یکی از افعال پرکاربرد در انگلیسی فعل go می باشد که در این درس به ترکیبات و کالوکیشن های فعل go می پردازیم.
Go overseas
خارج از کشور رفتن
Exp: If they go overseas, they are on their own.
اگر به خارج از کشور بروند تنها هستند.
Go abroad
خارج از کشور رفتن
Exp: We always go abroad in the summer.
ما همیشه در تابستان به خارج از کشور می رویم.
Exp: They went abroad to work.
برای کار به خارج از کشور رفتند.
Go bad
خراب شدن
Exp: You can tell from the smell that this milk has gone bad.
از بوی آن می توان فهمید که این شیر خراب شده است.
Exp: If he keeps running around with that street gang, he’s sure to go bad.
اگر با آن دسته خیابانی معاشرت کند، مطمئناً فاسد می شود.
Go off
منفجر شدن / فاسد شدن
Exp: He pistol suddenly went off
تپانچه ناگهان منفجر شد
Exp: The milk went off so quickly in hot weather.
شیر در هوای گرم خیلی سریع از بین رفت
Go out of business
تعطیلی شرکت / بیکار شدن
Exp: Thousands of firms could go out of business.
هزاران شرکت ممکن است از کار بیفتند.
Go out of fashion
از مد افتادن
Exp: This style has gone out of fashion.
این سبک دیگر مورد پسند مردم نیست.
Go bald
کچل شدن
Exp: I’ll probably go bald in my forties, like my father did.
من احتمالا در چهل سالگی کچل خواهم شد، مثل پدرم.
Exp: He started going bald at twenty, and was completely bald by forty.
او در بیست سالگی شروع به کچل شدن کرد و در چهل سالگی کاملاً کچل شد.
Go home
برگشتن به خانه
Exp: I’m going to go home now.
الان میرم خونه
Go downtown
سفر به مرکز تجاری یا منطقه تجاری یک شهر یا شهر
Go north / south
به سمت شمال رفتن / افزایش یافتن
Exp: As you go north, the rivers are more likely to have water.
به سمت شمال که بروید رودها آب بیشتری دارند.
Exp: His popularity went north after he resigned.
بعد از استعفا محبوبیتش افزایش یافت.
Go south
به سمت جنوب رفتن / کاهش ارزش
Exp: Lazio saw his poll numbers go south almost immediately
لاتزیو دید که محبوبیتش در نظرسنجیها تقریباً بلافاصله کاهش یافت.
Exp: I will go south during the holidays.
در طی تعطیلات به سمت جنوب خواهم رفت.
Go straight on
راه خود را اصلاح کردن / راه مستقیم رفتن
Exp: He went straight on after being a criminal.
پس از زندگی مجرمانه راه مستقیم رفت و خود را اصلاح کرد.
Go crazy
خارج از کنترل عمل کردن
Exp: We were just talking when he suddenly went crazy and started screaming.
تازه داشتیم حرف می زدیم که ناگهان دیوونه شد و شروع کرد به جیغ زدن.
Go online
به اینترنت متصل شدن
Exp: I went online to look for a cheap flight.
من آنلاین شدم تا دنبال یک پرواز ارزان بگردم.
Go smoothly
خوب کار کردن، طبق فعل برنامه ریزی شده پیش رفتن
Exp: The interview went smoothly.
مصاحبه بدون مشکل پیش رفت
Exp: My job is to see that everything runs smoothly.
وظیفه من این است که ببینم همه چیز به خوبی پیش می رود.
Go wrong
ایجاد نقص و مشکل
Exp: Whenever things went wrong she would blame us.
هر وقت اوضاع خراب می شد ما را سرزنش می کرد
Go red
قرمز شدن صورت از عصبانیت یا خجالت
Exp: Look, you’ve embarrassed him – he’s gone red!
ببین، شرمنده اش کردی – صورتش قرمز شد
Exp: Ben went bright red with embarrassment.
بن از خجالت قرمز روشن شد.
Go blank
فراموش کردن چیزی به طور موقت/ خالی شدن ذهن
Exp: When she asked me his name, my mind went blank.
وقتی اسمشو ازم پرسید ذهنم خالی شد.
Go + boating / bowling / bungee-jumping / camping / dancing / fishing / hiking/ jogging / running / sailing / shopping / sightseeing / ice-skating / roller-skating / skiing / skydiving / swimming
قایق سواری / بولینگ / بانجی جامپینگ / کمپینگ / رقص / ماهیگیری / پیاده روی / دویدن / تند دویدن / قایقرانی / خرید / گشت و گذار / اسکیت روی یخ / اسکیت / اسکی / چتربازی / شنا
Exp: I used to go shopping every weekend.
سابقا آخر هر هفته خرید می رفتم.
Go to school
مدرسه رفتن
Exp: I promise I’ll go to school
قول میدم برم مدرسه
Go to work
سر کار رفتن
Exp: Now I’m going to go work
الان میرم سرکار
Go to university
تحصیل در دانشگاه
Exp: She went to university to study the history of science.
او برای مطالعه تاریخ علم به دانشگاه رفت.
Go to prison
حبس کشیدن
Exp: If caught, they’re all going to prison.
اگر دستگیر شوند، همه به زندان خواهند رفت.
Go to jail
زندانی شدن
Exp: The perpetrators of the fraud rightly went to jail for the crimes they committed.
عاملان کلاهبرداری به حق به خاطر جنایاتی که مرتکب شدند به زندان رفتند.
Go to London / England / Europe / Asia
رفتن به لندن / انگلیس / اروپا
Exp: I have plans to go to London in the future.
برنامه هایی برای سفر به لندن در آینده دارید.
Exp: I will go to London in August.
من در ماه اوت به لندن خواهم رفت
Exp: I went to England when I was very young
وقتی خیلی جوان بودم به انگلیس رفتم
Exp: Many students go to Europe for the purpose of studying music.
بسیاری از دانشجویان برای تحصیل موسیقی به اروپا می روند.
Exp: My British friend went to Asia last year.
دوست انگلیسی من پارسال رفت آسیا
go to dinner
رفتن به شام
Exp: I have friends and I go to dinner with them.
من دوستانی دارم و با آنها برای شام می روم.
go on holiday
به تعطیلات رفتن
Exp: She went on holiday to Paris.
برای تعطیلات به پاریس رفت.
go on a trip
سفر رفتن
Exp: They wanted to go on a trip
می خواستند بروند مسافرت
go on a cruise
سفر با کشتی بزرگ
Exp: He and his wife went on a cruise to the Bahamas
او و همسرش برای سفر دریایی به باهاما رفتند
go on an adventure
سفر هیجان انگیز و احتمالاً خطرناک
Exp: They went on an adventure hunting for treasure in the western hills.
آنها به ماجراجویی برای یافتن گنج در تپه های غربی رفتند.
go on a safari
سفر برای تماشای حیات وحش
Exp: He’d like to go on a safari to photograph snakes and tigers.
او دوست دارد برای عکاسی از مارها و ببرها به سافاری برود
go on a picnic
پیک نیک رفتن
Exp: We’re going on a picnic tomorrow.
فردا میریم پیک نیک
go on a date
با کسی بیرون رفتن برای شام جهت آشنایی و ازدواج
Exp: Would you like to go on a date with Christiano?
آیا دوست دارید با کریستیانو بیرون بروید؟
go to a party
رفتن به مهمانی
Exp: She went to the party last night.
دیشب به مهمانی رفت.
go to a concert
رفتن به کنسرت
Exp: Would you like to go to the concert with me next Friday night?
میخواهی جمعه شب آینده با من به کنسرت بروی؟
go to a gig
کنسرت اجرای زنده
Exp: I recently went to a gig in London which made me think of that story.
من اخیراً به یک کنسرت در لندن رفتم که باعث شد به آن داستان فکر کنم
go to a conference
رفتن به کنفرانس
Exp: She went to a conference.
او به یک کنفرانس رفت
go to a meeting
به جلسه رفتن
Exp: I’m going to a meeting
من به یک جلسه می روم
go to a park
رفتن به پارک
Exp: We go to a park almost every day in the summertime.
ما تقریبا هر روز در تابستان به پارک می رویم
go to the cinema
به سینما رفتن
Exp: I just wanted to spend time with my friends, go to the cinema, do normal stuff.
من فقط می خواستم با دوستانم وقت بگذرانم، به سینما بروم، کارهای عادی انجام دهم.
go to the bank
رفتن به بانک
Exp: I must go to the bank and get some money
باید برم بانک و مقداری پول بگیرم
go to the supermarket
رفتن به سوپرمارکت
Exp: She goes to the supermarket.
به سوپرمارکت رفتن
go to the airport
به فرودگاه رفتن
Exp: I went to the airport and saw off my mother.
رفتم فرودگاه بدرقه مادرم
Exp: Every time I go to the airport in New York they open my suitcase three times.
هر بار که به فرودگاه نیویورک می روم، چمدانم را سه بار باز می کنند.
go to the lake
رفتن به دریاچه
Exp: Williams said he went to the lake to take a stroll because of his heart.
ویلیامز گفت که به خاطر قلبش به دریاچه رفته تا قدم بزند.
go to the beach
سفر به ساحل برای تعطیلات
Exp: I went to the beach today and played in the sand.
امروز رفتم ساحل و شن بازی کردم.
go to the mountains
به کوه رفتن
Exp: I went to the mountains.
به کوه رفتم.
go to the specialist
مطب متخصص رفتن
Exp: When I go to the specialist or when I go to have an X-ray they must ring up.
وقتی به متخصص مراجعه می کنم یا وقتی می روم رادیوگرافی انجام می دهم باید زنگ بزنند.
go to the doctor
مطب دکتر رفتن
Exp: His assistant persuaded him to go to the doctor.
دستیارش او را متقاعد کرد که به دکتر برود
go to the dentist
مطب دندانپزشک رفتن
Exp: I’ve got to go to the dentist’s on Friday.
جمعه باید برم دندانپزشک
go to the Moon
به سوی ماه رفتن / به سوی رفاه و موفقیت رفتن
Exp: He wished to go to Moon when he was young.
وقتی جوان بود می خواست به رفاه و موفقیت برسد
go for a run
دویدن
Exp: It’s better to go for a run in the park.
بهتر است برای دویدن به پارک بروید.
go for a walk
پیاده روی
Exp: I’d rather stay at home than go for a walk.
ترجیح می دهم در خانه بمانم تا پیاده روی بروم
go for a hike
پیاده روی طولانی
Exp: We went for a hike around the lake.
برای پیاده روی در اطراف دریاچه رفتیم
go for a swim
شنا رفتن
Exp: We went for a swim to cool off from the scorching sunshine.
برای خنک شدن از آفتاب سوزان برای شنا رفتیم.
go for a drive
رانندگی
Exp: They went for a drive on the weekend.
آخر هفته برای رانندگی رفتند.
go for a ride
سوار دوچرخه یا موتور شدن
Exp: She went for a ride on a bicycle.
با دوچرخه رفت دوری بزند.
go for a nap
برای مدت کوتاهی خوابیدن
Exp: I usually take a nap after lunch
من معمولا بعد از ناهار چرت می زنم
go for a rest
استراحت کردن
Exp: The doctor told him that he should rest for a few days.
دکتر به او گفت که باید چند روز استراحت کند.
go for a meal
رفتن به رستوران برای صرف غذا
Exp: Let’s go out for a meal tonight; there’s a great new Indian restaurant downtown I’ve been wanting to try.
بیا امشب برای صرف غذا بیرون برویم. یک رستوران هندی جدید و عالی در مرکز شهر وجود دارد که میخواستم آن را امتحان کنم.
go for a coffee
به رستوران یا کافی شاپ رفتن
Exp: I didn’t have time to make breakfast this morning, so I’ll go for a coffee on my way to work.
امروز صبح وقت نکردم صبحانه درست کنم، پس میرم سر کار یه قهوه بخورم.
go for a drink
رفتن به کافه برای نوشیدنی
Exp: He went for a drink at the coffee shop.
برای نوشیدن قهوه رفت کافی شاپ.
Go ahead
پیش رفتن
Exp: The meeting will go ahead as planned.
این جلسه طبق برنامه پیش خواهد رفت
Exp: You go ahead and I’ll follow on.
شما جلو حرکت کنید من به دنبال شما می آیم.
go about
انجام دادن/ چرخیدن
Exp: You are going about this in the wrong way.
شما این موضوع را به روش اشتباهی انجام می دهید
Exp: The yacht went about, and away towards France again.
قایق بادبانی چرخیدن و دوباره به سمت فرانسه رفت.
go after
دنبال کسی یا چیزی رفتن
Exp: He went after the burglars.
او به دنبال سارقان رفت
Exp: You should go after your dream.
باید دنبال رویاهات بروی
Go against
به رقابت رفتن با تیم دیگر
Exp: In the World Cup that team will go against Brazil.
در جام جهانی آن تیم به مصاف برزیل خواهد رفت.
Exp: He will go against my opinion.
او مخالف نظر من خواهد بود.
Exp: if you go against the rules, you’re breaking the rules.
اگر خلاف قوانین عمل کنید به این معنی است که قوانین را زیر پا می گذارید
go at
رفتن به سمت دیگری/ حمله
Exp: The man went at him with a steel bar.
مرد با میله فولادی به سمتش رفت
Exp: He’s really going at painting passionately.
او واقعاً با اشتیاق به نقاشی میپردازد.
go around
چرخیدن / انتشار
Exp: The wheels were going around
چرخ ها می چرخیدند
Exp: There’s a rumour going around that Bob is going to be fired.
شایعه ای به گوش می رسد مبنی بر اینکه باب قرار است اخراج شود
Go by
شناخته شدن با نامی / سپری شدن/پذیرفتن/ گذشتن از کنار
Exp: He goes by the name of Crawford
او با نام کرافورد شناخته می شود
Exp: I sometimes go by Andrew but I often go by Andy to my friends
من گاهی با نام اندرو و اغلب با نام اندی نزد دوستانم نامیده می شوم
Exp: As time goes by you start to feel a little bit better
با گذشت زمان کمی احساس بهتری پیدا می کنید
Exp: I can’t really go by what that newspaper saying because they have a biased opinion.
من واقعاً نمی توانم حرف های آن روزنامه را قبول کنم زیرا آنها یک نظر جانبدارانه دارند.
Exp: I’m not going by the supermarket today.
من امروز از کنار سوپرمارکت نمیرم
go back on
شکستن قول
Exp: Sorry I have to back on my word and cancel it
متاسفم که مجبورم از قولم برگردم و آن را لغو کنم
go down
کاهش یافتن/غروب کردن/ پذیرفته شدن/ پذیرفته شدن/ ثبت شدن در تاریخ / رخ دادن/قطع شدن
Exp: The cost of airline ticket is going down because of the competition from budget airlines.
قیمت بلیط هواپیما به دلیل رقابت از سوی خطوط هوایی ارزان قیمت کاهش می یابد.
Exp: What time did the sun go down last night?
دیشب خورشید چه ساعتی غروب کرد؟
Exp: I wonder if her testimony will go down okay?
من نمی دانم که آیا شهادت او قابل قبول است؟
Exp: She will go down as an important person in history.
او به عنوان یک شخص مهم در تاریخ ثبت خواهد شد.
Exp: Do you know what went down between John and Yoko?
آیا می دانید بین جان و یوکو چه اتفاقی افتاد؟
Exp: Some power lines went down in the storm last night.
برخی از خطوط برق در طوفان شب گذشته قطع شد.
go down well / badly with somebody
استقبال شدن / نشدن
Exp: Her speech went down well with the audience.
سخنرانی او با استقبال تماشاگران همراه شد
Exp: My presentation went down badly with my teacher.
ارائه من توسط معلمم استقبال نشد
Go with the wind
برباد رفتن
Exp: Her dreams went down with the wind.
رویاهایش برباد رفت.
go into
بحث کردن
Exp: I don’t want to go into that right now.
من نمی خواهم فعلا وارد این موضوع شوم.
Exp: I’m thinking about going into teaching.
دارم به ورود به تدریس فکر می کنم
go in (on)
با هم کار کردن
Exp: let’s go in on this project together.
بیایید با هم وارد این پروژه شویم.
go for
پرداختن/ انتخاب کردن/ فروش رفتن/ در پی چیزی رفتن
Exp: You should always go for the things you care about.
همیشه باید به دنبال چیزهایی باشید که به آنها اهمیت می دهید.
Exp: I usually don’t go for fast food if there’s a choice.
من معمولاً اگر انتخابی باشد سراغ فست فود نمی روم
Exp: The apartment next door went for about $500,000 a year ago.
آپارتمان همسایه یک سال پیش حدود 500000 دلار فروخته شد.
Exp: our team is in the final and we are going for our first championship trophy in twenty years
تیم ما در فینال است و ما در پی اولین جام قهرمانی خود در بیست سال گذشته هستیم
Exp: If she’s on her first date with a guy, Kathy goes for the most expensive thing on the menu and then watches to see how the guy reacts.
اگر او در اولین قرار ملاقات با پسری باشد، کتی به دنبال گرانترین چیز در منو میرود و سپس نگاه میکند تا ببیند آن پسر چه واکنشی نشان میدهد.
go through
توضیح دادن/ پشت سرگذاشتن/ مصرف کردن / پیش رفتن
Exp: you should ask a lawyer to go through this with you.
شما باید از یک وکیل بخواهید که این موضوع را به شما توضیح دهد
Exp: she’s gone through some really difficult times.
او روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشته است.
Exp: it took me 6 months to go through all the detergent.
6 ماه طول کشید تا تمام مواد شوینده را مصرف کنم
Exp: We’re going to go through with the renovation of our old apartment, even though the cost has gone up.
با وجود اینکه هزینه آن بالا رفته است، می خواهیم بازسازی آپارتمان قدیمی خود را انجام دهیم.
go off
منفجر کردن یا صدا کردن / پیش رفتن / از کوره در رفتن
Exp: The bomb went off unexpectedly
بمب به طور غیر منتظره منفجر شد
Exp: My alarm is set to go off at 7pm.
زنگ ساعت من برای به صدا درامدن در ساعت 7 بعد از ظهر تنظیم شده است.
Exp: Sadly, nothing went off as planned.
متاسفانه هیچ چیز طبق برنامه پیش نرفت.
Exp: if a person goes off means, they lose control, they get very angry
اگر فردی از کوره دربرود به این معنی است که کنترل خود را از دست داده است، بسیار عصبانی می شود
go on
ادامه دادن / رخ دادن
Exp: I ‘d like to go on learning English next year ,too.
من هم دوست دارم سال آینده به یادگیری زبان انگلیسی ادامه دهم.
Exp: that guy has no idea what is going on.
ان مرد نمی داند چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
Exp: After quitting school, he went on to become famous.
پس از ترک تحصیل، او به تلاش ادامه داد تا به شهرت رسید
go over
مرور کردن/ استقبال شدن
Exp: Would you be able to go over that again, please?
آیا می توانید دوباره آن را مرور کنید، لطفا؟
Exp: his new artwork didn’t go over well with the public.
آثار هنری جدید او به خوبی مورد توجه عموم قرار نگرفت.
go out
بیرون رفتن / قطع شدن/ رابطه داشتن
Exp: I’m planning to go out to the movies tonight.
من قصد دارم امشب برم سینما.
Exp: The power went out so we’ll have to light some candles .
برق قطع شد، پس باید چند شمع روشن کنیم.
Exp: We’ve been going out for almost two years.
ما نزدیک به دو سال است که بیرون می رویم (با هم در ارتباطیم).
go under
سقوط کردن / تحت جراحی قرار گرفتن
Exp: Within 3 years, her business had already gone under.
در عرض 3 سال، تجارت او از بین رفته بود
Exp: I had to go under a surgery last week.
هفته پیش مجبور شدم عمل جراحی کنم.
go up
افزایش یافتن / ایجاد شدن
Exp: A new shopping mall is going up near my house.
یک مرکز خرید جدید نزدیک خانه ایجاد می شود.
go with
رفتن با
Exp: We decided to go with a van instead of a car.
تصمیم گرفتیم به جای ماشین با وانت برویم.
go away
رفتن
Exp: They went away this morning.
امروز صبح رفتند
Exp: Are you going away this winter?
آیا در این زمستان می روید؟
Exp: This trouble just won’t go away.
این مشکل از بین نمی رود
go without
محروم بودن
Exp: I like to give my children what they want, even if I have to go without it
من دوست دارم به فرزندانم آنچه را که می خواهند بدهم، حتی اگر مجبور باشم بدون آن سر کنم
go into overdrive
شروع به کار بسیار سخت.
Exp: The show’s cast went into overdrive to prepare for the first performance.
بازیگران این نمایش برای آماده شدن برای اولین اجرا شدید کار کردند.
go through the motions
کاری را بدون هیچ گونه اشتیاق انجام دادن
Exp: No drive, no ambition; the team was just turning up to go through the motions.
بدون انگیزه، بدون جاه طلبی؛ تیم فقط برای انجام حرکات می آمد
go for broke
ریسک کردن
Exp: I decided to go for broke and turn professional and see how I got on.
تصمیم گرفتم ریسک کنم و حرفه ای شوم و ببینم چطور پیش می روم.
go overboard
افراط یا زیاده روی در کاری
Exp: She went overboard with the decorations.
او در تزئینات زیاده روی کرد
good to go
آماده بودن
Exp: Jump on this and you’re good to go.
روی این پرش کن و بعدش آماده هستید.
go rogue
یاغی گری
Exp: The leaders are going rogue at press conferences can mean you have a serious problem”
رهبران در کنفرانس های مطبوعاتی سرکشی می کنند
touch and go
نامطمئن
Exp: It was touch and go whether we’d go bankrupt.
نامشخص بود ورشکسته می شویم یا نه.
go bananas
به شدت عصبانی یا هیجان زده شدن
Exp: She’ll go bananas when you tell her the news.
وقتی شما خبر را به او بگویید، عصبی می شود
Exp: When she came onto the stage, the crowd went bananas.
وقتی او روی صحنه آمد، جمعیت به هیاهو افتاد
go to someone’s head
مغرور و سر مست شدن
Exp: If success goes to your head, it makes you believe that you are more successful or powerful than you really are:
اگر موفقیت به ذهن شما برسد، باعث می شود باور کنید که موفق تر یا قدرتمندتر از آنچه هستید هستید
to go with the flow
حرکت با جریان رود
Exp: I never know what to expect when I’m with them, so I’ve learned that the best thing to do is just go with the flow.
من هرگز نمیدانم وقتی با آنها هستم چه انتظاری داشته باشم، بنابراین یاد گرفتهام که بهترین کار این است که فقط با جریان حرکت کنم.
go out of your way
تلاش زیاد
Exp: They really went out of their way to make us feel welcome.
آنها خیلی تلاش کردند ازما پذیرایی کنند.
to go off on a tangent
به طور ناگهانی شروع به صحبت یا فکر کردن در مورد یک موضوع کاملاً جدید
Exp: It’s hard to get a firm decision out of him – he’s always going off on a tangent
دیدن تصمیم ثابت از او دشوار است او به طور ناگهانی شروع به صحبت یا فکر کردن در مورد یک موضوع کاملاً جدید می کند.
go haywire
به شدت گیج شدن
Exp: The plans for the party have gone haywire.
برنامه های حزب به هم ریخته است
Exp: His enemies accused the mayor of going haywire.
دشمنان او شهردار را متهم به گیج شدن کردند.
Go insane
دیوانه شدن
Exp: If you don’t stop making that noise, I’m going to go (completely) insane!
اگر آن صدا را متوقف نکنید، من (کاملاً) دیوانه خواهم شد!
Go bankrupt
ورشکست شدن
Exp: The company went bankrupt.
شرکت ورشکست شد
Go all out
تلاش حداکثر کردن
Exp: When he has a party, he likes to go all out.
وقتی مهمانی می گیرد، دوست دارد سنگ تمام بگذارد.
Exp: Her company always went all out to make the customer happy.
شرکت او همیشه تمام تلاش خود را می کرد تا مشتری را خوشحال کند.
give it a go
تلاش کردن
Exp: She’s been thinking about learning to fly for many years, and she’s finally decided to give it a go.
او سالهاست که به یادگیری پرواز فکر میکند و بالاخره تصمیم گرفته است که این کار را انجام دهد.
Go left / right
به سمت چپ/ راست رفتن
Exp: If you’d like to get to the grocery store, go left at the intersection and it will be on your right.”
اگر میخواهید به خواربارفروشی برسید، در تقاطع به چپ بروید و در سمت راست شما خواهد بود.
Go right
خوب پیش رفتن
Exp: She made a great start – absolutely everything went right for her.
او شروع بسیار خوبی داشت – همه چیز برای او درست پیش رفت.
go a long way
موفق شدن
Exp: All parents hope that their children will go a long way in their lives
همه والدین امیدوارند که فرزندانشان مسیر طولانی را در زندگی خود طی کنند
Go along with
موافق بودن / همراهی
Exp: I’m going to go along with what everybody else want.
من قرار است با چیزی که بقیه می خواهند پیش بروم.
Exp: I will go along with my friend on this trip to Hawaii.
من با دوستم در این سفر به هاوایی می روم.
to go belly up
به طور کامل شکست خوردن
Exp: The team went belly-up in the play-offs.
این تیم در مرحله پلی آف شکست خورد.
Exp: The business went belly-up during the long recession.
کسب و کار در طول رکود طولانی مدت دچار مشکل شد.
a go-to
مورد علاقه همیشگی
Exp: A drink is usually my go-to after making cocktails all night.
معمولاً بعد از درست کردن کوکتل در طول شب، یک نوشیدنی مورد علاقه من است.
From the word Go
از همان ابتدا
Exp: He was kind from the word go
از ابتدا مهربان بود.
Easy come, easy go
چیزی که به راحتی به دست می آید نیز به همین راحتی از دست می رود.
Exp: I lost the fifty dollars I won at the casino really quickly. Well, easy come, easy go.
من پنجاه دلاری را که در کازینو بردم خیلی سریع از دست دادم. خوب، باد آورده را باد می برد.
To go into hiding
پنهان شدن
Exp: She went into hiding to avoid reporters and television cameras.
او برای دوری از خبرنگاران و دوربین های تلویزیونی مخفی شد.
To have a go at (something)
تلاش برای (انجام کاری)
Exp: I asked him if I could have a go at writing the proposal.
از او پرسیدم که آیا می توانم برای نوشتن طرح تحقیق تلاش کنم.
Go down the drain
بر باد رفتن
Exp: Hi investment went down the drain.
سرمایهگذاری او از بین رفت.
مطالعه مقالات زیر پیشنهاد می شود: