یکی از افعال پرکاربرد در انگلیسی فعل come می باشد که در این درس به ترکیبات و کالوکیشن های آن می پردازیم.
Come into view
دیده شدن
Exp: The mountains were just coming into view.
کوه ها تازه کم کم به چشم می آمدند
Come early
زودتر از حد انتظار به جایی رسیدن
Exp: I came early to the party, so I had a chance to catch up with my friends before the festivities began.
من زود به مهمانی آمدم، بنابراین این فرصت را داشتم که قبل از شروع جشن با دوستانم صحبت کنم.
Come late
دیر رسیدن
Exp: He was at work until 9 p.m. and came home late.
تا 9 شب سرکار بود و دیر به خانه آمد
Come on time
سر وقت آمدن
Exp: He is very punctual and comes on time.
بسیار منظم است و سروقت می آید
Come close (to doing something)
نزدیک به انجام کاری بودن.
Exp: He came close to calling the Prime Minister a liar
نزدیک بود که نخست وزیر را دروغگو خطاب کند
Come first
اولویت داشتن
Exp: There’s no time for boyfriends, my career comes first.
زمانی برای دوست پسر نیست، حرفه من اولویت دارد.
Come last
در انتها بودن
Exp: The best part of the book comes last.
بهترین قسمت کتاب در آخر است.
Come prepared
با آمادگی آمدن
Exp: Remember to come prepared for the meeting with the client tomorrow – bring your portfolio and a notepad.
به یاد داشته باشید که برای جلسه فردا با مشتری آماده بیاید – نمونه کارها و یک دفترچه یادداشت همراه داشته باشید.
Come to an end
تمام شدن
Exp: His career as an international referee is coming to an end.
دوران حرفه ای او به عنوان یک داور بین المللی رو به پایان است.
Exp: Their courage had come to an end.
شجاعت آنها به پایان رسیده بود.
Come to life
هوشیاری خود را به دست آوردن/زنده شدن
Exp: She came to life after a long coma.
او بعد از یک کمای طولانی زنده بیدار شد
Exp: All the puppets came to life again.
همه عروسک ها دوباره زنده شدند
Exp: Soon, with the return of the peasants and fishermen, the village comes to life again.
به زودی با بازگشت دهقانان و ماهیگیران، روستا دوباره جان می گیرد.
Come right back
سریع برگشتن
Exp: Please come right back after you’re done at the store.
لطفاً پس از اتمام کار در فروشگاه، بلافاصله برگردید.
Come second
دوم شدن
Exp: I won the first prize in the spelling bee, but my brother came second.
من در رشته املا جایزه اول را گرفتم، اما برادرم دوم شد.
Come to standstill
به طور کامل متوقف شدن
Exp: Bad weather brought construction to a standstill.
هوای بد ساخت و ساز را به توقف کشید.
Exp: The truck came to a standstill in the muddy field.
کامیون در زمین گل آلود متوقف شد.
Come to terms with
به سازش رسیدن
Exp: She had come to terms with the tragedies in her life.
او با تراژدی های زندگی اش کنار آمده بود
Exp: He made little effort to come to terms with his critics.
او تلاش کمی برای کنار آمدن با منتقدان خود انجام داد.
Come back
برگشتن
Exp: When we came back from lunch, we had a package waiting at the door.
وقتی از ناهار برگشتیم، بسته ای دم در منتظر دیدیم
Exp: Stay here until I come back.
اینجا بمون تا برگردم
Come over =come across
به طور اتفاقی کسی یا چیزی را دیدن/ به نظر رسیدن / رفتن به خانه یک دوست
Exp: I came across these old photos recently
من اخیراً این عکس های قدیمی را دیدم
Exp: When can I come over?
کی میتونم بیام؟
Exp: He had always come across as a decent guy
او همیشه به عنوان یک مرد شایسته به نظر می رسید
Come from
نشات گرفتن/آمدن
Exp: The word caviar comes from Italian.
کلمه خاویار از زبان ایتالیایی آمده است.
Exp: He comes from a wealthy family.
او از خانواده ای ثروتمند می آید
Come up
به وجود آمدن
Exp: Seize the opportunity when it comes up
وقتی فرصت پیش آمد از آن استفاده کنید
Come to a compromise
رسیدن به توافق
Exp: The two sides were unable to reach a compromise.
برای رسیدن به توافق دو طرف نتوانستند به سازش برسند.
Come in peace
آمدن با نیات دوستانه.
Exp: We came in peace for all mankind”
ما با نیات دوستانه برای همه بشریت آمدیم
Come into play
فعال شدن، عملی شدن، یا موثر شدن
Exp: Luck comes into play
شانس وارد بازی می شود
Come to mind
یک فکر یا ایده به ذهن کسی خطور کردن
Exp: The idea of global warming comes to mind when we see what’s happening.
وقتی می بینیم چه اتفاقی می افتد، ایده گرمایش جهانی به ذهن خطور می کند
Come to light
به طور گسترده شناخته شدن
Exp: No new facts came to light
هیچ واقعیت جدیدی آشکار نشد
Come up trumps
به خوبی عمل کردن
Exp: Conrad came up trumps again, finishing fourth in the 800 metres.
کنراد بار دیگر خوب عمل کرد و در 800 متر چهارم شد.
Come of age
به بزرگسالی رسیدن
Exp: Space travel will then finally come of age
سفرهای فضایی سرانجام به بلوغ می رسند.
Have come a long way
پیشرفت کردن
Exp: Festivals have come a long way since you disbanded.
از زمانی که شما منحل شده اید، جشنواره ها راه زیادی را طی کرده اند (پیشرفت کرده اند)
come to someone’s rescue
به نجات کسی رفتن
Exp: I was about to drop a huge tray of dishes when Ali came to my rescue.
می خواستم سینی بزرگی از ظروف را بیندازم که علی به نجات من آمد.
Come in green /blue
در رنگ سبز / آبی تولید شدن
Exp: Does this t-shirt come in green?
آیا این تی شرت در رنگ سبز تولید می شود
Come complete with
به همراه چیزی به بازار آمدن
Exp: Our machines have come complete with a ten-year warranty
ماشین های ما با ضمانت ده ساله به بازار آمده اند
Come together
پیوستن یا جمع شدن
Exp: Once a year we all come together and celebrate.
سالی یکبار همه دور هم جمع میشویم و جشن میگیریم
Come up
در گفتگو ذکر شدن/ به سمت کسی رفتن/ پیش آمدن
Exp: If anything important comes up during the meeting, I’ll tell you about it later.
اگر نکته مهمی در جلسه مطرح شد، بعداً در مورد آن به شما خواهم گفت.
Exp: Come up on stage and collect your award!
روی صحنه بیایید و جایزه خود را بگیرید!
Exp: A new opportunity has come up and we need to take it.
فرصت جدیدی پیش آمده است و باید از آن استفاده کنیم.
Exp: If a problem or an issue comes up, it happens and it needs to be dealt with immediately
اگر مشکل یا مشکلی پیش بیاید، اتفاق می افتد و باید فوراً حل شود
Exp: Something has just come up, so I need to cancel my appointment
چیزی به تازگی پیش آمده است، بنابراین باید قرارم را لغو کنم
Come up with
مطرح کردن
Exp: Yesterday, I came up with a new idea.
دیروز یک ایده جدید به ذهنم رسید.
Come in
ورود به یک ساختمان/ رسیدن/ طرح و رنگ داشتن
Exp: The TV was so loud, he didn’t notice me come in.
صدای تلویزیون به قدری بلند بود که متوجه ورود من نشد.
Exp: The train comes in at 3 o’clock
قطار ساعت 3 وارد می شود
Exp: these shirts come in three colours
این پیراهن ها در سه رنگ هستند.
Exp: The tide will come in at about 6 o’clock in the evening.
جزرو مد ساعت 6 عصر می آید.
Come out
آشکار شدن / انتشار/بیرون رفتن
Exp: After 10 years, the truth finally came out.
بعد از 10 سال بالاخره حقیقت آشکار شد.
Exp: There was a dead tree coming out of the water.
درخت مرده ای از آب بیرون می آمد
Exp: The new album will come out in June.
آلبوم جدید در ژوئن منتشر می شود.
Exp: Do you want to come out with us on Friday night?
آیا می خواهید جمعه شب با ما بیرون بیایید؟
Come on
بجنب / بی خیال/روشن شدن/شروع شدن
Exp: Come on, we’re going to be late.
بجنب دیر میرسیم
Exp: come on, you can do it!
بجنب، شما می توانید آن را انجام دهید !
Exp: Oh come on! that’s not true!
بی خیال! این درست نیست
Exp: The light in the bathroom just came on.
چراغ حمام تازه روشن شد
Exp: I think I’ve got a cold coming on.
فکر کنم سرماخوردگی ام شروع شده است
Come down
افتادن/پایین آمدن
Exp: There was a big storm last night and many of the trees come down.
دیشب طوفان بزرگی رخ داد و بسیاری از درختان افتادند.
Exp: After Christmas, the price of the sofa will probably come down.
بعد از کریسمس احتمالا قیمت مبل پایین میاد
Exp: He came down from Sydney last night.
دیشب از سیدنی آمد.
Come down on
تنبیه / برخورد
Exp: My boss came down on me really hard because I didn’t finish the report in time .
رئیسم خیلی سخت با من برخورد کرد زیرا گزارش را به موقع تمام نکردم
Come across
ظاهر شدن/ ملاقات اتفاقی
Exp: When we first met, he came across as quite arrogant.
وقتی برای اولین بار با او آشنا شدیم، او بسیار مغرور ظاهر شد.
Exp: When we were walking in the forest, we came across an old, abandoned house.
وقتی در جنگل قدم می زدیم، به خانه ای قدیمی و متروکه برخوردیم.
Come over
رفتن به خانه دوست/احساس کردن
Exp: Why don’t you come over to my house for dinner?
چرا برای شام به خانه من نمی آیی؟
Exp: I came over a little dizzy.
احساس سرگیجه کردم
Come at
آمدن به سمت چیزی به روشی تهاجمی و فیزیکی
Exp: As soon as I opened the gate, the dog came at me.
به محض باز کردن دروازه، سگ به سمتم آمد.
Come back
باز گشتن/بازگشت به شکوه سابق
Exp: I ‘ll come back in half an hour.
نیم ساعت دیگه برمی گردم
Exp: The wrestler is making a come back.
کشتی گیر در حال بازگشت به اوج است
Come through
آشکار شدن/ بهبود از بیماری
Exp: As an actor your style and personality must come through.
بهعنوان یک بازیگر باید سبک و شخصیت شما مشخص شود
Exp: She’s come through the operation very well.
از جراحی بهبود یافته است
Come along
پیش آمدن/همراهی کردن
Exp: A chance like this doesn’t come along every day
چنین شانسی هر روز پیش نمی آید
Exp: He’s coming along nicely.
به خوبی همراهی می کند.
Come across
به طور اتفاقی کسی یا چیزی را پیدا کردن/ ظاهر شدن
Exp: I came across these old photos recently
من اخیرا با این عکس های قدیمی برخورد کردم
Exp: He’d always come across as a decent guy”
او همیشه به عنوان یک پسر مناسب ظاهر می شد
Come clean about
اقرار با اکراه
Exp: As evidence piled up, she was forced to come clean about her criminal activity.
با انباشته شدن شواهد، او مجبور شد به فعالیت جنایتکارانه اقرار کند.
Come to a realization
آگاه شدن
Exp: He came to the realization that he was adding up the wrong numbers.
او متوجه شد که اعداد اشتباهی را جمع می کند
Come under attack
مورد حمله قرار گرفتن
Exp: The troops suddenly came under attack.
نیروها ناگهان مورد حمله قرار گرفتند
Exp: The new policy has come under attack by environmentalists.
سیاست جدید مورد هجوم فعالان محیط زیست قرار گرفته است.
come to an agreement
به توافق رسیدن
Exp: It’s a powerful incentive for both sides to come to an agreement quickly.
این یک انگیزه قوی برای هر دو طرف برای رسیدن به توافق سریع است.
Exp: First they must show that they have taken reasonable steps to come to an agreement themselves.
ابتدا باید نشان دهند که خودشان برای رسیدن به توافق قدم های معقولی برداشته اند.
Exp: Hopefully the clubs can come to an agreement.
امیدوارم باشگاه ها بتوانند به توافق برسند
come cheap
قیمت پایین داشتن
Exp: These materials don’t come cheap
این مواد ارزان نیستند
Come to power
به قدرت رسیدن
Exp: A new generation of leaders has come to power.
نسل جدیدی از رهبران به قدرت رسیده اند.
Exp: A hardline Islamist party had come to power.
یک حزب اسلامگرای تندرو به قدرت رسیده بود
Come rain or shine
هر شرایطی که باشد
Exp: I promise to support you, come rain or shine, in good times and bad.
قول می دهم از تو حمایت کنم، در هر شرایطی در زمان های خوب و بد
Come to it
موقع چیزی رسیدن
Exp: Cross that bridge when we come to it.
تا زمانی که واقعاً اتفاق نیفتد نگران مشکل احتمالی نباش (وقتی به پل رسیدی از پل بگذر)
Exp: I don’t know how we’ll pay the bills if you quit your job, but we’ll cross that bridge when we come to it.
نمیدانم اگر شما کارتان را رها کنید، قبضها را چگونه پرداخت میکنیم، اما وقتی به این مشکل رسیدیم به آن فکر می کنیم.
Come to the territory
همراه بودن با یک موقعیت
Exp: when you become famous, be ready for criticism it comes with the territory.
وقتی معروف شدید، آماده انتقاد باشید، این موضوع با قلمرو شما همراه است
Come apart at the seams
در آستانه سقوط بودن
Exp: My marriage was beginning to come apart at the seams
ازدواج من در حال از هم پاشیدن بود
Exp: He’s been under a lot of stress lately. He’s coming apart at the seams.
او اخیراً تحت استرس زیادی بوده است. در آستانه سقوط است.
Come full circle = go/turn full circle
چیزی همان شده است که در ابتدا بود
Exp: Fashion has come full circle -Jeans are popular again .
مد به جای اولش برگشته: شلوار جین دوباره محبوب شده.
Come as a surprise /shock /relief
باعث تعجب / شوک / تسکین شدن
Exp: The news of the accident came as a shock to us all
خبر تصادف برای همه ما شوکه کننده بود
Exp: His decision to quit came as a great relief to me.
تصمیم او برای استعفا برای من یک آرامش بزرگ بود.
Came as no surprise
جای تعجب نداشت
Exp: They’ve been going out for quite a while ,so their engagement came as no surprise to anyone.
آنها مدت زیادی است که بیرون رفته اند، بنابراین نامزدی آنها برای کسی تعجب آور نبود.
Come to a bad end
به فاجعه ختم شدن
Exp: If you keep on behaving like this, you’ll come to a bad end.
اگر به این رفتار ادامه دهید، عاقبت بدی خواهید داشت
When it comes to something
وقتی صحبت از چیزی می شود
Exp: When it comes to numbers, I’m hopeless.
وقتی صحبت از اعداد می شود، من ناامید هستم
How come
چطور؟
Exp: I’ve lived in the neighbour hood for 10 years. How come we’ve never met?
من 10 سال است که در همسایگی شما زندگی می کنم. چطور است که ما هرگز همدیگر را ملاقات نکرده ایم؟
Come again?
دوباره بگید
Exp: Can you pass the salt? Come again? The salt, please.
نمک را به من می دهید؟ ببخشید دوباره بگید نشنیدم. نمک لطفا
Come to a dead end
به بن بست رسیدن
Exp: I’ve come to a dead end. I have no more idea how to improve the situation.
من به بن بست رسیده ام من دیگر نمی دانم چگونه وضعیت را بهتر کنم.
Come true
به واقعیت تبدیل شدن
Exp: His dream of finding his love came true
رویای او برای یافتن عشقش محقق شد.
Come to one’s senses
بعد از رفتار احمقانه شروع به فکر کردن و رفتار معقول کردن
Exp: She finally came to her senses and stopped spending loads of money on lottery ticket.
او سرانجام به خود آمد و از خرج کردن پول زیادی برای بلیط بخت آزمایی صرف نظر کرد.
Come to grips with something
برخورد قاطع با چیزی دشوار
Exp: He is so supportive. He always helps me come to grips with my problem .
او خیلی حمایت می کند. او همیشه به من کمک می کند تا با مشکلم روبرو شوم.
Take something as it comes
چیزی را همانطور که اتفاق میافتد پذیرفتن
Exp: She takes life as it comes and enjoys every moment.
او زندگی را همانطور که پیش می آید می پذیرد و از هر لحظه لذت می برد.
Exp: It’s not in your power to change the situation, so just take it as it comes .
تغییر شرایط در اختیار شما نیست، پس فقط آن را همانطور که پیش میآید بپذیرید.
مطالعه مقالات زیر پیشنهاد می شود: