در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در این آموزش، آکادمی زبان تات مجموعه گستردهای از اصطلاحات مربوط به شغل در انگلیسی را گردآوری کرده است. در ادامه شما می توانید فهرستي از کلمات و اصطلاحات مربوط به کار یا شغل که کاربرد زیادی در آزمون آیلتس دارند را به همراه معني و مثال از آنها مطالعه کنید.
Job safety / Job security
امنیت شغلی
Meaning: being free from the threat of losing one’s job
فارغ بودن از خطر از دست دادن شغل
EXP: It’s a choice between higher pay and job security.
انتخاب بین حقوق بیشتر و امنیت شغلی است.
be unemployed
بیکار بودن
Meaning: be without a job
بدون شغل بودن
EXP: Women who were unemployed were included in the research (Cambridge IELTS 8).
زنان بیکار در این تحقیق گنجانده شدند (کمبریج آیلتس 8).
job satisfaction
رضایت شغلی
Meaning: the pleasant feeling you get from a job
احساس خوشایندی که از یک شغل به دست میآورید
EXP: The sense of belonging to a team contributes towards job satisfaction.
احساس تعلق به یک تیم در رضایت شغلی سهیم است.
be entitled to sth.
استحاق چیزی را داشتن
Meaning: be given the right to do sth.
حق انجام چیزی را داشتن
EXP: The majority of the workers have been entitled to paid holidays (Cambridge IELTS 8).
اکثر کارگران استحقاق تعطیلات با حقوق را داشتهاند (کمبریج آیلتس 8).
a sense of fulfilment
احساس رضایت
Meaning: having the opportunity to develop one’s abilities and interests
داشتن فرصت برای توسعه تواناییها و علایق خود
EXP: Madison found a sense of fulfilment and joy as a teacher.
مدیسون به عنوان یک معلم احساس رضایت و شادی میکرد.
frustration
درماندگی / ناکامی / سرخوردگی
Meaning: the feeling of being upset because you cannot achieve sth.
احساس ناراحتی به این دلیل که نمیتوانید به چیزی دست یابید.
All her efforts met with frustration.
تمام تلاشهای او ناکام ماند.
brain drain
فرار مغزها
Meaning: a situation in which professionals go to another country in order to improve their living or working conditions
وضعیتی که در آن متخصصان برای بهبود شرایط زندگی یا کار خود به کشور دیگری می روند
EXP: This brain drain was caused by highly-skilled people only offering their services to the highest bidder.
این فرار مغزها ناشی از این بود که افراد بسیار کارکشته خدمات خود را صرفاً به پیشنهاددهنده بالاترین قیمت ارائه میدهند.
work experience
تجربه کاری
Meaning: the experience and skills that a person gains in doing a particular job (likely to be written incorrectly as “working experience” by non-native English speakers)
تجربه و مهارت هایی که شخص در انجام شغل خاصی کسب می کند (احتمالاً انگلیسی زبان های غیر بومی به اشتباه آن را به صورت ” working experience” می نویسند)
EXP: Paul decided to get work experience in South America because he wanted to learn about Latin American life (Cambridge IELTS 8).
پل تصمیم گرفت تا تجربه کاری در آمریکای جنوبی بدست آورد زیرا می خواست با زندگی در آمریکای لاتین آشنا شود (کمبریج آیلتس 8).
excessive workload
حجم کار بیش از حد
have too much work to do
داشتن کار بسیار زیاد برای انجام دادن
Meaning: work overload
کار زیاد بر روی دوش کسی
EXP: The employees have been complaining about the excessive workload — they had to do too much in too little time.
کارمندان از حجم کار بیش از حد شکایت می کردند – آنها مجبور بودند در زمان بسیار کمی کار بسیار زیادی انجام دهند.
be labour intensive
پرزحمت بودن
Meaning: be a process that requires a lot of effort
فرایندی که به تلاش زیادی نیاز دارد
EXP: However, the process took a long time and was labour intensive (Cambridge 1ELTS 8).
با این حال، این فرایند مدت زمان زیادی طول کشید و پرزحمت بود (کمبریج آیلتس 8).
an oppressive deadline
مهلت طاقت فرسا
Meaning: a deadline that is too short and difficult to meet
مهلتی که بسیار کوتاه بوده و اتمام کار طی آن دشوار است
EXP: Working to oppressive deadlines can increase the risk of a heart attack.
کار کردن با مهلت های طاقت فرسا می تواند خطر حمله قلبی را افزایش دهد.
work under enormous stress
کار تحت استرس شدید
Meaning: work under great pressure
کار تحت فشار زیاد
EXP: Jasmine is very resilient and effective at working under enormous stress.
یاسمن هنگام کار تحت استرس شدید بسیار انعطاف پذیر و کارآمد است.
an employee-friendly environment
محیط مناسب برای کارمند
Meaning: an environment that emphasises the happiness and self-fulfilment of employees
محیطی که بر شادی و خودشکوفایی کارمندان تأکید دارد
EXP: The company will build an employee-friendly’ environment, with various programmes from childcare and family care to leisure support.
این شرکت با برنامه های مختلف، از مراقبت از کودک و خانواده گرفته تا حمایت از اوقات فراغت، محیطی مناسب برای کارمندان ایجاد خواهد کرد.
workplace
محل کار
Meaning: the place where you work (likely to be incorrectly written as “work unit” by non-native English speakers)
محلی که در آن کار میکنید (احتمالاً انگلیسی زبانهای غیر بومی به اشتباه آن را بصورت” work unit” مینویسند)
EXP: It is in everyone’s interest to maintain a high level of security in the workplace. (Cambridge IELTS 8)
حفظ سطح بالای امنیت در محل کار به نفع همه است. (کمبریج آیلتس 8)
work long hours for low pay
ساعات طولانی کار کردن با حقوق کم
Meaning: work many hours a day for very little money
ساعات زیادی از روز را در ازای پول بسیار اندک کار کردن
EXP: In this country, many nannies work long hours for low pay.
در این کشور، بسیاری از پرستارهای بچه ساعت های طولانی را با حقوق کم کار میکنند.
leisure activities
فعالیتهای اوقات فراغت
Meaning: recreational activities carried out when someone is free from work or other duties
انجام فعالیتهای تفریحی در زمانی که شخصی از کار یا سایر وظایف خود فارغ باشد
EXP: A wide range of leisure activities is available to students outside class time.
طیف گسترده ای از فعالیتهای اوقات فراغت خارج از وقت کلاس برای دانش آموزان وجود دارد.
a demanding job
یک کار پر مسولیت و پرتنش
a challenging job
یک شغل چالش برانگیز
Meaning: a job that requires a lot of time, energy or attention
شغلی که به زمان، انرژی یا توجه زیادی نیاز دارد
EXP: The work was too physically demanding. (Cambridge IELTS 8)
این کار از نظر جسمی بسیار طاقت فرسا بود. (کمبریج آیلتس 8)
contract
قرارداد
Meaning: a legal agreement between two people or two businesses that says what each should do for the other
یک توافق حقوقی بین دو نفر یا دو کسب و کار که به آنچه هر کدام باید برای دیگری انجام دهد اشاره دارد
EXP: It may be that your contract gives you better rights, or your holiday rights might be specified in a collective agreement (Cambridge IELTS 8).
ممکن است قرارداد شما حقوق بهتری را برای شما قایل باشد، یا ممکن است حقوق تعطیلات شما در یک قرارداد جمعی مشخص شود (کمبریج آیلتس 8).
work ethic
وجدان کاری
Meaning: the belief that hard work is good for developing one’s moral character
این اعتقاد که سخت کوشی برای پرورش شخصیت اخلاقی فرد مفید است
EXP: Riley is a perfect example of dedication. We really admire his work ethic.
رایلی نمونهی بارز فداکاری است. واقعاً وجدان کاری او را تحسین می کنیم.
flexible arrangement
تمهیدات انعطاف پذیر
changeable plan
برنامه قابل تغییر
Meaning: a plan that can be changed easily according to the situation
برنامه ای که با توجه به موقعیت به راحتی قابل تغییر است
EXP: Telecommuting may give employees very flexible work arrangements with their employers.
دورکاری می تواند برای کارمندان تمهیدات کار بسیار انعطافپذیر با کارفرمایان خود را فراهم آورد.
work schedule
برنامه کاری
Meaning: a list of planned activities to be done at work showing the dates when they are intended to be done
لیستی از فعالیتهای برنامه ریزی شده برای انجام دادن در محل کار که تاریخ های در نظر گرفته شده برای انجام آنها را نشان می دهد
EXP: They created a calendar to organise public events and work schedules (Cambridge IELTS 8).
آنها یک تقویم برای سازماندهی رویدادهای عمومی و برنامه های کاری ایجاد کردند(کمبریج آیلتس 8).
routine work
کار روزمره
Meaning: the things a person does in a fixed order
کارهایی که شخص به شیوه ثابتی انجام می دهد
EXP: He found doing the routine work boring. (Cambridge IELTS 8)
او انجام کار روزمره را خسته کننده می دانست. (کمبریج آیلتس 8)
be well-staffed
برخورداری از کارکنان کارآمد
Meaning: have capable staff
داشتن کارکنان توانمند
EXP: A properly designed programme should be well-staffed and well-managed.
برنامه ای که به درستی طراحی شده باید دارای کارکنان کارآمد و مدیریت خوبی باشد.
be short-staffed
دچار کمبود نیروی کار بودن
Meaning: do not have sufficient members of staff
نداشتن نیروی کار کافی
EXP: Now the company is seriously short-staffed because business is picking up.
در حال حاضر این شرکت به طور جدی کمبود نیروی کار دارد زیرا کسب و کار در حال رونق گرفتن است.
have access to
دسترسی داشتن به
Meaning: have the right or opportunity to use sth.
داشتن حق یا فرصت استفاده از چیزی
EXP: In the course of your work you may have access to information relating to the company’s business. (Cambridge IELTS 8)
در حین کار می توانید به اطلاعات مربوط به امور شرکت دسترسی داشته باشید. (کمبریج آیلتس8)
cause friction between… and…
باعث برخورد بین … و … شدن
Meaning: cause disagreement between. . . and…
باعث اختلاف نظر بین … و … شدن
EXP: This decision has caused friction between the employees and the manager.
این تصمیم باعث برخورد بین کارکنان و مدیر شده است.
conflicts arise
به وجود آمدن مجادلات
Meaning: has caused angry disagreement
منجر به بحث و جدل شده است
EXP: Sometimes conflicts arise between older and younger employees.
گاهی بین کارمندان مسنتر و جوانتر مجادلاتی به وجود می آید.
stress-induced diseases
بیماریهای ناشی از استرس
become ill because of too much stress
بیمار شدن به دلیل استرس زیاد
Meaning: diseases caused by great worry
بیماریهای ناشی از نگرانی زیاد
EXP: There has been a continuous search for the cure for stress-induced diseases.
جستجوی مداوم برای درمان بیماریهای ناشی از استرس صورت پذیرفته است.
the pace of work
سرعت کار
Meaning: the speed at which someone works
سرعتی که با آن کسی کار می کند
EXP: Successful professionals tend to work at a steady pace.
متخصصان موفق تمایل دارند با سرعت ثابت کار کنند.
occupational hazard
خطر شغلی
job risk
ریسک شغلی
Meaning: a risk for people doing a particular job
خطر (ریسک) برای افرادی که کار خاصی را انجام می دهند
EXP: Every company should have goals to eliminate occupational hazards in the workplace.
هر شرکتی باید اهدافی برای حذف خطرات شغلی در محل کار داشته باشد.
occupational disease
بیماری شغلی
Meaning: a disease commonly acquired by people in a particular occupation
بیماری که معمولاً افراد در یک شغل خاص به آن مبتلا میشوند
EXP: Noise-induced hearing loss is one of the most common occupational diseases in the UK.
کاهش شنوایی ناشی از صدا یکی از شایع ترین بیماری های شغلی در انگلستان است.
backbreaking tasks
کارهای کمرشکن
laborious tasks
کارهای دشوار
tiring work
کار خسته کننده
Meaning: tasks that are hard and need a great deal of effort
کارهایی که سخت هستند و به تلاش زیادی نیاز دارند
EXP: The toughest part of Katie’s job is not the laborious/backbreaking tasks.
سخت ترین قسمت شغل کتی، وظایف شاق/ دشوار نیست.
manual work / manual labour
کار یدی
Meaning: physical work
کار بدنی
EXP: There is a big demand for manual labour in the construction industry.
تقاضای زیادی برای کار یدی در صنعت ساختمان وجود دارد.
mental work
کار ذهنی
Meaning: work that involves a great deal of thinking
کاری که شامل تفکر زیادی می شود
EXP: Many people feel that mental work can be physically exhausting.
بسیاری از افراد احساس می کنند که کار ذهنی می تواند از نظر جسمی خسته کننده باشد.
be in charge of sth.
مسئول چیزی بودن.
Meaning: have control over and be responsible for sth.
کنترل و مسئولیت چیزی را برعهده داشتن
EXP: Mr. Thompson is in charge of this department.
آقای تامپسون مسئول این بخش است.
has an attitude problem
کم کار بودن
be lazy at work
تنبل بودن در کار
Meaning: does not take someone’s own job seriously
کارخود را جدی نگرفتن
EXP: Justin has a real attitude problem. In fact, he is just a slacker.
جاستین یک کم کار واقعی است. در واقع، او دقیقاً یک آدم از زیر کار در رو است.
be an eager beaver
مشتاق کار/ سخت کوش بودن
Meaning: a person who is willing to work very hard
فردی که مایل است بسیار سخت کار کند
EXP: Who’s the eager beaver who came in at the weekend to finish this work off?
چه کسی آن قدرمشتاق کار است که می خواهد آخر هفته بیاید و این کار را تمام کند؟
be an indicator of ability
نشان توانمندی
Meaning: be something that can be regarded as a sign of ability
چیزی که میتوان آن را نشانه توانمندی دانست
EXP: Age is not of itself an indicator of ability.
سن به خودی خود نشان توانمندی نیست.
feel out of one’s element
احساس بیگانگی کردن
feel uncomfortable with the new situation
احساس ناراحتی کردن از موقعیت جدید
Meaning: feel uncomfortable in a particular situation
در یک موقعیت خاص احساس ناراحتی کردن
EXP: Jake felt out of his element in this company.
جیک در این شرکت احساس بیگانگی می کرد.
be attuned to…
هماهنگ/ دمساز بودن با …
Meaning: be familiar with sth. and be able to deal with it in a sensitive way
با چیزی آشنا بودن و توانایی برای برخورد با آن به روش حساس
EXP: Most British companies still aren’t really attuned to the needs of this market.
اکثر شرکت های انگلیسی هنوز با نیازهای این بازار حقیقتاً هماهنگ نیستند.
work around the clock
شبانه روز کار کردن
always work
همیشه کار کردن
Meaning: work all day and all night
تمام روز و شب را کار کردن
EXP: Katie said she was already working around the clock.
کتی میگفت که قبلاً شبانه روز کار می کرد.
work continuously
مداوم کار کردن
work non-stop
بی وقفه کارکردن
Meaning: work without interruptions
کار کردن بدون وقفه
EXP: The construction workers worked non-stop to build a new school for the children.
کارگران ساختمانی بی وقفه کار میکردند تا مدرسه ای جدید برای کودکان بسازند.
distract sb. from sth.
حواس کسی را از چیزی پرت کردن
attract sb. from…
برگرفتن توجه کسی از چیزی….
Meaning: make sb. stop giving his/her attention to sth.
باعث توقف توجه کسی به چیزی شدن
EXP: He was distracted from his work by the noise.
سر و صدا حواس او را از کارش پرت کرد.
divert sb. ’s attention from…
منحرف کردن توجه کسی از …
Meaning: take sb’s attention away from sth.
توجه کسی را از چیزی منحرف کردن.
EXP: Nothing could divert his attention from work.
هیچ چیز نمی تواند توجه او را از کار منحرف کند.
lead a busy life
زندگی پرمشغلهای داشتن
Meaning: lead a life full of activities
زندگی پر مشغله ای داشتن
EXP: Keira leads a busy life She doesn’t even have time to sit down to enjoy a relaxing meal.
کایرا زندگی پرمشغلهای دارد. او حتی وقت ندارد بنشیند تا از یک وعده غذایی آرامش بخش لذت ببرد.
be tied up at work
درگیر کار بودن
Meaning: be prevented from doing sth. because of being busy at work
منع شدن از انجام چیزی به دلیل پر مشغله بودن در محل کار
EXP: Connor was completely tied up at work.
کانر کاملاً درگیر کار بود.
a stressful and time-consuming job
یک کار پراسترس و وقت گیر
a hard job
یک شغل سخت
a difficult job
یک شغل دشوار
Meaning: a job that takes a lot of time to do and cause a lot of pressure
شغلی که انجام آن زمان زیادی می برد و باعث ایجاد فشار زیادی می شود
EXP: Being an art director is a stressful and time-consuming job.
کارگردان هنری بودن یک کار پر استرس و وقت گیر است.
a cushy job
یک شغل راحت
Meaning: an easy and pleasant job
یک شغل آسان و خوشایند
EXP: Theo decided to quit his cushy job at a holiday resort.
تئو تصمیم گرفت شغل راحت خود را در یک اقامتگاه تفریحی ترک کند.
job prospects
آینده (چشم انداز) شغلی
Meaning: chances of success in a job or career
شانس موفقیت در یک شغل یا حرفه
EXP: Learning a second language fuels children’s intelligence and makes their job prospects brighter. (Cambridge IELTS 8)
یادگیری زبان دوم به هوش کودکان می افزاید و آینده (چشم انداز) شغلی آنها را روشن تر می کند. (کمبریج آیلتس 8)
incentive
انگیزه
sth. that makes a person work hard
چیزی که باعث می شود فردی سخت کار کند
Meaning: sth. that encourages a person to fulfil a task
چیزی که فردی را به انجام کاری تشویق می کند
EXP: If you allocate these tasks to specific days, there’s more incentive to tackle them. (Cambridge IELTS 8)
اگر این وظایف را به روزهای خاصی اختصاص دهید، انگیزه بیشتری برای پرداختن به آنها وجود خواهد داشت. (کمبریج آیلتس 8)
motivation
انگیزه
Meaning: willingness to do sth.
تمایل به انجام چیزی
EXP: Rebecca has no motivation to succeed.
ربکا انگیزه ای برای موفقیت ندارد.
inspire someone’s followers
الهام بخش طرفداران کسی بودن
Meaning: make someone’s supporters feel that they can do sth. well
ایجاد این احساس در حامیان کسی که می توانند کاری را به خوبی انجام دهند
EXP: You might inspire some of our students to conduct some similar experiments (Cambridge IELTS 8).
شما می توانید الهام بخش برخی از دانش آموزان ما باشید تا آزمایش های مشابهی را انجام دهند (کمبریج آیلتس 8).
build a close rapport between. . .
ایجاد رابطه دوستانه نزدیک میان …
Meaning: Develop close agreement or sympathy with each other
ایجاد توافق یا همدلی با یکدیگر
EXP: A close rapport was built between Nathan and me.
بین من و ناتان رابطه ی دوستانه ای برقرار شد.
glass ceiling
سقف شیشه ای
Meaning: an invisible barrier that prevents women from entering the ranks of senior level Management.
یک مانع نامرئی که از ورود زنان به درجات مدیریتی سطح بالا ممانعت می کند
EXP: Many women complain about the glass ceiling that bars them from upper management in large corporations.
بسیاری از زنان از سقف شیشه ای که مانع دستیابی آنها به سطوح عالی مدیریت در شرکت های بزرگ می شود گلایه دارند.
discriminate against sb.
تبعیض علیه کسی
Meaning: treat sb. unfairly because of their beliefs, race or other features
برخورد ناعادلانه با افراد به دلیل اعتقادات، نژاد یا سایر ویژگی های آنها
EXP: In this country, employees are not allowed to discriminate on the basis of gender.
در این کشور، کارمندان مجاز به تبعیض بر اساس جنسیت نیستند.
مطالعه مقالات زیر پیشنهاد می شود: