتن
Exp: We have come here to take part in a major game
ما به اینجا آمده ایم تا در یک بازی بزرگ شرکت کنیم
Take notes
یادداشت برداشتن
Exp: Ali takes a lot of notes when the economics professor is talking
علی وقتی استاد اقتصاد صحبت می کند، یادداشت های زیادی می نویسد
Take a rest
استراحت کردن
Exp: After work, I like to take a rest before cooking dinner.
بعد از کار، من دوست دارم قبل از پختن شام استراحت کنم
take it apart
جدا کردن
Exp: We took the engine apart to see what the problem was
موتور را جدا کردیم تا ببینیم مشکل چیست
Take a decision
تصمیم گرفتن
Exp: You have to take lots of decisions in life.
شما باید تصمیمات زیادی در زندگی بگیرید
Take a shower
دوش گرفتن
Exp: We’ll be leaving in five minutes. I’ll just take a shower first.
پنج دقیقه دیگه میریم من فقط اول دوش میگیرم
Take medicine
دارو مصرف کردن
Exp: I need to take medicine for my sore throat.
برای گلودردم باید دارو بخورم
Take advice
مشاوره گرفتن
Exp: I took advice from a family friend.
از یک دوست خانوادگی مشاوره گرفتم
take a survey
در نظرسنجی شرکت کردن
Exp: Some people can make a hefty sum by taking a survey, but that isn’t the norm
برخی از افراد می توانند با شرکت در نظرسنجی مبلغ هنگفتی به دست آورند، اما این امری عادی نیست
Take a risk
ریسک کردن
Exp: I was tempted to take a risk.
وسوسه شدم که ریسک کنم
Take care
مراقب بودن
Exp: I’ve always taken care of my skin.
من همیشه مراقب پوستم بوده ام
Take a seat
نشستن
Exp: Take a seat and dentist will call you.
بنشینید تا دندانپزشک شما را صدا کند
Take a moment
یک لحظه وقت گذاشتن
Exp: I need to take a moment and think through my option before make a decision
من باید یک لحظه وقت بگذارم و قبل از تصمیم گیری در مورد انتخاب خود فکر کنم
Take after
شباهت داشتن
Exp: He takes after his father.
او به پدرش شبیه است
Take a taxi
تاکسی گرفتن
Exp: Richard takes a Taxi to work every day.
ریچارد هر روز با تاکسی سر کار می رود
Take an exam /quiz
در امتحان /کویز شرکت کردن
Exp: This Friday, I have to take an exam in biology class.
این جمعه باید در کلاس زیست شناسی امتحان بدهم
Take a picture
عکس گرفتن
Exp: I took a lot of pictures at the party.
من در مهمانی خیلی عکس گرفتم
Take a vacation
به تعطیلات رفتن
Exp: We’re taking a vacation in June.
ما در ماه ژوئن به تعطیلات می رویم
Take it easy
سخت نگرفتن
Exp: I can’t take it easy, I have to keep working hard
نمی توانم آسان بگیرم، باید سخت کار کنم
Take a walk
قدم زدن
Exp: If she’s rude again I’m just going to take a walk.
اگر او دوباره بی ادبی کند، من فقط قدم می زنم
Take a regular exercise
ورزش منظم انجام دادن
Exp: Take a regular exercise every day
هر روز ورزش منظم انجام دهید
Take an interest in
علاقه مند شدن
Exp: I wish he ‘d taken an interest in classical music.
ای کاش او به موسیقی کلاسیک علاقه مند می شد
Take me a while
وقت بردن
Exp: I wanted to paint the room ,but it took me a while to find the right colour.
می خواستم اتاق را رنگ کنم، اما مدتی طول کشید تا رنگ مناسب را پیدا کنم
Take ages
سالها زمان بردن (زمان زیاد)
Exp: It’s taking ages to download this file.
دانلود این فایل خیلی زمان می برد
Take offence
از چیزی ناراحت یا عصبانی شدن
Exp: He took offence when I suggested exchanging the gift.
وقتی پیشنهاد دادم که هدیه عوض شود، او ناراحت شد
Take cover
پناه گرفتن
Exp: If the bombing starts, take cover in the basement.
اگر بمباران شروع شد، در زیرزمین پناه بگیرید
Take a bus
اتوبوس گرفتن
Exp: Don’t take the bus. It’s faster if you take a train.
سوار اتوبوس نشوید اگر سوار قطار شوید سریعتر است
Take pity
ترحم کردن
Exp: The old couple took pity on him and gave him food
زن و شوهر پیر به او رحم کردند و به او غذا دادند
Take a look
نگاه کردن
Exp: It is a nice apartment. Take a look and see if you like it.
آپارتمان خوبیه. نگاه کن ببین دوستش داری
Take someone’s word for it
حرف کسی را قبول کردن
Exp: she said she was sick and I took her word for it.
او گفت بیمار است و من باور داشتم آنچه که می گوید درست است
Take someone’s temperature
دمای بدن شخصی را گرفتن
Exp: Maybe the baby is sick. I’m going to take her temperature.
شاید بچه مریض باشه من دمایش رو میگیرم
Take the credit
تحسین شدن و معروف شدن به خاطر کار مثبت
Exp: I did all the work, and she took the credit.
من همه کارها را انجام دادم و او تحسین شد.
Take the weight off one’s feet/leg
وزن را از روی پای خود برداشتن
Exp: You must be exhausted after all that shopping, sit down and take the weight off your feet.
پس از آن همه خرید باید خسته شده باشید، بنشینید و وزن را از روی پاهای خود بردارید
Take a dim view of something
دیدگاه منفی داشتن
Exp: The judge took a dim view and I spent six years in prison.
قاضی نگاه منفی داشت و من شش سال را در زندان گذراندم
Take heart
شجاع و قوی بودن
Exp: Take heart, things will get better soon.
قوی باش، همه چیز به زودی بهتر خواهد شد
Take a leak
ادرار کردن
Exp: I thought it was a damn silly place to park if someone wanted to take a leak in the bushes.
فکر می کردم اگر کسی بخواهد در بوته ها ادرار کند، جای احمقانه ای برای پارک کردن است
Take a leaf out of someone’s book
تقلید کردن
Exp: Maybe I should take a leaf out of Rick’s book and start coming in early every morning.
شاید باید برگه ای از ریک تقلید کنم و هر روز صبح زود بیایم
Take a bow
تعظیم کردن
Exp: When the play has finished, the actors will line up to take the bow.
وقتی نمایش تمام شد، بازیگران برای تعظیم کردن صف می کشند
Take a plunge
غوطه ور شدن
Exp: She wondered whether to enter for the race, but decided to .
او فکر کرد که آیا برای مسابقه شرکت کند یا خیر، اما تصمیم گرفت که این کار را انجام دهد
Take a shot at
تلاش برای انجام کاری
Exp: Take a shot at the math problem
برای حل مسئله ریاضی تلاش کنید
Take a turn for the better/worse
به سمت بهتر/بدتر حرکت کردن
Exp: Her condition took a sharp turn for the worse.
وضعیت او ناگهان بدتر شد
Take a walk through
قدم زدن
Exp: We took a walk through the new apartment
در آپارتمان جدید قدم زدیم
Take a spin
چرخ زدن
Exp: Would you like to take a spin on my new bike?
آیا میخواهید با دوچرخه جدید من چرخی بزنید؟
Take swing
حمله کردن
Exp: She took a swing at Iris, but Iris bobbed out of the way just in time
او به سمت آیریس حمله کرد، اما آیریس به موقع جاخالی داد
Take action
اقدام کردن
Exp: If there is a breach of regulations, we will take action.
در صورت تخلف از مقررات اقدام خواهیم کرد
Take a run
تلاش کردن
Exp: I can’t solve this math problem. Let me take a run at it.
من نمی توانم این مشکل ریاضی را حل کنم. اجازه دهید برای حلش تلاش کنم
Take a hike
پیاده روی
Exp: We asked Jim to take a hike with us but he didn’t want to.
ما از جیم خواستیم که با ما پیادهروی کند، اما او نمیخواست
Take a stab
تلاش برای انجام کاری
Exp: I’d never tried snorkelling before but I took a stab at it while I was in Greece.
من قبلاً هرگز غواصی را امتحان نکرده بودم، اما در حین حضور در یونان آن را امتحان کردم.
Take a guess
حدس زدن
Exp: I’m not sure how many days we will need to remodel the kitchen, take a guess.
من مطمئن نیستم که چند روز به بازسازی آشپزخانه نیاز داریم، حدس بزنید
Take a crack
تلاش کردن
Exp: I don’t really know where to begin, but I guess I can take a crack at it and see how I do
من واقعاً نمی دانم از کجا شروع کنم، اما حدس می زنم می توانم سعی کنم و ببینم چگونه کار می کنم
Take a peek
نگاه کردن
Exp: If I’m passing by, I might take a peek at the new season’s collection
اگر از آنجا عبور کنم، ممکن است نگاهی به کلکسیون فصل جدید بیندازم
Take a call
جواب دادن به کسی که با تلفن تماس گرفته است
Exp: There’s someone on the phone for you
یک نفر با شما تماس تلفنی گرفته است
Take sb to court
به دادگاه کشاندن
Exp: She’s threatening to take me to court for not paying the bill on time
او مرا تهدید می کند که به دلیل عدم پرداخت به موقع صورت حساب مرا به دادگاه می کشد
Take a long time
زمان زیادی بردن
Exp: Preparing for the exam will take a long time
آماده شدن برای امتحان زمان زیادی می برد
Take industrial action
اعتصاب کردن
Exp: Public dissent over the new tax system culminated in a spate of demonstrations and take industrial action throughout the country.
مخالفت عمومی بر سر سیستم مالیاتی جدید با موجی از تظاهرات و اعتصاب در سراسر کشور به اوج خود رسید
Take part in something
در کاری شرکت کردن
Exp: She refused to take part in the discussion.
او از شرکت در بحث خودداری کرد
Take it seriously
جدی گرفتن
Exp: Such threats have to be taken seriously
چنین تهدیدهایی باید جدی گرفته شود
Take a course
دوره گذراندن
Exp: I took a math course last year.
من سال گذشته یک دوره ریاضی را گذراندم
Take ones hat off to someone
تحسین کردن
Exp: I take my hat off to Mr Clarke for taking this action .
من به خاطر انجام این اقدام آقای کلارک را تحسین می کنم
Take into consideration/account
در نظر گرفتن / حساب کردن
Exp: Teachers must take into account many factors when designing their curriculum ,such as student’s abilities, backgrounds, and other things.
معلمان هنگام طراحی برنامه درسی خود باید فاکتورهای زیادی را در نظر بگیرند، مانند توانایی های دانش آموز، سوابق و موارد دیگر.
Take against me
دوست نداشتن کسی
Exp: I think she took against me when I got the promotion she wanted.
فکر می کنم زمانی که من ترفیعی را که او می خواست دریافت کردم، از من متنفر شد.
Take away
گرفتن / منها کردن / غذای بیرون بر گرفتن/ فهمیدن/کاهش دادن
Exp: They took away my passport so I can’t travel.
پاسپورتم را گرفتند تا نتوانم سفر کنم.
Exp: Six take away four is two.
شش منهای چهار می شود دو
Exp: We ordered Chinese food to take away.
غذای چینی بیرون بر سفارش دادیم
Exp: What I took away from that film is that neither side wins in a war.
چیزی که من از آن فیلم برداشتم این است که هیچ یک از طرفین در جنگ برنده نمی شوند.
Exp: The drunken fight after the party took away from the celebration.
دعوای افراد مست بعد از مهمانی شادی جشن را کم کرد.
Take someone away
کسی را از خانه به یک موسسه بردن.
Exp: He became very aggressive so we called the police and they took him away .
خیلی پرخاشگر شد به پلیس زنگ زدیم و او را بردند .
Take back
چیزی را به جایی که خریده اید برگرداندن/ پس گرفتن حرف/ پس گرفتن
Exp: The dress was too tight so I took it back to the shop.
لباس خیلی تنگ بود بنابراین آن را به مغازه برگرداندم
Exp: You’re not selfish. I take that back.
تو خودخواه نیستی من آن حرف را پس می گیرم.
Exp: I took back my jacket from Sara.
کتم را از سارا پس گرفتم.
Take someone back
اجازه دادن بازگشت به کسی
Exp: He cheated on her but she finally took him back.
او به او خیانت کرد اما بالاخره اجازه داد برگردد.
Takes you back (British English)
یادآوری گذشته
Exp: Playing that game took me back to my childhood.
انجام آن بازی مرا به دوران کودکی ام برد.
Take down
بلند شدن و از بلندی چیزی برداشتن/ تخریب ساختمان/ نوشتن
Exp: He took down the book from the top of the bookcase.
کتاب را از بالای قفسه پایین آورد.
Exp: After the music festival, they took down the stage.
پس از پایان جشنواره موسیقی، آنها صحنه رابرداشتند.
Exp: She took down John’s number so she could call him back.
شماره جان را برداشت تا بتواند با او تماس بگیرد.
Take somebody down
تحقیر کسی برای پایین آوردن/ برزمین زدن
Exp: The Journalist took the politician down with her difficult questions.
روزنامه نگار با سؤالات دشوار خود سیاستمدار را تحقیر کرد.
Exp: My brother would easily take you down in a fight!
برادرم به راحتی تو را در دعوا زمین می زند
Take for
اشتباه گرفتن
Exp: You took me for an idiot .
منو با یه احمق اشتباه گرفتی
Exp: She looks very mature so I took her for much older than 14.
او بسیار بالغ به نظر می رسد بنابراین من سن او را با بیشتر از 14 سال اشتباه گرفتم.
Take in
به کسی اجازه دهید در خانه شما بماند/ بازداشت / فریب دادن
Exp: He had nowhere to go so she took him in.
او جایی برای رفتن نداشت پس به او جا داد.
Exp: The police took him in for questioning about the robbery .
پلیس او را برای بازجویی در مورد سرقت برد.
Exp: She lied! I can’t believe I was taken in by her .
او دروغ گفت! من نمی توانم باور کنم که توسط او فریب خوردم
Take something in
فهمیدن / ورانداز کردن/ مصرف کردن / درامد داشتن/ شامل شدن
Exp: It was a very good speech and I took it all in .
سخنرانی بسیار خوبی بود و من همه آن را پذیرفتم.
Exp: When she walked into the room she took it all in .
وقتی وارد اتاق شد همه اتاق را ورانداز کرد.
Exp: Some plants take in a lot of water and can’t grow in dry place .
برخی از گیاهان آب زیادی مصرف می کنند و نمی توانند در مکان خشک رشد کنند.
Exp: It was a successful year as the company took in £1.5million .
: سال موفقی بود زیرا شرکت 1.5 میلیون پوند درآمد داشت.
Exp: The book takes in the period between the First and Second World Wars.
این کتاب دوره بین جنگ جهانی اول و دوم را شامل می شود.
Take off
پرواز کردن/ ناگهان موفق شدن/ به طور ناگهانی جایی را ترک کردن / ادا دراوردن/ حذف کردن
Exp: The plane took off at 2 pm.
هواپیما ساعت 2 بعدازظهر بلند شد.
Exp: Her career took off.
حرفه اش اوج گرفت .
Exp: He took off before I had a chance to say bye.
قبل از اینکه من فرصتی برای خداحافظی داشته باشم از زمین بلند شد
Exp: She takes off her mother so well
خیلی خوب ادای مادرش را در می آورد
Exp: The program was taken off TV because it wasn’t very popular.
این برنامه از تلویزیون حذف شد، زیرا خیلی محبوب نبود.
Take something off
دراوردن لباس/ مرخصی گرفتن
Exp: It was hot in the room so he took off his jumper.
هوای اتاق گرم بود، جامپرش را در آورد.
Exp: She took off a week to go and visit her family.
او یک هفته مرخصی گرفت تا برود و خانواده اش را ملاقات کند.
Take on
کار یا مسئولیت پذیرفتن/ به خود گرفتن
Exp: I took on the project.
من پروژه را به عهده گرفتم
Exp: The room took on a 1970s look.
اتاق ظاهر دهه 1970 به خود گرفت.
Take somebody on
استخدام کردن/ جنگیدن یا رقابت/ سوار کردن
Exp: I went for the interview last week and now they’re decided to take me on.
من هفته پیش برای مصاحبه رفتم و حالا تصمیم گرفتند من را قبول کنند.
Exp: Germany will take on Mexico in the first round of the World Cup.
آلمان در دور اول جام جهانی به مصاف مکزیک می رود
Exp: We can only take on five more passengers at the next stop.
ما فقط می توانیم پنج مسافر دیگر را در ایستگاه بعدی سوار کنیم.
Take out
دراوردن/گرفتن وام/ غذای بیرون بر گرفتن
Exp: I got my wisdom tooth taken out.
دندان عقلم را درآوردم
Exp: I took out my wallet from my bag.
کیف پولم را از کیفم بیرون آوردم.
Exp: She took out a loan from the bank.
از بانک وام گرفت.
Exp: Do you want to eat in or take out?
آیا می خواهید داخل غذا بخورید یا بیرون ببرید؟
Take someone out
دعوت به شام در رستوران / نابود کردن
Exp: David took his girlfriend out for dinner.
دیوید دوست دخترش را برای شام بیرون برد.
Exp: His entire army unit got taken out in Afghanistan.
تمام واحد ارتش او در افغانستان نابود شد.
Take it out of you
خسته کردن
Exp: The journey to work this morning was a nightmare! It really took it out of me .
سفر به محل کار امروز صبح یک کابوس بود! مرا خسته کرد
Take something out on someone
به دلیل ناراحتی یا عصبانیت با کسی بد رفتار کردن
Exp: Sorry I was upset yesterday and I took it out on you .
ببخشید که دیروز ناراحت شدم و آن را به خاطر شما حذف کردم
Take over
کنترل کردن
Exp: Facebook took over WhatsApp in 2014
فیسبوک در سال 2014 واتس اپ را تصاحب کرد
Exp: When the protests started the army took over.
وقتی تظاهرات شروع شد ارتش زمام امور را به دست گرفت .
Take over
غالب شدن
Exp: Her desire to win took over.
اشتیاق او برای برنده شدن غالب شد.
Take over from somebody
به دست گرفتن شغلی از دیگری
Exp: Susan is taking over from Anna as manager.
سوزان مدیریت را از آنا تحویل می گیرد.
Take someone through something
چیزی را برای کسی توضیح دادن
Exp: Let me take you through the instructions for the exam.
اجازه دهید دستورالعمل امتحان را برایتان توضیح دهم
Exp: If you don’t understand what you’re meant to do, I can take you through it.
اگر متوجه نمیشوید که قرار است چه کاری انجام دهید، میتوانم برای شما توضیح دهم.
Take to
دوست داشتن چیزی / کسی / روی آوردن به
Exp: It was only the teacher’s first class but the students really took to him.
این فقط اولین کلاس معلم بود، اما دانش آموزان واقعاً او را دوست داشتند.
Exp: She’s taken to drinking green tea every morning.
او به نوشیدن چای سبز هر روز صبح روی آورده است
Take up something
شروع کردن/ در میان گذاشتن/ وقت گرفتن / موضع گرفتن / به عهده گرفتن
Exp: She took up swimming and started going twice a week.
شنا را شروع کرد و هفته ای دو بار به شنا به رفت.
Exp: When she read about the libraries closing, she took up the issue with her MP.
وقتی او درباره بسته شدن کتابخانه ها خواند، موضوع را با نماینده خود در میان گذاشت.
Exp: He will take up his position next week.
او هفته آینده سمت خود را بر عهده خواهد گرفت.
Exp: I know you’re busy so I won’t take up too much of your time .
میدونم سرت شلوغه پس زیاد وقتت رو نمیگیرم
Exp: She took up a position in the corner of the room.
در گوشه اتاق موضع گرفت.
Exp: When David left the police, Anna took up his unfinished case.
وقتی دیوید پلیس را ترک کرد، آنا پرونده ناتمام خود را در دست گرفت.
Take somebody up on something
به یک دعوت یا پیشنهاد بله گفتن
Exp: I can show you round London if you like, I’ll take you up on that (offer)
اگر دوست دارید میتوانم لندن را به شما نشان دهم، من پیشنهاد شما قبول میکنم.
Take something up with somebody
در مورد یک موضوع با کسی بحث کردن، معمولا شکایت
Exp: If you’re unhappy with service, you’ll have to take it up with manager.
اگر از خدمات ناراضی هستید، باید آن را با مدیر در میان بگذارید.
Take it upon oneself
پذیرفتن مسئولیت چیزی
Exp: He took it upon himself to show the guests around.
به عهده گرفت تا محوطه را به مهمانان نشان دهد.
Exp: I took it upon myself to give him the bad news.
من بر عهده خودم گذاشتم که خبر بد را به او بدهم.
Take a criticism
انتقاد پذیرفتن
Exp: In this job you need to be able to take criticism.
در این شغل شما باید بتوانید انتقاد کنید.
Take a compliment
پذیرفتن تعریف
Exp: He can’t take a compliment
او نمی تواند یک تعارف را بپذیرد
Take a toll
تاثیر منفی گذاشتن
Exp: Years of pumping iron have taken their toll on his body.
سالها پمپاژ آهن بر بدنش اثر گذاشته است.
Take a message
دریافت پیام
Exp: Would you like to take a message?
میخوای پیام بگیری؟
Take a pulse
نبض بگیر
Exp: The doctor took my pulse.
دکتر نبضم را گرفت
Take a sample
نمونه برداشتن
Exp: He took a sample of my blood.
نمونه خون مرا گرفت.
Take sb’s blood
خون گرفتن
Exp: A nurse came in to take his bloods.
یک پرستار برای گرفتن خون او وارد شد.
Take hostage
گروگان گرفتن
Exp: She was taken /held hostage by the gunmen.
او توسط افراد مسلح گروگان گرفته شد
Exp: Several foreign workers were taken hostage by rebel fighters.
چندین کارگر خارجی توسط جنگجویان شورشی گروگان گرفته شدند.
Take notice
توجه کردن
Exp: The teacher asked the student to take notice of the important points in the lesson.
معلم از دانش آموز خواست تا به نکات مهم درس توجه کند.
Take pride in
افتخار کردن به
Exp: She takes pride in her work and always strives to do her best.
او به کار خود افتخار می کند و همیشه تلاش می کند تا بهترین کار خود را انجام دهد.
Take turns
نوبتی کاری کردن
Exp: The children take turns playing with the toy car.
بچه ها به نوبت با ماشین اسباب بازی بازی می کنند.
Take a while/a minute /five minutes
کمی / یک دقیقه / پنج دقیقه وقت بردن
Exp: It might take a while for this to upload
ممکن است مدتی طول بکشد تا این آپلود شود.
Take a therapy
درمان را انجام دهید
Exp: She will take a therapy after rare diseases.
او پس از بیماریهای نادر از درمان استفاده میکند
Take a degree
مدرک گرفتن
Exp: I could take a degree at London University.
توانستم از دانشگاه لندن مدرک بگیرم
Take a training
دریافت آموزش
Exp: we want to make sure all of our employees have the necessary skills for their jobs, so we require everyone to take training every year.
ما می خواهیم مطمئن شویم که همه کارمندان ما مهارت های لازم برای شغل خود را دارند، بنابراین از همه می خواهیم که هر ساله آموزش ببینند.
Take a workshop
شرکت در کارگاه
Exp: I took a workshop on web design last month, and I learned a lot of new skills.
من ماه گذشته در کارگاه طراحی وب شرکت کردم و مهارت های جدید زیادی یاد گرفتم.
Take a license
مجوز گرفتن
Exp: Jill decided to take license to explore the unfamiliar path.
جیل تصمیم گرفت برای کاوش مسیر ناآشنا مجوز بگیرد.
مطالعه مقالات زیر پیشنهاد می شود: