در این درس به بررسی گرامر جملات پیچیده در انگلیسی میپردازیم، همانطور که میدانیم بسته به نحوه ترکیب بند ها، می توان چهار نوع مختلف ساختار جمله ساخت که عبارتند از:
- جمله ساده: یک بند مستقل
- جمله مرکب: دو یا چند بند مستقل
- جمله پیچیده: یک بند مستقل + یک یا چند بند فرعی
- جمله مرکب-پیچیده: دو یا چند بند مستقل + یک یا چند بند فرعی
ما دراین آموزش قصد داریم جمله پیچیده در زبان انگلیسی را بررسی کنیم:
جملات پیچیده در انگلیسی
یک جمله پیچیده از یک جمله مستقل اصلی و یک یا چند جمله فرعی تشکیل می شود. در حالی که جملات مرکب از حروف ربط دهنده برای پیوستن جملات به یکدیگر استفاده می کنند، جملات پیچیده از کلمات قیدی استفاده می کنند که قبلا توضیح دادیم و لیست آنها را در ادامه ارائه خواهیم داد.
اگر بند فرعی اول بیاید، قبل از جمله مستقل از کاما استفاده کنید. اگر بند مستقل اول باشد، اصلاً نیازی به کاما ندارید.
مثال:
“Until the lion learns to write, every story will glorify the hunter.”—African proverb
“تا شیر یاد بگیرد که بنویسد، هر داستانی شکارچی را تجلیل می کند.” – ضرب المثل آفریقایی
“When a person can’t find a deep sense of meaning, they distract themselves with pleasure.”—Viktor Frankl
“وقتی شخصی نمی تواند معنای عمیقی پیدا کند، با لذت حواس خود را پرت می کند.” – ویکتور فرانکل
“It is during our darkest moments that we must focus to see the light.”—Aristotle
“در تاریک ترین لحظات ما است که باید برای دیدن نور تمرکز کنیم.” – ارسطو
ساختار جملات پیچیده انگلیسی
یک جمله پیچیده از یک جمله مستقل و یک جمله وابسته تشکیل شده است.ساختار یک جمله پیچیده به صورت زیر است:
جمله مستقل + جزء قیدی + جمله وابسته
مثال:
We built a new system because the previous model had to be narrowed in scope.
ما یک سیستم جدید ساختیم زیرا مدل قبلی باید از نظر دامنه محدود می شد.
Sarah will buy a train ticket if her flight is cancelled.
سارا اگر پروازش کنسل شود بلیت قطار می خرد.
بند وابسته در جملات پیچیده انگلیسی
بند وابسته دارای فاعل و فعل است اما بیانگر یک اندیشه کامل نیست. برای تشکیل یک جمله کامل باید به یک بند مستقل متصل شود. جملات وابسته اغلب با کلمات قیدی تشکیل می شوند که شامل کلماتی مانند when, after, since, while, while, if, because, است.
هنگامی که یکی از این کلمات به ابتدای یک جمله مستقل اضافه می شود، به یک جمله وابسته تبدیل می شود.
مثال:
The coast was clear.
ساحل صاف بود.
When the coast was clear.
وقتی ساحل صاف بود.
در مثال بالا جمله اول یک بند مستقل است که می تواند به تنهایی به عنوان یک جمله کامل باقی بماند. جزء قیدی when آن را به یک جمله وابسته تبدیل کرده است. این جمله وابسته به تنهایی یک قطعه جمله است. برای تشکیل یک جمله کامل باید به درستی به بندی مستقل متصل شود.
مثالهای بیشتر:
They would go to safety. When the coast was clear.
آنها به مکان امنی می رفتند. وقتی ساحل صاف بود.
They would go to safety; when the coast was clear.
آنها به مکان امنی می روند. وقتی ساحل صاف بود.
They would go to safety when the coast was clear.
زمانی که ساحل صاف بود به مکان امنی می رفتند.
When the coast was clear, they would go to safety.
وقتی ساحل صاف می شد به جای امن می رفتند.
*** همانطور که دیدیم یک جمله وابسته با جزء قیدی شروع می شود. جزء قیدی های رایج عبارتند از:
because, since, once, although, if, until, unless, why, while, whether
اما به طور کامل تعداد این جزء قیدی ها در انگلیسی 67 مورد است. در این فهرست کامل این جزء قیدی ها آمده است. به دنبال هر کدام مثالهای کافی برای درک چگونگی کاربرد آن آورده شده است:
- When + Sentence, Sentence وقتی که
- Whenever + Sentence, Sentence هر وقت که
- While + Sentence, Sentence درحالیکه
- As + Sentence, Sentence در حالیکه
- As long as + Sentence, Sentence مادامیکه
- Whilst + Sentence, Sentence در حالیکه
- After + Sentence, Sentence بعد از اینکه
- Before + Sentence, Sentence قبل از اینکه
- Till + Sentence, Sentence تا اینکه
- Until + Sentence, Sentence تا اینکه
- By the time + Sentence, Sentence تا زمانیکه
- Since + Sentence, Sentence از زمانیکه
- Once + Sentence, Sentence به محض انکه
- As soon as + Sentence, Sentence به محض انکه
- The moment + Sentence, Sentence به محض انکه
- If + Sentence, Sentence اگر
- In case + Sentence, Sentence در صورتیکه
- In the event that + Sentence, Sentence در صورتیکه
- Provided that + Sentence, Sentence به شرط آنکه
- Provided + Sentence, Sentence به شرط آنکه
- Providing that + Sentence, Sentence به شرط آنکه
- Providing + Sentence, Sentence به شرط آنکه
- On condition that + Sentence, Sentence به شرط آنکه
- As long as + Sentence, Sentence به شرط آنکه
- Assuming that + Sentence, Sentence به فرض آنکه
- Supposing that + Sentence, Sentence به فرض آنکه
- Unless + Sentence, Sentence مگر اینکه
- Even if + Sentence, Sentence حتی اگر
- Although + Sentence, Sentence اگرچه
- Though + Sentence, Sentence اگرچه
- Even though + Sentence, Sentence اگرچه
- While + Sentence, Sentence در حالیکه
- Whilst + Sentence, Sentence در حالیکه
- Whereas + Sentence, Sentence درحالیکه
- Because + Sentence, Sentence زیرا
- As + Sentence, Sentence زیرا
- Since + Sentence, Sentence زیرا
- For+ Sentence, Sentence به خاطر اینکه
- Seeing that + Sentence, Sentence با دیدن اینکه (زیرا)
- Now that (برای زمان حال)+ Sentence, Sentence اکنون که
- On the grounds that + Sentence, Sentence بر اساس اینکه
- Given that + Sentence, Sentence با توجه به اینکه
- For the reason that + Sentence, Sentence به دلیل اینکه
- Because of the fact that + Sentence, Sentence به دلیل اینکه
- Due to the fact that + Sentence, Sentence به دلیل اینکه
- Owing to the fact that + Sentence, Sentence به دلیل اینکه
- Considering that + Sentence, Sentence با توجه به اینکه
- In view of the fact that + Sentence, Sentence با توجه به اینکه
- On account that + Sentence, Sentence به دلیل اینکه
- Sentence + so that + Sentence تا اینکه
- Sentence + in order that + Sentence تا اینکه
- Sentence + in the hope that, Sentence تا اینکه
- Where + Sentence, Sentence جاییکه
- Wherever + Sentence, Sentence هر جاکه
- Sentence, as if + Sentence گویی که
- Sentence, as though + Sentence گویی که
- Sentence, in that + Sentence از این نظر که
- No matter how + Sentence, Sentence صرفنظر از اینکه چگونه
- No matter how + adj/adv + sentence, Sentence صرفنظر از اینکه چگونه + صفت / قید
- No matter + what / when / where / why + Sentence, Sentence صرفنظر از اینکه + چه چیز / چه وقت / کجا / چرا
- Regardless of + how + Sentence, Sentence صرفنظر از اینکه چگونه
- Regardless of how + adj/adv + sentence, Sentence صرفنظر از اینکه چگونه + صفت / قید
- Regardless of + what / when / where / why + Sentence, Sentence صرفنظر از اینکه + چه چیز / چه وقت / کجا / چرا
- Irrespective of how + Sentence, Sentence صرفنظر از اینکه چگونه
- Irrespective of how + adj/adv + sentence, Sentence صرفنظر از اینکه چگونه + صفت / قید
- Irrespective of + what / when / where / why + Sentence, Sentence صرفنظر از اینکه + چه چیز / چه وقت / کجا / چرا
- Whether + Sentence, Sentence اینکه آیا …
نکته: توجه داشته باشید که این بندها را نمی توان با نقطه ویرگول به هم وصل کرد. نقطه ویرگول فقط می تواند دو بند مستقل را به هم پیوند دهد.
اجزای تشکیل دهنده جمله پیچیده:
نوع جمله | اجزای تشکیل دهنده | مثال |
جمله پیچیده | جمله مستقل + جزء قیدی + جمله وابسته | I like animals because they are cute. |
نمونه هایی از جملات پیچیده:
Since David and Rachel had nothing to do, they went to the shop with their friends on Saturday afternoon.
از آنجایی که دیوید و ریچل کاری نداشتند، بعد از ظهر شنبه با دوستان خود به مغازه رفتند
After dad has spent a long day at work, he likes to relax on the couch.
بعد از اینکه پدر یک روز طولانی را در محل کار گذراند، دوست دارد روی کاناپه استراحت کند.
Because Jonathan is a high achiever, he usually spends time researching at night on his computer.
از آنجایی که جاناتان موفقیت بالایی دارد، معمولاً شب ها وقت خود را به تحقیق در رایانه خود می گذراند.
Though he was elected leader, he never really led the team with confidence.
اگرچه او به عنوان رهبر انتخاب شد، اما هرگز تیم را با اعتماد به نفس رهبری نکرد.
While mum and dad were at the shopping center, we cleaned the house.
وقتی مامان و بابا در مرکز خرید بودند، خانه را تمیز کردیم
*** در ادامه مثالهای کافی برای درک چگونگی کاربرد هر یک از این موارد آورده شده است:
When + Sentence, Sentence
وقتی که…
Whenthe sun comes in, the doctor goes out.
وقتی آفتاب می آید، دکتر بیرون می رود.
Whenlove puts in, friendship is gone.
وقتی عشق وارد می شود، دوستی از بین می رود.
Whenwine is in truth is out.
هنگامی که شراب می آید حقیقت می رود.
Whenin Rome, do as the Romans do.
وقتی در رم هستید، مانند رومی ها عمل کنید.
The devil is good whenhe is pleased.
شیطان وقتی خشنود است خوب است.
Whenwar begins, then hell opens.
وقتی جنگ شروع می شود، جهنم باز می شود
Whenthe fox preaches, take care of your geese.
وقتی روباه موعظه می کند، مراقب غازهای خود باشید.
Whenthree know it, all know it.
وقتی سه نفر آن را می دانند، همه آن را می دانند
Hoist your sail whenthe wind is fair.
بادبان خود را در زمان وزش باد بالا ببرید.
Take time whentime cometh, lest time steal away.
وقتی زمان فرا می رسد، غنیمت شمرید، مبادا زمان از دست برود.
Frugality whenall is spent comes too late.
صرفه جویی زمانی که همه چیز خرج می شود خیلی دیر می آید.
I fear the Greeks, even whenbringing gifts.
من از یونانی ها می ترسم، حتی در هنگام آوردن هدایا.
Whenguns speak it is too late to argue.
وقتی اسلحه ها صحبت می کنند، برای بحث کردن خیلی دیر است
Whenever + Sentence, Sentence
هر موقع که…
You may leave wheneveryou please.
می توانید هر زمان که بخواهید بروید
Always lock your car wheneveryou leave it.
همیشه هر زمان که ماشین خود را ترک می کنید قفل کنید.
Wheneveryou see an officer, you must salute.
هر وقت افسری دیدید باید سلام کنید.
Plant out the spring cabbage wheneveropportunities arise.
هر زمان که فرصتی پیش آمد، کلم بهاره را بکارید.
I see red wheneverI hear that man’s name.
هر وقت اسم آن مرد را می شنوم قرمز می بینم.
That bookcase wobbles wheneveryou put anything on it.
آن قفسه کتاب هر زمان که چیزی روی آن قرار می دهید تکان می خورد.
com try its best to collect and create good sentences.
تمام تلاش خود را برای جمع آوری و ایجاد جملات خوب می کند
Wheneverdid you find time to do it?
هر وقت برای انجام آن وقت پیدا کردید؟
Use public transport wheneverpossible .
در صورت امکان از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنید.
I’ll discuss it with you wheneveryou like.
هر زمان که بخواهید با شما صحبت خواهم کرد.
Whenever you can, I’m free all day.
هر زمان توانستید من تمام روز آزادم
She clammed up wheneverI mentioned her husband.
هر وقت از شوهرش نام میبردم سر و صدا میکرد.
Three men guarded him wheneverhe went out.
سه مرد هر وقت بیرون می رفت از او محافظت می کردند.
Larry always blames me wheneveranything goes wrong.
لری همیشه هر وقت مشکلی پیش بیاید مرا سرزنش می کند.
He went to Paris wheneverthe chance came along.
هر وقت فرصتی پیش می آمد به پاریس می رفت.
The whole house vibrates whenevera heavy lorry passes.
هر زمان که یک کامیون سنگین عبور می کند، کل خانه می لرزد.
While + Sentence, Sentence
درحالیکه..
Study sickness whileyou are well.
در حالی که خوب هستید بیماری را مطالعه کنید
While there is life there is hope.
در حالی که زندگی وجود دارد، امید وجود دارد.
Whilethere’s hope, you can go on.
تا زمانی که امید وجود دارد، می توات ادامه داد.
The tree must be bent whileit is young.
درخت باید در جوانی خم شود.
Whilethe dog gnaws bone, companions would be none.
در حالی که سگ استخوان می جود، همراهان هیچ کدام نیستند.
Success has many fathers, whilefailure is an orphan.
موفقیت پدران زیادی دارد، در حالی که شکست یک یتیم است
Benefits please like flowers, whilethey are fresh.
مزایا مانند گل لذت بخش اند، وقتی که تازه هستند
Strike the iron whileit is hot.
در حالی که تنور داغ است نان را بچسبانید.
Whilethe grass grows the horse starves.
در حالی که علف رشد می کند، اسب (یا اسب) گرسنه می ماند.
Whilewe breathe, there is hope.
در حالی که نفس می کشیم، امید وجود دارد.
As + Sentence, Sentence
در حالیکه
Two men sprang out at me as I waswalking through the park.
در حالی که در پارک قدم می زدم، دو مرد به سمت من آمدند
As I waspassing the gate, a dog flew out at me.
در حال عبور از دروازه، سگی به سمت من پرواز کرد.
As I waslooking through some books on a secondhand bookstall , I dropped on just what I wanted.
همانطور که در یک غرفه کتاب دست دوم به چند کتاب نگاه می کردم، همان چیزی را که می خواستم رها کردم.
As I waslooking through some books in a bookshop, I dropped on just what I wanted.
همانطور که در یک کتابفروشی مشغول جستجوی چند کتاب بودم، همان چیزی را که میخواستم به دست آوردم.
He buttonholed me just as I wasgoing home.
درست زمانی که داشتم به خانه می رفتم، دکمه هایم را فشار داد.
He came just as I was
همان موقع که من می رفتم آمد
As I wasworking, I had the radio on.
همانطور که کار می کردم، رادیو را روشن داشتم.
The train suddenly started moving as I wasgetting on.
قطار ناگهان شروع به حرکت کرد که من سوار می شدم.
She happened into the bar as I wasgoing to leave.
او در بار اتفاق افتاد که من قصد خروج داشتم.
I was collared by Pete as I wascoming out of the meeting this morning.
امروز صبح که داشتم از جلسه بیرون می آمدم توسط پیت یقه گرفتم.
Mr Smith colled me as I wasgoing to work.
آقای اسمیت در حالی که من به سر کار می رفتم به من زنگ زد.
He groped me as I wasgoing to the bar.
در حالی که داشتم به بار می رفتم مرا دست زد
I saw Peter as I wasgetting off the bus.
وقتی داشتم از اتوبوس پیاده می شدم، پیتر را دیدم
I hit my head as I wasgetting into the car.
وقتی داشتم سوار ماشین می شدم به سرم زدم.
As I wassitting in the sun I came over dizzy.
وقتی زیر آفتاب نشسته بودم سرگیجه ام گرفت.
I saw him as I wascoming into the building.
وقتی داشتم به داخل ساختمان می آمدم او را دیدم.
As I wasjust saying, I think the proposal needs further consideration.
همانطور که گفتم، فکر می کنم این پیشنهاد نیاز به بررسی بیشتری دارد.
As long as + Sentence, Sentence
مادامیکه
As long as you don’t care about gains and losses, life is not what can not be overcome.
تا زمانی که به سود و زیان اهمیت ندهی، زندگی چیزی نیست که نتوان بر آن غلبه کرد.
Don’t rush – take as long as you like.
عجله نکنید – تا زمانی که دوست دارید وقت بگذارید.
You may stay as long as you please.
می توانید تا زمانی که بخواهید بمانید.
You may stay here as long as you like.
می توانید تا زمانی که دوست دارید اینجا بمانید
Come and stay as long as youplease.
بیا و تا زمانی که می خواهی بمان
I haven’t known him as long as you .
من تا زمانی که شما او را می شناسید نمی شناسم.
You can stay for as long as you want .
می توانید تا زمانی که بخواهید بمانید.
As long as you have your health, nothing else matters.
تا زمانی که سلامتی خود را دارید، هیچ چیز دیگری مهم نیست
Don’t worry about all the details as long as you get the gist of it
تا زمانی که به اصل موضوع پی برده اید، نگران همه جزئیات نباشید
As long as you do your best, we’ll be happy.
تا زمانی که تمام تلاش خود را بکنید، ما خوشحال خواهیم شد
You can go out as long as you promise to be back before 8.
تا زمانی که قول دهید قبل از ساعت 8 برگردید، می توانید بیرون بروید.
Keep their car in sight for as long as you can.
ماشین آنها را تا زمانی که می توانید در دید قرار دهید.
You can go out to play as long as you stay in the back yard.
تا زمانی که در حیاط پشتی بمانید می توانید برای بازی بیرون بروید.
Whilst + Sentence, Sentence
در حالیکه
She sang whilst she worked.
او در حین کار آواز می خواند
He gained valuable experience whilst working on the project.
او در حین کار بر روی پروژه تجربیات ارزشمندی به دست آورد
All men whilst they are awake are in one common world; but each of them, when he is asleep, is in a world of his own.
همه انسانها در حالی که بیدار هستند در یک دنیای مشترک هستند، اما هر یک از آنها وقتی خواب است در دنیایی برای خودش است.
He was at his happiest whilst playing cricket.
او در هنگام بازی کریکت در شادترین حالت خود بود
He wrote this whilst invigilating a biology examination.
او این را در حین بررسی یک معاینه زیست شناسی نوشت.
Whilst playing badminton, I ruptured my Achilles tendon.
در حین بازی بدمینتون، تاندون آشیلم پاره شد.
Whilst I used to laugh it off, I’m now getting irritated by it.
در حالی که قبلاً به آن می خندیدم، اکنون از آن عصبانی می شوم
Whilst claiming to promote positive images of women, advertisers are in fact doing the very opposite.
در حالی که تبلیغکنندگان ادعا میکنند که تصاویر مثبتی از زنان را تبلیغ میکنند، اما در واقع برعکس عمل میکنند.
Several claimed to have been tortured whilst in custody.
چند نفر ادعا کردند که در حین بازداشت شکنجه شده اند.
Whilst the interior allows you to sit in the lap of luxury.
در حالی که فضای داخلی به شما امکان می دهد در دامان لوکس بنشینید
After + Sentence, Sentence
بعد از اینکه…
I thought he would change after we got married.
فکر می کردم بعد از ازدواج ما تغییر می کند.
The flowers dried soon after we picked them.
گلها بلافاصله پس از چیدن آنها خشک شدند.
We lunched in after we finished the work.
بعد از اتمام کار ناهار خوردیم
They hurry-scurry hitched a white flag after we warned.
بعد از اینکه ما هشدار دادیم، آنها با عجله یک پرچم سفید را نصب کردند.
I lost touch with Julie after we moved.
بعد از نقل مکان، ارتباطم با جولی قطع شد
Soon after we had spoken to this man he had met a violent end.
اندکی پس از صحبت با این مرد، او با پایان خشونت آمیز روبرو شد
Soon/shortly after we joined the motorway, the car started to make a strange noise.
کمی بعد از اینکه به بزرگراه ملحق شدیم، ماشین صدای عجیبی به راه انداخت.
We stayed friends even after we grew up and left home.
ما حتی بعد از اینکه بزرگ شدیم و خانه را ترک کردیم دوست ماندیم.
After we have mopped up the last few groups of the enemy, we can advance to our next position.
بعد از اینکه چند گروه آخر دشمن را پاک کردیم، می توانیم به سمت موقعیت بعدی پیشروی کنیم.
She cheered up after we had been to see her.
او پس از اینکه ما برای دیدن او بودیم خوشحال شد
After we had finished tea, we all sat on the grass.
بعد از اینکه چای را تمام کردیم، همه روی چمن ها نشستیم.
Shaun proposed to me only six months after we met.
شان تنها شش ماه پس از ملاقات ما از من خواستگاری کرد.
Before + Sentence, Sentence
قبل از اینکه
Call no man happy before he is dead.
هیچ کس را قبل از مرگ خوشحال نخوان.
He who pleased everybody died before he was born.
کسی که همه را راضی کرد قبل از تولدش مرد.
He wrote his best songs before he was 25.
او بهترین آهنگ هایش را قبل از 25 سالگی نوشت.
There was a momentary hesitation before he replied.
قبل از اینکه او پاسخ دهد، یک لحظه تردید وجود داشت.
Roald always spends ages preening before he goes out.
رولد همیشه قبل از اینکه بیرون برود، چندین سال را صرف مراقبت از خانه می کند.
He nicked the tree before he left there.
او قبل از اینکه آنجا را ترک کند به درخت ضربه زد.
He repented just hours before he died.
چند ساعت قبل از مرگش توبه کرد
At least he didn’t suffer overmuch before he died.
حداقل او قبل از مرگ رنج زیادی نکشید.
He inspected the car before he bought it.
او قبل از خرید ماشین را بازرسی کرد.
The ball bounced twice before he could reach it.
توپ قبل از اینکه به آن برسد دو بار برگشت.
Till + Sentence, Sentence
تا اینکه
A lie begets a lie till they come to generation.
دروغ، دروغ می آفریند تا به نسل بیایند
A lie begets a lie till they come to generations.
دروغ باعث دروغ می شود تا اینکه نسل به نسل می آیند
She expects everyone to work till they drop.
او از همه انتظار دارد تا زمانی که از کار بیفتند کار کنند
I waited till they should return.
صبر کردم تا آنها برگردند
Fry the onions till they start to color.
پیازها را سرخ کنید تا رنگ شوند
They can’t tell till they X-ray.
آنها نمی توانند تا زمانی که اشعه ایکس را تشخیص دهند
They didn’t start being generous till they had make their pile.
آنها شروع به سخاوتمندی نکردند تا زمانی که انبوه خود را درست کنند.
I think they will last out till they are rescued.
من فکر می کنم آنها تا زمانی که نجات پیدا کنند دوام بیاورند.
Soak the raisins in warm water till they soften.
کشمش ها را در آب گرم خیس کنید تا نرم شوند
Heat the peas briefly till they turn bright green.
نخودها را کمی حرارت دهید تا سبز روشن شوند.
Until + Sentence, Sentence
تا اینکه
We know not what is good until we have lost it.
تا زمانی که آن را از دست ندهیم نمی دانیم چه چیزی خوب است.
We know not what is good until we have lost it.
ما نمی دانیم چه چیزی خوب است تا زمانی که آن را از دست ندهیم.
We travelled by land until we reached the sea.
از راه زمینی رفتیم تا به دریا رسیدیم.
We had a very anxious time until we knew that they were safe.
زمان بسیار مضطربی را سپری کردیم تا اینکه بدانیم آنها در امان هستند
Time will abandon those funny oath, until we also agree.
زمان آن سوگندهای خنده دار را رها می کند، تا زمانی که ما نیز موافق باشیم.
We don’t know what we’ve got until we lose it.
تا زمانی که آن را از دست ندهیم، نمی دانیم چه چیزی داریم.
The car beeped at us until we fastened our seatbelts.
ماشین تا زمانی که کمربندهایمان را بستیم به ما بوق زد.
We refrained from talking until we knew that it was safe.
تا زمانی که متوجه نشدیم که امن است از صحبت خودداری کردیم
We all laughed until we cried.
همه ما می خندیدیم تا زمانی که گریه می کردیم.
He spoke nary a word until we arrived.
او یک کلمه ناری گفت تا ما رسیدیم.
By the time + Sentence, Sentence
تا زمانیکه
By the time I got there he’d gone.
زمانی که من به آنجا رسیدم او رفته بود.
By the time ambulancemen arrived he was unconscious.
وقتی آمبولانس ها رسیدند او بیهوش بود.
By the time I got home, I was shattered.
وقتی به خانه رسیدم، متلاشی شده بودم.
The garden will be overgrown with weeds by the time we get back.
تا زمانی که برگردیم، باغ پر از علف های هرز خواهد شد.
By the time the fourth course was served, I was stuffed to the gills.
تا زمانی که دوره چهارم سرو شد، من تا آبشش پر شده بودم.
He was huffing and puffing by the time he got to the top.
تا زمانی که به اوج رسید، خفن و پف می کرد.
By the time I discovered the problem, the floor was awash.
تا زمانی که من مشکل را کشف کردم، کف آن آب شده بود.
By the time I got there you two had already buggered off!
تا زمانی که من به آنجا رسیدم، شما دو نفر قبلاً هول کرده بودید!
By the time they finish, the crewmen are standing ankle-deep in fish guts.
تا پایان کار، خدمه تا مچ پا در روده ماهی ایستاده اند.
Evening was falling by the time we reached the house.
وقتی به خانه رسیدیم غروب داشت می آمد.
Since + Sentence, Sentence
از زمانیکه
Since she stopped drinking, she’s a changed woman.
از زمانی که نوشیدن الکل را ترک کرد، او یک زن تغییر یافته است.
It’s been two weeks now since she called.
الان دو هفته است که زنگ زده است.
It’s a long time since she ate out last time.
از آخرین باری که بیرون غذا نخورده بود، خیلی وقت بود.
He’s been in the doldrums ever since she left him.
او از زمانی که او را ترک کرد در کسادی به سر می برد.
She has shunned publicity since she retired from the theatre.
او از زمانی که از تئاتر بازنشسته شد، از تبلیغات پرهیز کرد.
She’d always loved animals since she was a little kid
او از بچگی همیشه حیوانات را دوست داشت
Life has been ducky since she got out of the hospital.
از زمانی که او از بیمارستان خارج شد، زندگی بسیار تلخ بوده است
He has been longing for her ever since she left.
او از زمانی که او رفت، در حسرت او بود.
She’s been drinking heavily since she lost her job.
او از زمانی که کارش را از دست داده به شدت مشروب می نوشد.
I have distrusted her ever since she cheated me.
از زمانی که او به من خیانت کرد به او بی اعتماد شدم.
Once + Sentence, Sentence
به محض انکه
It’s easy once you know how.
زمانی که بدانید چگونه باید انجامش دهید، آسان است.
Once you deduct your expenses, there is nothing left.
وقتی هزینه های خود را کسر کنید، چیزی باقی نمی ماند.
Unless you go at once you will be late.
اگر یک دفعه نروید دیر می کنید.
She comes here once you arrive.
به محض اینکه برسی او هم میاد اینجا
Exercise creates its own virtuous circle. Once you start a programme and do it regularly, you’ll feel so good you’ll want to continue.
ورزش دایره فضیلت خود را ایجاد می کند. هنگامی که یک برنامه را شروع کنید و آن را به طور منظم انجام دهید، آنقدر احساس خوبی خواهید داشت که می خواهید ادامه دهید.
Once you are injected you will—sooner or later—develop full-blown AIDS.
پس از تزریق، دیر یا زود به ایدز کامل مبتلا خواهید شد.
Is there a time, so once, you listen to the song, think of me.
آیا زمانی هست، پس یک بار، شما به آهنگ گوش دهید، به من فکر کنید.
Decoding the paintings is not difficult once you know what the component parts symbolize.
رمزگشایی نقاشی ها زمانی که بدانید نمادهای اجزای سازنده چیست کار دشواری نیست.
Once you reach middle age, you have to be sensible with your health.
زمانی که به میانسالی رسیدید، باید نسبت به سلامت خود عاقل باشید.
Once you push it, it keeps going under its own momentum.
هنگامی که آن را فشار می دهید، تحت شتاب خود ادامه می دهد.
As soon as + Sentence, Sentence
به محض انکه
The tree began to decay as soon as it was cut down.
درخت به محض قطع شدن شروع به پوسیدگی کرد.
Our economy must be restructured as soon as possible.
اقتصاد ما باید هر چه زودتر بازسازی شود.
Yes. As soon as possible.
بله. در اسرع وقت.
The dogs ran off as soon as we appeared.
سگ ها به محض ظاهر شدن ما فرار کردند
We shall notify you as soon as he arrives.
به محض ورود او به شما اطلاع خواهیم داد.
As soon as he saw her, he was smitten.
به محض دیدن او، عاشقش شد.
Stop nagging—I’ll do it as soon as I can.
از نق زدن دست بردارید – در اسرع وقت این کار را انجام خواهم داد.
The water regurgitated as soon as the pump stopped.
به محض توقف پمپ، آب دوباره برگشت.
Places are strictly limited, so you should apply as soon as possible.
مکان ها به شدت محدود است، بنابراین شما باید در اسرع وقت درخواست دهید.
Her head spins dizzily as soon as she sits up.
به محض اینکه می نشیند، سرش به طور سرگیجه می چرخد.
The moment + Sentence, Sentence
به محض انکه
The moment we saw the house, we knew we wanted to buy it.
لحظه ای که خانه را دیدیم، فهمیدیم که می خواهیم آن را بخریم.
The moment we are there, we will start working.
همینکه برسیم شروع به کار می کنیم.
The moment you see him, tell him I miss him.
همینکه او را دیدی به او بگو دلتنگش هستم.
The moment you turn 20, you are a manager.
همینکه 20 ساله شدی مدیر هستی.
The moment we want to believe something, we suddenly see all the arguments for it, and become blind to the arguments against it.
لحظهای که میخواهیم چیزی را باور کنیم، ناگهان همه دلایل آن را میبینیم، و از ادله مخالف آن کور میشویم.
To love our enemy is impossible. The moment we understand our enemy, we feel compassion towards him/her, and he/she is no longer our enemy.
دوست داشتن دشمن غیرممکن است. لحظه ای که دشمن خود را درک می کنیم نسبت به او دلسوزی می کنیم و او دیگر دشمن ما نیست.
If + Sentence, Sentence
اگر…
If the ox falls, whet your knife.
اگر گاو افتاد، چاقوی خود را تیز کن.
If the beard were all, the goat might preach.
اگر ریش همه چیز بود، بز ممکن بود موعظه کند
If the cap fits, wear it.
اگر کلاه مناسب است، آن را بپوشید.
If the old dog barks, he gives counsel.
اگر سگ پیر پارس کند، نصیحت می کند
If the shoe fits, wear it.
اگر کفش مناسب است، آن را بپوشید.
Justice must be done even if the sky falls.
عدالت باید اجرا شود حتی اگر آسمان فرو بریزد.
If the sky falls, we shall catch larks.
اگر آسمان سقوط کند، ما لاروها را می گیریم
The eye is blind if the mind is absent.
چشم کور است اگر عقل نباشد.
If the devil finds a man idle, he’ll set him to work.
اگر شیطان مردی را بیکار بیابد، او را به کار می اندازد.
In case + Sentence, Sentence
در صورتیکه
Note down her telephone number in case youforget.
در صورت فراموش کردن شماره تلفن او را یادداشت کنید.
Don’t play by the river in case yougo on a picnic.
در صورت پیک نیک رفتن در کنار رودخانه بازی نکنید!
Keep your receipt in case youwant to bring it back.
در صورتی که می خواهید آن را پس بیاورید، رسید خود را نگه دارید
In the event that + Sentence, Sentence
در صورتیکه
In the event thathe has not been told, I will tell him.
اگر به او نگفته اند، به او خواهم گفت
In the event thatwe cannot agree an acceptable revised fee scale then we withdraw from the sale.
در صورتی که نتوانیم با مقیاس کارمزد اصلاح شده قابل قبول موافقت کنیم، از فروش انصراف می دهیم.
In the event that traffic was already spiralling in steep decline and the corresponding losses were to rise dramatically.
در این صورت، آن ترافیک قبلاً در حال کاهش شدید بود و تلفات مربوطه به طور چشمگیری افزایش می یافت.
The supplier shall have a back-up method in the event thatthe on-line system fails. The supplier shall verify that all ASNS match shipping documents and labels.
تامین کننده باید یک روش پشتیبان در صورت خرابی سیستم آنلاین داشته باشد. تامین کننده باید بررسی کند که همه ASNS با اسناد و برچسب های حمل و نقل مطابقت دارند
In the event thatthe primary connection fails completely, all data is re-routed to an alternate address.
در صورتی که اتصال اولیه به طور کامل از کار بیفتد، تمام داده ها به یک آدرس جایگزین مجدداً هدایت می شوند.
In the event thatclassified achievements in survey and drawing have to be used openly, they must go through the process of declassification in accordance with the relevant regulations of the State.
در صورتی که دستاوردهای طبقه بندی شده در نقشه برداری و نقشه برداری باید به طور آشکار مورد استفاده قرار گیرند، باید طبق مقررات مربوطه دولت، مراحل طبقه بندی را طی کنند.
In the event thatyour guest does not check-in or if a guaranteed reservation is cancelled after 18:00 on date of arrival, we will levy a one night no-show charge
در صورتی که مهمان شما اعلام حضور نکند یا رزرو تضمینی بعد از ساعت 18:00 در تاریخ ورود لغو شود، ما یک شب هزینه عدم حضور دریافت می کنیم.
In the event thatthe accumulated legal reserve equals or exceeds a Bank’s paid-in capital, the foregoing provision shall not apply.
در صورتی که اندوخته قانونی انباشته برابر یا بیشتر از سرمایه پرداخت شده بانک باشد، مفاد فوق اعمال نخواهد شد.
And in the event thatyou do fall ill, stock up on herbal remedies like ginseng and black elderberry.
و اگر مریض شدید، داروهای گیاهی مانند جینسینگ و سنجد سیاه تهیه کنید.
Provided that + Sentence, Sentence
به شرط آنکه
You may keep the book a further week provided thatno one else requires it.
می توانید کتاب را یک هفته دیگر نگه دارید، مشروط بر اینکه شخص دیگری به آن نیاز نداشته باشد.
He’s welcome to come along, provided thathe behaves himself.
از آمدن او خوش آمدید، مشروط بر اینکه خودش رفتار کند.
The agreement provided thatthe two sides should meet once a month.
در این توافقنامه آمده بود که دو طرف باید هر ماه یک بار ملاقات کنند.
Any two persons may marry in Scotland provided thatboth persons are at least 16 years of age on the day of their marriage.
هر دو نفر می توانند در اسکاتلند ازدواج کنند، مشروط بر اینکه هر دو نفر در روز ازدواج خود حداقل 16 سال سن داشته باشند
Provided thatyou have the money in your account, you can withdraw up to £100 a day.
به شرطی که پول را در حساب خود داشته باشید، می توانید تا 100 پوند در روز برداشت کنید
They can do whatever they like provided thatit is what the Treasury has already agreed.
آنها می توانند هر کاری را که دوست دارند انجام دهند، مشروط بر اینکه همان چیزی باشد که خزانه داری قبلاً موافقت کرده است.
Provided thatthe other House now passes the Bill in the same form, it will have finished with it for good.
به شرطی که مجلس دیگر هم اکنون لایحه را به همین شکل تصویب کند، برای همیشه با آن تمام خواهد شد
Provided thatit is reasonable to incur the particular expense, however, it is immaterial that the expense may be very large.
مشروط بر اینکه متحمل شدن هزینه خاص معقول باشد، اما اینکه هزینه ممکن است بسیار زیاد باشد، اهمیتی ندارد.
An oral disclaimer can suffice provided thatit is bold and compelling enough to neutralise the effect of the odometer reading.
یک سلب مسئولیت شفاهی می تواند کافی باشد، مشروط بر اینکه به اندازه کافی پررنگ و قانع کننده باشد تا اثر قرائت کیلومتر شمار را خنثی کند.
The money was refunded only when proof was provided thatthe migrant had found a job.
پول فقط زمانی بازپرداخت می شود که مدرکی مبنی بر اینکه مهاجر شغل پیدا کرده است ارائه شود.
Provided + Sentence, Sentence
به شرط آنکه…
Provided weget good weather it will be a successful holiday.
به شرط داشتن هوای خوب، تعطیلات موفقی خواهد بود
Provided wereceive your order by 15 May, we make you a firm offer for delivery by the end of June at the prices quoted.
به شرطی که سفارش شما را تا 15 مه دریافت کنیم، پیشنهادی قطعی برای تحویل تا پایان ژوئن با قیمت های ذکر شده به شما ارائه می کنیم.
Provided wedraw useful lessons from them, we may turn difficulties to good account.
به شرطی که درس های مفیدی از آنها بگیریم، ممکن است مشکلات را به حساب خوب تبدیل کنیم.
Provided wedraw useful lessons from them, we may turn them to good account.
به شرطی که از آنها درس های مفیدی بگیریم، ممکن است آنها را به حساب خوب تبدیل کنیم.
Provided wemake on further assumption, the Copernican principle leads to a rather similar universe model.
به شرطی که بر فرض بیشتر بسازیم، اصل کوپرنیک به یک مدل جهان نسبتاً مشابه منجر می شود.
Without the heat-resistant material you had provided, we would have found it very difficult to setup these generating set.
بدون مواد مقاوم در برابر حرارت که ارائه کرده بودید، راه اندازی این مجموعه مولد برای ما بسیار دشوار بود.
Provided wedo all this, we shall assuredly succeed in our reform.
به شرط انجام همه اینها، مطمئناً در اصلاحات خود موفق خواهیم شد.
We should be able to get out of this mess, provided westick together.
ما باید بتوانیم از این آشفتگی خارج شویم، به شرطی که با هم بمانیم.
Sustainable development consoles us with the idea that we can go on having more provided weare more hygienic and respect nature.
توسعه پایدار ما را با این ایده تسکین می دهد که می توانیم به شرط رعایت بهداشت بیشتر و احترام به طبیعت، بیشتر ادامه دهیم.
I have not found the media to be hostile to us, provided wetalk to them.
من رسانه ها را با ما خصومت ندیدم، مشروط بر اینکه با آنها صحبت کنیم.
Providing that + Sentence, Sentence
به شرط آنکه
Providing that you exercise due care, there is no reason why you shouldn’t live to a great age.
به شرط این که مراقبت لازم را انجام دهید، دلیلی وجود ندارد که تا سن بالایی زندگی نکنید
Applicants, providing that they are eligible to enroll on the programs, may gain credits in respect of recognized qualifications and/or prior learning.
متقاضیان، مشروط بر اینکه واجد شرایط ثبت نام در برنامه ها باشند، ممکن است در رابطه با صلاحیت های شناخته شده و/یا یادگیری قبلی امتیاز کسب کنند.
Greater control will be achieved by providing that the power is to be exercised by way of statutory instrument.
با این شرط که قدرت از طریق ابزار قانونی اعمال شود، کنترل بیشتری حاصل خواهد شد.
I will go providing that my expenses are paid.
به شرط پرداخت هزینه هایم می روم.
CGI offers a standardized way of providing that capability.
CGI یک راه استاندارد برای ارائه این قابلیت ارائه می دهد.
Especially providing that tomorrow he has a day off.
مخصوصاً به شرط اینکه فردا یک روز مرخصی داشته باشد
Computers can yield accurate results providing that they are fed with reliable information to start with.
رایانهها میتوانند نتایج دقیقی به دست آورند، مشروط بر اینکه برای شروع با اطلاعات قابل اعتمادی تغذیه شوند.
Martin Fowler: Efficiency always wins providing that you’re looking at it properly.
مارتین فاولر: کارایی همیشه پیروز می شود به شرطی که به درستی به آن نگاه کنید.
We can strike a bargain with you providing that your price is competitive.
ما می توانیم با شما معامله کنیم، به شرطی که قیمت شما رقابتی باشد.
It looks as if the policy will be a success, providing that the government perseveres and does not give in to its critics.
به نظر می رسد که این سیاست موفقیت آمیز خواهد بود مشروط بر اینکه دولت استقامت کند و در مقابل منتقدان خود تسلیم نشود.
Providing + Sentence, Sentence
به شرط آنکه
Providing theyentertain us with stupendous performances, who cares if sponsors want to make them millionaires.
به شرط اینکه آنها ما را با اجراهای خیره کننده سرگرم کنند، چه کسی اهمیت می دهد که اسپانسرها بخواهند آنها را میلیونر کنند.
Providing theydo not panic, I believe that their chances of survival will be beyond 95 per cent.
به شرطی که وحشت نکنند، من معتقدم که شانس زنده ماندن آنها بیش از 95 درصد خواهد بود.
Of the four new breeds, three are in no trouble providing theyare well looked after.
از چهار نژاد جدید، سه نژاد مشکلی ندارند به شرط اینکه به خوبی از آنها مراقبت شود
Colleges can enter as many teams of two students as they wish, providing theymeet all the entry requirements.
کالجها میتوانند هر تعداد تیم متشکل از دو دانشجو را که بخواهند وارد کنند، مشروط بر اینکه تمام شرایط ورود را داشته باشند.
You can borrow the car, providing Ican have it back by six o’clock.
می توانید ماشین را قرض بگیرید، مشروط بر اینکه بتوانم آن را تا ساعت شش برگردانم
They’ll have it built by November, providing wedon’t get an early snow.
آنها آن را تا نوامبر ساخته خواهند شد، مشروط بر اینکه برف زودرس نباریم.
On condition that + Sentence, Sentence
به شرط آنکه
You can do anything on condition thatyou can finish the homework.
شما می توانید هر کاری را انجام دهید به شرطی که بتوانید تکالیف را تمام کنید.
He has been granted his freedom on condition thathe leaves the country.
به شرط خروج از کشور به او آزادی داده شده است.
You can go out on condition thatyou wear an overcoat.
به شرطی می توانید بیرون بروید که کت بپوشید.
He spoke to reporters on condition thathe was not identified.
او به شرط عدم شناسایی با خبرنگاران صحبت کرد.
He was released on bail on condition thathe did not go within half a mile of his mother’s address.
او را به شرط وثیقه آزاد کردند که تا نیم مایلی آدرس مادرش نرود.
They agreed to lend us the car on condition thatwe returned it before the weekend.
آنها موافقت کردند که ماشین را به ما قرض دهند به شرطی که قبل از آخر هفته آن را برگردانیم
They gave me my uncle’s money, on condition thatI waived all rights to his property.
پول عمویم را به من دادند به شرط اینکه از تمام حقوق اموالش صرف نظر کنم.
Until recently, crown land was leased to farmers on condition thatthey cleared a certain amount each year.
تا همین اواخر، زمین تاج به کشاورزان به شرطی به اجاره داده می شد که هر سال مقدار مشخصی را پاکسازی کنند.
The licenses have been issued on condition thatPowerGen installs equipment to remove most of the harmful emissions by 1998.
مجوزها به شرطی صادر شده است که PowerGen تجهیزاتی را برای حذف بیشتر انتشارات مضر تا سال 1998 نصب کند.
Ron lent me the money on condition thatI paid it back within three weeks.
رون این پول را به من قرض داد به شرطی که ظرف سه هفته آن را پس بدهم.
As long as + Sentence, Sentence
به شرط آنکه
You may borrow this book as long as you promise to give it back.
شما می توانید این کتاب را امانت بگیرید تا زمانی که قول بدهید آن را پس بدهید.
Don’t worry about all the details as long as you get the gist of it.
تا زمانی که به اصل موضوع پی برده اید، نگران همه جزئیات نباشید
When he calls, put him off as long as you can.
وقتی او تماس می گیرد، او را تا جایی که می توانید کنار بگذارید
You can phone me at work as long as you don’t make a habit of it.
شما می توانید در محل کار با من تماس بگیرید تا زمانی که آن را عادت نکنید.
Drinking is OK as long as you don’t do it to excess.
مشروب خوردن تا زمانی که زیاده روی نکنید اشکالی ندارد.
I’ve known her at least as long as you have.
من او را حداقل تا زمانی که شما می شناسید، می شناسم.
As long as you live under my roof, you’ll do as I say.
تا زمانی که زیر سقف من زندگی می کنی، به قول من عمل می کنی.
They’ll respect you as long as you play fair
تا زمانی که منصفانه بازی کنید به شما احترام خواهند گذاشت
It doesn’t matter what you wear, as long as you look neat and tidy.
مهم نیست چه می پوشید، به شرطی که مرتب و مرتب به نظر برسید.
You’ll be OK as long as you don’t lose your head and forget he’s the real enemy.
تا زمانی که سر خود را از دست ندهید و فراموش نکنید که او دشمن واقعی است، خوب خواهید بود.
Assuming that + Sentence, Sentence
به فرض آنکه
In the courtroom everybody went into overdrive, assuming that there might well be a verdict soon.
در دادگاه همه با این فرض که ممکن است به زودی حکمی صادر شود، زیاده روی کردند.
Assuming that you get a place at university, how are you going to finance your studies?
با فرض اینکه در دانشگاه جایی بگیرید، چگونه می خواهید هزینه تحصیل خود را تامین کنید؟
We can stop assuming that women are going to volunteer for the caretaking jobs regardless of how our society treats caretakers.
ما میتوانیم تصور نکنیم که زنان برای مشاغل مراقبتی داوطلب میشوند، صرف نظر از اینکه جامعه ما چگونه با مراقبان رفتار میکند.
Assuming that Fred’s wife has accepted the dinner invitation, have they made a contract?
با فرض اینکه همسر فرد دعوت شام را پذیرفته باشد آیا قرارداد بسته اند؟
Now there’s confidence for you, assuming that if anybody gets hurt it won’t be you.
اکنون برای شما اعتماد به نفس وجود دارد، با این فرض که اگر کسی صدمه ببیند، آن شما نیستید
Assuming that some damage has been caused, is negligence necessary for liability for unintentional trespass to goods?
با فرض اینکه خسارت وارد شده باشد، آیا قصور در مسئولیت ورود غیرعمدی به کالا لازم است؟
Assuming that this happened in your area, how would you use your increased leisure time?
با فرض اینکه این اتفاق در منطقه شما رخ داده است، چگونه از اوقات فراغت افزایش یافته خود استفاده می کنید؟
He leads the reader into assuming that the tribunal is anything other than a kangaroo court.
او خواننده را به این سمت سوق می دهد که دادگاه چیزی غیر از دادگاه کانگورو است.
9 Assuming that Short had been playing it straight, then there remained the question of who stood to lose if Pendero won.
با فرض اینکه شورت مستقیماً آن را بازی میکرد، این سؤال باقی میماند که اگر پندرو برنده شود، چه کسی میبازد.
10 They parked up among some bombed-out ruins, assuming that they had been rumbled.
آنها در میان برخی از خرابه های بمباران شده پارک کردند، با این فرض که آنها را خراب کرده اند.
Supposing that + Sentence, Sentence
به فرض آنکه
Supposing thatshe changes her condition in life, what then?
فرض کنید که او شرایط خود را در زندگی تغییر دهد، پس چه؟
Supposing thatthat ball were perfectly elastic.
فرض کنید که آن توپ کاملاً کشسان باشد.
Indeed, there is a case for supposing thatin complicated matters it is likely to be the worst one.
در واقع، این احتمال وجود دارد که در مسائل پیچیده، بدترین مورد باشد.
You had to learn things, she whispered, supposing thatthe activity which Gordon found difficult required practice, like tennis.
شما باید چیزهایی یاد می گرفتید، او زمزمه کرد، با این تصور که فعالیتی که گوردون برایش سخت می دید، نیاز به تمرین دارد، مانند تنیس
This is a long way from supposing thatthe barrier will soon fall or be substantially lowered.
این با تصور اینکه سد به زودی فرو می ریزد یا به طور قابل ملاحظه ای کاهش می یابد، فاصله زیادی دارد.
What incredibility, therefore, is there in supposing that, if God wished to send a divine teacher to the human race, He caused Him to be born in some manner different from the common!
بنابراین، چه باور نکردنی وجود دارد که فرض کنیم، اگر خدا میخواست معلمی الهی برای نسل بشر بفرستد، او را به گونهای متفاوت از معمول به دنیا آورد
Supposing thatthe mark of the test equals the sum of the true mark and the conjectural one in a multiple choice test.
با فرض اینکه نمره آزمون برابر با مجموع نمره واقعی و حدسی در آزمون چند گزینه ای باشد.
Unless + Sentence, Sentence
مگراینکه
1) Law can nerver be enforced unless fear supports it.
قانون را می توان به شدت اجرا کرد مگر اینکه ترس از آن حمایت کند.
(2) Apothecaries would not sugar their pills unless they were bitter.
داروسازان قرص های خود را شکر نمی کنند مگر اینکه تلخ باشند.
(3) Victory won’t come to me unless I go to it.
پیروزی به من نمی رسد مگر اینکه به سوی آن بروم
(4) Preachers can talk but never teach, Unless they practise what they preach.
واعظان می توانند صحبت کنند اما هرگز آموزش نمی دهند، مگر اینکه آنچه را که موعظه می کنند عمل کنند.
(5) Liberty is the only thing you cannot have unless you give it to others.
آزادی تنها چیزی است که نمی توانید داشته باشید مگر اینکه آن را به دیگران بدهید.
(6) Eternal truths will be neither true nor eternal unless they have fresh meaning for every new social situation.
حقایق ابدی نه صادق خواهند بود و نه ابدی مگر اینکه برای هر موقعیت اجتماعی جدید معنای تازه ای داشته باشند.
(7) None is of freedom or of life deserving unless he daily conquers it anew.
هیچ کس از آزادی یا زندگی سزاوار نیست مگر اینکه هر روز آن را از نو فتح کند.
(8) No man can be a good ruler unless he has first been ruled.
هیچ کس نمی تواند حاکم خوبی باشد مگر اینکه ابتدا بر او حکومت شود
(9) Unless a check is signed, it is invalid.
تا زمانی که چک امضا نشده باشد، باطل است.
(10) Our boat will sink unless we bail.
قایق ما غرق خواهد شد مگر اینکه وثیقه بگذاریم.
Even if + Sentence, Sentence
حتی اگر…
Justice must be done even ifthe sky falls.
عدالت باید اجرا شود حتی اگر آسمان سقوط کند.
Truth will out, even ifburied in a golden coffin.
حقیقت آشکار خواهد شد، حتی اگر در تابوت طلایی دفن شود.
We shouldn’t slight anybody even ifhe’s a nobody.
ما نباید کسی را کوچک کنیم، حتی اگر هیچکس نباشد.
I will always be, even iflove pale.
من همیشه خواهم بود، حتی اگر عشق رنگ پریده باشد.
I will always love, even ifyou are not.
من همیشه عاشق خواهم بود، حتی اگر شما نباشید.
Try your best, even ifthe task seems difficult.
تمام تلاش خود را بکنید، حتی اگر کار دشوار به نظر می رسد
Speak your mind, even ifyour voice shakes.
نظر خود را بیان کنید، حتی اگر صدایتان بلرزد.
Even ifsomeone breaks your heart, there is always someone willing to mend it.
حتی اگر کسی قلب شما را بشکند، همیشه کسی هست که می خواهد آن را اصلاح کند.
Even ifyou did see someone, you can’t be sure it was him.
حتی اگر کسی را دیدید، نمی توانید مطمئن باشید که او بوده است
I will make this radio work even ifI have to stay up all night.
حتی اگر مجبور باشم تمام شب را بیدار بمانم، این رادیو را کار می کنم.
Although + Sentence, Sentence
اگرچه
Althoughit rains, throw not away your watering pot.
اگرچه باران می بارد، گلدان آبیاری خود را دور نیندازید.
Althoughthe world is full of suffering, it is full also of the overcoming of it.
اگر چه دنیا پر از رنج است، اما از غلبه بر آن نیز پر است.
No man knows when he shall die, althoughhe knows he must die.
هیچ کس نمی داند چه زمانی می میرد، اگرچه می داند که باید بمیرد.
They are generous althoughthey are poor.
آنها سخاوتمند هستند اگرچه فقیر هستند.
Althoughshe is young, she is very independent.
با اینکه جوان است، بسیار مستقل است.
Althoughhe was ill, he went to work.
با اینکه بیمار بود، سر کار رفت.
Althoughsmall, the kitchen is well designed.
اگرچه کوچک است، اما آشپزخانه به خوبی طراحی شده است.
Althoughagain sweet candy, also has a bitter day.
اگر چه دوباره آب نبات شیرین، همچنین یک روز تلخ دارد
He was honing his razor althoughit’s very sharp.
او داشت تیغش را تراش می کرد، هرچند که بسیار تیز است.
He keeps at his studies althoughhe is ill.
با وجود اینکه بیمار است، به تحصیل ادامه می دهد.
Though + Sentence, Sentence
اگرچه
1, The tongue breaks bone, though itself has none.
زبان استخوان را می شکند، هر چند خودش هیچ ندارد.
2, Though the wound be healed yet a scar remains.
اگر چه زخم بهبود یافته است، اما یک زخم باقی می ماند.
3, Home is home, though never so homely.
خانه خانه است، اگرچه هرگز چندان خانهدار نبود.
4, Have but few friends, though many acquaintances.
دوستان کمی داشته باشید، هرچند آشنایان زیاد.
5, Though a lie be well dressed, it is ever overcome.
اگر چه دروغی خوش پوش باشد، اما همیشه بر آن غلبه می شود.
6, Though the fox run, the chicken has wings.
گرچه روباه می دود، مرغ بال دارد.
7, Wisdom is a good purchase though we pay dear for it.
خرد خرید خوبی است هر چند ما برای آن هزینه زیادی می پردازیم
8, The snail slides up the tower at last though the swallow mounts it sooner.
بالاخره حلزون از برج بالا میلغزد هر چند پرستو زودتر بر آن سوار میشود.
9, Though you cast out nature with a fork, it will still return.
اگرچه طبیعت را با چنگال بیرون می اندازید، باز هم باز خواهد گشت.
Even though + Sentence, Sentence
اگرچه…
She hasn’t phoned, even thoughshe said she would.
با اینکه گفته بود زنگ نزده.
Always listen to your heart because even thoughit’s on your left side, it’s always right.
همیشه به حرف قلبت گوش کن چون با وجود اینکه سمت چپت هست اما همیشه درسته.
Smile though your heart is aching. Smile even thoughit’s breaking.
لبخند بزن گرچه قلبت درد می کند. لبخند بزن حتی اگر در حال شکستن است
All the men were being deported even thoughthe real culprits in the fight have not been identified.
همه مردان در حال اخراج بودند، حتی اگر مقصران واقعی درگیری شناسایی نشده باشند.
I will always love, even thoughpublic opinion throw me into the sea.
من همیشه دوست خواهم داشت، حتی اگر افکار عمومی مرا به دریا اندازد.
He had no plans to retire even thoughhe is now very comfortably off.
او هیچ برنامه ای برای بازنشستگی نداشت، حتی با وجود اینکه اکنون بسیار راحت است
Even thoughhe was getting angry, his voice remained level.
با اینکه داشت عصبانی می شد، صدایش صاف می ماند.
Even thoughwe are apart, you are in my heart this season.
با اینکه از هم دوریم، تو این فصل در قلب من هستی
He’s the best teacher, even thoughhe has the least experience.
او بهترین معلم است، حتی اگر کمترین تجربه را داشته باشد.
They still speak broad Scots even thoughthey left Scotland twenty years ago.
با وجود اینکه بیست سال پیش اسکاتلند را ترک کردند، هنوز به زبان اسکاتلندی گسترده صحبت می کنند.
While + Sentence, Sentence
در حالیکه
Whilethe priest climbs a post, the devil climbs ten.
در حالی که کشیش از یک پست بالا می رود، شیطان از ده تا بالا می رود
For evil news rides fast, whilegood news baits later.
. زیرا اخبار بد به سرعت سوار می شوند، در حالی که خبرهای خوب بعدا طعمه می شوند.
One man may steal a horse, whileanother may not look over the hedge.
یک مرد ممکن است اسبی را بدزدد، در حالی که دیگری ممکن است به پرچین نگاه نکند.
Other men live to eat, whileI eat to live.
مردان دیگر برای خوردن زندگی می کنند، در حالی که من می خورم تا زندگی کنم.
Whilst + Sentence, Sentence
در حالیکه
1 Whilst still a comparatively new system of management those who practised it were very pleased with the results.
در حالی که هنوز یک سیستم نسبتاً جدید مدیریت بود، کسانی که آن را تمرین کردند از نتایج بسیار راضی بودند.
2 Laws, whilst they are in force, are in this sense inalienable.
قوانین، در عین حال که لازم الاجرا هستند، به این معنا غیرقابل انکار هستند.
3 Fiction is heavily over-represented whilst many other domains are heavily under-represented.
داستان به شدت بیش از حد ارائه شده است در حالی که بسیاری از حوزه های دیگر به شدت کمتر ارائه شده اند.
4 The firm will be able to undercut its competitors whilst still making a profit.
شرکت قادر خواهد بود در عین کسب سود از رقبای خود کم کند.
5 The permanent collection is displayed on the first floor, whilst the ground floor houses temporary exhibitions.
مجموعه دائمی در طبقه اول به نمایش گذاشته شده است، در حالی که طبقه همکف دارای نمایشگاه های موقت است.
6 Minton encouraged them to do as they pleased and a high time was had whilst he paid the bills.
مینتون آنها را تشویق کرد تا هر کاری که می خواهند انجام دهند و زمان زیادی برای پرداخت صورت حساب ها سپری شد.
7 It was Major Herriott’s turn to get out of the office, having held the fort whilst his leader had been away.
نوبت سرگرد هریوت بود که از دفتر خارج شود، در حالی که رهبرش قلعه را نگه داشته بود
8 Each phase is the outcome of the one before, whilst bearing the chronic imprint of an interior design.
هر مرحله نتیجه فاز قبلی است، در حالی که نشان مزمن یک طراحی داخلی را دارد.
9 The police claimed that the man was armed with a knife and was shot whilst resisting arrest.
پلیس ادعا کرد که این مرد با چاقو مسلح بود و در حین مقاومت در برابر دستگیری مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
10 He had asked the driver to wait two minutes whilst he saw whether or not I was through customs and in the foyer.
او از راننده خواسته بود که دو دقیقه صبر کند تا ببیند آیا من از گمرک و در سرسرا هستم یا نه.
Whereas + Sentence, Sentence
درحالیکه
Wise men love truth, whereasfools shun it.
خردمندان حقیقت را دوست دارند، در حالی که احمق ها از آن اجتناب می کنند.
Wise men love truth, whereasfools shut it.
خردمندان حقیقت را دوست دارند، در حالی که احمق ها آن را می بندند.
Some people like fat meat, whereasothers hate it.
برخی از مردم گوشت چرب را دوست دارند، در حالی که برخی دیگر از آن متنفرند.
Whereasthe following incidents have occurred.
در حالی که حوادث زیر رخ داده است.
You will have it if it belongs to you, whereasyou don’t have it if it doesn’t appear in your life.
اگر متعلق به شما باشد، آن را خواهید داشت، در حالی که اگر در زندگی شما ظاهر نشود، آن را ندارید.
The old system was fairly complicated whereasthe new system is really very simple.
سیستم قدیمی نسبتاً پیچیده بود در حالی که سیستم جدید واقعاً بسیار ساده است
Death is so final, whereaslife is so full of possibilities.
مرگ بسیار نهایی است، در حالی که زندگی بسیار پر از احتمالات است.
He is a globalist, whereaswe are nationalists who will put our country first.
او جهانی گرا است، در حالی که ما ملی گرا هستیم که کشورمان را در اولویت قرار می دهیم.
He must be about sixty, whereashis wife looks about thirty.
او باید حدود شصت ساله باشد، در حالی که همسرش حدود سی سال به نظر می رسد.
Because + Sentence, Sentence
زیرا
Don’t say sorry, because we never mind.
متاسفم نگویید، زیرا ما اصلاً برایمان مهم نیست.
We can’t fly high because we overweigh ourselves.
ما نمی توانیم در ارتفاع بالا پرواز کنیم زیرا به خودمان اضافه وزن داریم
Don’t say sorry to me, because we never mind.
به من متاسفم نگویید، زیرا ما مشکلی نداریم.
We’ve gone ex-directory because we were receiving so many unwanted calls.
ما به دایرکتوری قبلی رفته ایم زیرا تماس های ناخواسته زیادی دریافت می کردیم
I don’t want us to be together because we have to, I want us to be together because we want to.
نمیخواهم با هم باشیم چون مجبوریم، میخواهم با هم باشیم چون میخواهیم
He was peeved because we didn’t ask him what he thought about the idea.
او ناراحت شد زیرا ما از او نپرسیدیم که نظرش در مورد این ایده چیست.
I say “boys” advisedly because we are talking almost entirely about male behaviour.
من با توصیه “پسران” می گویم زیرا ما تقریباً به طور کامل در مورد رفتار مردانه صحبت می کنیم.
We lost because we played badly. It’s as simple as that.
ما باختیم چون بد بازی کردیم. به همین سادگی.
People often mix us up because we look so similar.
مردم اغلب ما را با هم مخلوط می کنند، زیرا ما بسیار شبیه به هم هستیم
We are against the new bridge because we think it will cost too much.
ما مخالف پل جدید هستیم زیرا فکر می کنیم هزینه زیادی خواهد داشت.
As + Sentence, Sentence
زیرا
1. She felt a prickle of fear as sherealized that she was alone.
وقتی متوجه شد که تنهاست، احساس ترس کرد.
2. Her face was aglow as shewent to meet him.
صورتش می درخشید زیرا رفت که او را ببیند
I was sad as I couldn’t find my keys.
ناراحت بودم چون کلیدهایم را پیدا نکردم
Since + Sentence, Sentence
زیرا
I am happy since we had a good night out.
از آنجایی که شب خوبی را پشت سر گذاشتیم، خوشحالم.
We’ve been pals since we were at school.
ما از زمان مدرسه دوست بودیم.
It’s been ages since we met.
از زمانی که ما با هم آشنا شده ایم، سال ها می گذرد
You’ve been my best friend ever since we started in the infants.
از زمانی که ما در نوزادی شروع کردیم، تو بهترین دوست من بودی.
Our TV receives well since we had a new antenna put on.
تلویزیون ما از زمانی که آنتن جدیدی نصب کرده ایم، به خوبی دریافت می کند.
I’ve known Barbara for years. Since we were babies, actually.
باربارا را سال هاست می شناسم. از زمانی که ما بچه بودیم، در واقع.
Since we have no money, it’s no good thinking about a holiday.
از آنجایی که ما پول نداریم، فکر کردن به تعطیلات خوب نیست.
How long is it since we visited your mother?
چند وقت است که به دیدن مادرت رفته ایم؟
It was four months since we had been here.
چهار ماه بود که اینجا نبودیم
It’s been an age since we last spoke.
از آخرین باری که صحبت کردیم یک سن می گذرد.
For+ Sentence, Sentence
به خاطر اینکه
We don’t need to meet again for we are just passers by. To forget is the best commemoration for each other.
نیازی نیست دوباره همدیگر را ببینیم زیرا ما فقط رهگذرانی هستیم. فراموش کردن بهترین یادبود برای یکدیگر است.
Prepare to alight, for we are almost there.
برای فرود آمدن آماده شوید، زیرا ما تقریباً آنجا هستیم.
Take your time packing, for we still have one and a half hour.
وقت خود را به جمع آوری بسته بندی اختصاص دهید، زیرا ما هنوز یک ساعت و نیم فرصت داریم.
For we wear each other out with our wakefulness.
زیرا ما با بیداری خود یکدیگر را فرسوده می کنیم.
Forbear to judge, for we are sinners all.
از قضاوت خودداری کنید، زیرا همه ما گناهکار هستیم. ویلیام شکسپیر
For we are clearly concerned with intelligent human beings.
زیرا ما آشکارا به انسان های باهوش توجه داریم.
For we may not be able to control the behaviour or attitudes of others, but we can modify our own responses.
زیرا ممکن است نتوانیم رفتار یا نگرش دیگران را کنترل کنیم، اما می توانیم پاسخ های خود را اصلاح کنیم.
For we are all, whatever our social position, essentially judged by the same universal values.
زیرا همه ما، در هر موقعیت اجتماعی مان، اساساً با ارزش های جهانی یکسانی مورد قضاوت قرار می گیریم.
We were very happy, for we were so grateful that we still had each other.
ما بسیار خوشحال بودیم، زیرا بسیار سپاسگزار بودیم که هنوز همدیگر را داشتیم.
Yet it had to be done, for we were entering waters patrolled by enemy submarines
با این حال باید انجام می شد، زیرا ما وارد آب هایی می شدیم که توسط زیردریایی های دشمن گشت زنی می شد.
Seeing that + Sentence, Sentence
با دیدن اینکه (زیرا)
1 I can’t ask you to stop eating chocolate, seeing that I do it myself.
من نمی توانم شما را منع کنم از خوردن شکلات زیرا خودم این کار را می کنم.
2 Seeing that he’s ill, he’s unlikely to come.
چون می بیند بیمار است، بعید است که بیاید
3 Seeing that he could not carry out his plan,he flung up his cards.
چون دید نمی تواند نقشه اش را اجرا کند، کارت هایش را پرت کرد.
4 I don’t want to miss seeing that film on television tonight.
نمی خواهم امشب آن فیلم را در تلویزیون ببینم.
5 Seeing that he’s been off sick all week he’s unlikely to come.
با دیدن اینکه او تمام هفته مریض بوده بعید است که بیاید
6 He is responsible for seeing that Milton and his stablemates have safe journeys.
او مسئول این است که ببیند میلتون و همرزمانش سفرهای امنی دارند.
7 Seeing that he was a hard worker, he achieved a lot.
با دیدن اینکه او فردی سخت کوش است، به موفقیت های زیادی دست یافت
8 Seeing that the story had given offence to some people, he attempted to pass it off with a joke.
با دیدن اینکه این داستان باعث رنجش عدهای شده است، سعی کرد آن را با شوخی منتقل کند.
9 Seeing that stately building on a hill and knowing the respirator center was on the back with the water view heartened me.
دیدن آن ساختمان باشکوه بر روی یک تپه و دانستن اینکه مرکز تنفسی در پشت با منظره آب قرار دارد، مرا دلگرم کرد.
Now that (برای زمان حال)+ Sentence, Sentence
زیرا = اکنون که
I am not now thatwhich I have been.
من الان آن چیزی نیستم که بودم.
When I was young, I admired clever people. Now thatI am old, I admire kind people.
وقتی جوان بودم، افراد باهوش را تحسین می کردم. اکنون که پیر شده ام، افراد مهربان را تحسین می کنم
Now thatwe are all part of the global village, everyone becomes a neighbour.
اکنون که همه ما بخشی از دهکده جهانی هستیم، همه همسایه می شوند.
All right, now thatI’m full in the picture, what can I do for you?
بسیار خوب، حالا که من در عکس پر شده ام، چه کاری می توانم برای شما انجام دهم؟
Now thatwe have cable, we get a wonderfully crisp picture, even on our old TV.
اکنون که کابل داریم، حتی در تلویزیون قدیمی خود یک تصویر فوق العاده واضح می گیریم.
Now thatoil is scarce, the fate of the motor car is uncertain.
حالا که روغن کمیاب شده، سرنوشت ماشین موتوری نامشخص است.
Now thatthe war is over may there be a lasting peace between our nations.
اکنون که جنگ به پایان رسیده است، باشد که صلح پایدار بین ملت های ما برقرار شود
Now thatshe’s an air hostess, foreign travel has lost its glamour for her.
حالا که او مهماندار هوایی است، سفرهای خارجی برای او جذابیت خود را از دست داده است.
The farmers are getting the crops in now thatthey are ripe.
کشاورزان محصولات را اکنون که رسیده اند وارد می کنند.
On the grounds that + Sentence, Sentence
بر این اساس که
The Board has banned the film on the grounds thatit contravenes criminal libel laws.
هیئت مدیره این فیلم را به این دلیل که با قوانین افترا جنایی مغایرت دارد، توقیف کرده است.
He declined further comment on the grounds thatthe case was sub judice.
او از اظهار نظر بیشتر خودداری کرد به این دلیل که این پرونده تحت قضاوت است.
The song was banned on the grounds thatit might foment racial tension.
این آهنگ به این دلیل ممنوع شد که ممکن است به تنش نژادی دامن بزند.
The court overturned that decision on the grounds thatthe Prosecution had withheld crucial evidence.
دادگاه آن تصمیم را به این دلیل که دادستانی از شواهد مهم خودداری کرده بود، لغو کرد.
The judge ordered a new trial on the grounds thatevidence had been withheld.
قاضی به دلیل مخفی ماندن مدارک، دستور دادرسی جدید را صادر کرد.
The case was dismissed on the grounds thatthere was not enough evidence.
پرونده به دلیل عدم وجود مدارک کافی منتفی شد
I objected on the grounds thatit was unkind to the animals.
به این دلیل اعتراض کردم که با حیوانات بی مهری شده است.
The decision is justified on the grounds thatthere is no realistic alternative.
تصمیم به این دلیل موجه است که هیچ جایگزین واقع بینانه ای وجود ندارد.
The film was criticized on the grounds thatit glorifies violence.
فیلم به این دلیل مورد انتقاد قرار گرفت که خشونت را تمجید می کند.
Planning permission was refused on the grounds thatthe proposed building would be “visually intrusive”.
مجوز طرح به این دلیل که ساختمان پیشنهادی “دخالت بصری” خواهد بود، رد شد
They were divorced on the grounds thattheir marriage had broken down irretrievably.
آنها به این دلیل طلاق گرفتند که ازدواجشان به طور غیرقابل جبرانی از هم پاشیده است.
Given that با توجه به اینکه + Sentence, Sentence.
You can take it as a given thatthere will be champagne at the wedding.
شما می توانید آن را به عنوان یک داده در نظر بگیرید که شامپاین در عروسی وجود خواهد داشت.
Given thatthey’re inexperienced, they’ve done a good job.
با توجه به اینکه آنها بی تجربه هستند، کار خوبی انجام داده اند.
Given thatmacro-decisions inherently and inevitably condition micro-decisions, the principal focus of attention must be on the political decision-maker.
با توجه به اینکه تصمیمات کلان ذاتاً و به طور اجتناب ناپذیری تصمیمات خرد را مشروط می کنند، تمرکز اصلی باید بر تصمیم گیرنده سیاسی باشد.
It was surprising the government was re-elected, given thatthey had raised taxes so much.
انتخاب مجدد دولت تعجب آور بود، با توجه به اینکه آنها مالیات ها را بسیار افزایش داده بودند.
Given thatthe patients have some disabilities, we still try to enable them to be as independent as possible.
با توجه به اینکه بیماران دارای ناتوانی هایی هستند، همچنان سعی می کنیم تا حد امکان مستقل باشند.
For the reason that + Sentence, Sentence
به این دلیل که
The learned judge held not, for the reason thatno one is entitled to profit from his own wrong.
قاضی دانا نپذیرفت، به این دلیل که هیچ کس حق ندارد از اشتباه خود سود ببرد.
Susan worked with Smith in the saree office. She esteemed him for the reason thatman quickly after her own heart.
سوزان با اسمیت در دفتر ساری کار می کرد. او را به این دلیل گرامی داشت که مرد به سرعت به دنبال قلب خود بود.
The rights of female workers should be protected due to their physical situations and for the reason thatthey bear the responsibility of reproduction of human beings.
حقوق کارگران زن با توجه به وضعیت جسمانی آنها و به دلیل اینکه مسئولیت تولید مثل انسان را بر عهده دارند باید حفظ شود
It means that 1,4-benzoquinone did damnify the ct-DNA, as is one of the ways by which benzene causes cancer, for the reason thatbenzoquinone is the ultimate metabolic product of benzene.
این بدان معناست که 1،4-بنزوکینون ct-DNA را تخریب می کند، همانطور که یکی از راه هایی است که بنزن باعث سرطان می شود، به این دلیل که بنزوکینون محصول متابولیکی نهایی بنزن است.
Because of the fact that + Sentence, Sentence
به دلیل اینکه
She had not troubled to dress, despite, or perhaps because of the fact that she had male visitors.
او برای لباس پوشیدن مشکلی نداشت، با وجود، یا شاید به خاطر این واقعیت که بازدیدکنندگان مرد داشت.
Because of the fact thatSBP support uses SCSI emulation, the emulated SCSI bus need to be “rescanned”.
از آنجا که پشتیبانی SBP از شبیهسازی SCSI استفاده میکند، گذرگاه SCSI شبیهسازیشده باید “بازنگری” شود.
They fled becauseof the fact that they feared retribution for the genocide.
آنها به دلیل ترس از قصاص نسل کشی فرار کردند
He cried becauseof the fact that he had hurt his knee.
چون زانویش زخم شده بود گریه کرد.
Sadness is easier becauseof the fact that surrender is worse.
غم آسانتر است زیرا تسلیم شدن بدتر است
Several children are away from school becauseof the fact that they are ill.
چند کودک به دلیل بیماری از مدرسه دور هستند
Don’t swagger just becauseof the fact that you got the job.
فقط به این دلیل که کار را بدست آورده اید فحاشی نکنید
Don’t say sorry, becauseof the fact that we never mind.
متاسفم نگویید، زیرا ما هیچ اهمیتی نداریم.
Due to the fact that + Sentence, Sentence
به دلیل اینکه
Due to the fact thatthey did not read English, the prisoners were unaware of what they were signing.
زندانیان به دلیل اینکه انگلیسی نمی خواندند از آنچه امضا می کردند بی خبر بودند.
The school’s poor exam record is largely due to the fact thatit is chronically underfunded.
سوابق امتحانی ضعیف مدرسه تا حد زیادی به این دلیل است که به طور مزمن کمبود بودجه دارد
In my view, this is largely due to the fact thathe saw purpose very much in terms of particular design.
به نظر من، این تا حد زیادی به این دلیل است که او هدف را از نظر طراحی خاص می دید
This is most probably due to the fact thatany form of exercise reduces stress levels and also enhances your sense of well-being.
این به احتمال زیاد به این دلیل است که هر شکلی از ورزش سطح استرس را کاهش می دهد و همچنین حس خوب بودن شما را تقویت می کند.
Rusty’s success is due to the fact thathe serves the board.
موفقیت راستی به این دلیل است که او در هیئت مدیره خدمت می کند.
It is simply due to the fact thatthese little hotels have remained faithful to habits dating from 1840 or so.
صرفاً به این دلیل است که این هتل های کوچک به عادات مربوط به سال 1840 یا بیشتر وفادار مانده اند.
This is due to the fact thatadaptability components correlate to forms of stability and instability in dynamical descriptions.
این به دلیل این واقعیت است که مولفه های سازگاری با اشکال پایداری و ناپایداری در توصیفات دینامیکی همبستگی دارند.
Sugar is positively detrimental to bodybuilding due to the fact thatit causes a rise in insulin levels.
شکر برای بدنسازی مضر است زیرا باعث افزایش سطح انسولین می شود.
It is due to the fact thatthey are six years old.
به دلیل این است که آنها شش ساله هستند.
Alternatively, was it due to the fact thatthe Labour did not mount an effective campaign against its position?
از طرف دیگر، آیا به دلیل این واقعیت بود که حزب کارگر کمپین مؤثری علیه موضع خود ترتیب نداد؟
Owing to the fact that + Sentence, Sentence
به دلیل اینکه
Owing to the fact thatdramas are generally translated for stage performance, drama translation bears its unique features: performability and readability.
با توجه به اینکه درام ها عموماً برای اجرای صحنه ای ترجمه می شوند، ترجمه درام ویژگی های منحصر به فرد خود را دارد: اجرا پذیری و خوانایی.
In addition, owing to the fact thatvirtualization techniques are commonly employed in this layer, cost savings brought about by more efficient resource utilization can be realized.
علاوه بر این، با توجه به این واقعیت که تکنیک های مجازی سازی معمولاً در این لایه به کار می رود، صرفه جویی در هزینه ناشی از استفاده کارآمدتر از منابع می تواند محقق شود.
Part of that leap is owing to the fact thatRAM simply provides faster data access than hard disk drives.
بخشی از این جهش به دلیل این واقعیت است که RAM به سادگی دسترسی سریع تری به داده ها نسبت به درایوهای دیسک سخت فراهم می کند.
The link may be owing to the fact thatrisk-taking, possession- grabbing and sexual conquest could all be linked in our ancient evolutionary brains.
این پیوند ممکن است به این دلیل باشد که ریسکپذیری، تصاحب مالکیت و تسخیر جنسی همگی میتوانستند در مغزهای تکاملی باستانی ما مرتبط باشند.
This is owing to the fact thata possible investigation will be ruled by the administrative procedures law of Swiss Confederation.
این به دلیل این واقعیت است که تحقیقات احتمالی توسط قانون رویه اداری کنفدراسیون سوئیس تعیین خواهد شد.
The efficiency of thermal, hydraulic, and nuclear power plants can be evaluated by using capacity factor, owing to the fact thatfuels are continually supplied and properly managed.
راندمان نیروگاه های حرارتی، هیدرولیک و هسته ای را می توان با استفاده از ضریب ظرفیت ارزیابی کرد، زیرا سوخت به طور مستمر تامین و مدیریت می شود.
However, full-blooded orcs still tend to look down on them somewhat, owing to the fact thathalf – orcs tend to be smaller and weaker than full-blooded orcs.
با این حال، اورکهای خون کامل هنوز هم تمایل دارند تا حدودی به آنها نگاه کنند، زیرا اورکهای نیمهارک نسبت به اورکهای خون کامل کوچکتر و ضعیفتر هستند.
Considering that با توجه به اینکه+ Sentence, Sentence.
Their criticisms seem premature considering thatthe results aren’t yet known.
با توجه به اینکه نتایج هنوز مشخص نیست، انتقادات آنها زودرس به نظر می رسد.
Considering thatyou are no longer involved with this man, your response is a little extreme.
با توجه به اینکه دیگر درگیر این مرد نیستید، پاسخ شما کمی افراطی است.
Not much cop considering thatthe game requires a hefty one hundred of the little blighters to be meandering about at once!
با توجه به اینکه بازی نیاز به صد تا از بلیترهای کوچولو دارد که یکباره در مورد آنها پیچ و تاب می خورند، پلیس زیادی نیست!
But he joins others in considering thatthis happier state of affairs deteriorated well before the end of the century.
اما او به دیگران ملحق می شود که این وضعیت شادتر را قبل از پایان قرن بدتر کرده است.
This is not surprising considering thatmost inflammatory mediators have been shown to be able to stimulate enteric nerves.
با توجه به اینکه اکثر واسطه های التهابی قادر به تحریک اعصاب روده هستند، تعجب آور نیست.
This is most curious, considering thatin the same column he seems to directly contradict this very point.
این بسیار عجیب است، با توجه به اینکه در همان ستون به نظر می رسد که او مستقیماً با این نکته مخالف است.
That must be extremely dubious, considering thatfor a number of years the payments were made under protest.
این باید بسیار مشکوک باشد، با توجه به اینکه چندین سال پرداخت ها با اعتراض انجام می شد
Considering thatwe were completely and utterly untrained at this stage of the war, this was no mean achievement.
با توجه به اینکه ما در این مرحله از جنگ کاملاً و کاملاً آموزش ندیده بودیم، این دستاورد چندان بدی نبود.
Considering thatthis was just the period when women were making history, Thompson has got it very wrong indeed.
با توجه به اینکه این فقط دوره ای بود که زنان در حال تاریخ سازی بودند، تامپسون واقعاً اشتباه کرده است.
Considering thatclosure for Deepcar station came as early as 1959, the lavatory sign has done well to survive.
با توجه به اینکه ایستگاه دیپ کار در اوایل سال 1959 بسته شد، تابلوی توالت به خوبی توانسته بقای خود را حفظ کند.
In view of the fact thatبا توجه به اینکه + Sentence, Sentence.
Voluntary work was particularly important in view of the fact thatwomen were often forced to give up paid work on marriage.
با توجه به این واقعیت که زنان اغلب مجبور می شدند از کار دستمزدی برای ازدواج صرف نظر کنند، کار داوطلبانه اهمیت ویژه ای داشت.
In view of the fact thatHobson was not a trained economist his achievements were remarkable.
با توجه به این واقعیت که هابسون یک اقتصاددان آموزش دیده نبود، دستاوردهای او قابل توجه بود.
His chances do not seem good in view of the fact thatthe Chief Prosecutor has already voiced his public disapproval.
با توجه به اینکه رئیس دادستان قبلاً مخالفت عمومی خود را اعلام کرده است، شانس او خوب به نظر نمی رسد.
Obviously the maid was disguised in view of the fact thatwe were known to be looking for two women travelling together.
بدیهی است که خدمتکار با توجه به این واقعیت که ما به دنبال دو زن بودیم که با هم سفر می کردند، مبدل بود.
This is surprising in view of the fact thatover a longer term measurements can vary by much more than this.
با توجه به این واقعیت که اندازهگیریها در طولانیمدت میتوانند بسیار بیشتر از این تغییر کنند، شگفتآور است.
But that explanation seems unlikely in view of the fact thatit appeared on both coasts at the same time.
اما با توجه به این واقعیت که در هر دو ساحل به طور همزمان ظاهر شد، این توضیح بعید به نظر می رسد.
In view of the fact thatthis article analyzed the fuel cell interior heat management with emphasis, to union the fuel cell physical structure establishes its simulation model.
با توجه به اینکه این مقاله مدیریت حرارت داخلی پیل سوختی را با تاکید مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد، برای اتحاد ساختار فیزیکی پیل سوختی مدل شبیه سازی آن را ایجاد می کند.
On account that + Sentence, Sentence
به دلیل اینکه
On account thatpublic company that is controlled by state-owned enterprise has all the finance tools, research on capital structure of public company can veritably reflect realistic problems.
با توجه به اینکه شرکت سهامی عام که توسط شرکت های دولتی کنترل می شود از تمام ابزارهای مالی برخوردار است، تحقیق در مورد ساختار سرمایه شرکت سهامی عام می تواند مشکلات واقع بینانه را منعکس کند.
Single order production type plays a great role in industry on account thatthe complicated production variation leads to its complication and difficulty in production planning and controlling.
نوع تولید تک سفارشی نقش بسزایی در صنعت دارد، زیرا تنوع پیچیده تولید منجر به پیچیدگی و مشکل در برنامه ریزی و کنترل تولید می شود.
Sentence so that + Sentence
تا اینکه
1 Anger rusts intellect so that it cannot discern right from wrong.
خشم عقل را زنگ می زند تا حق را از باطل تشخیص ندهد.
2 He sang so that we could dance.
او آواز خواند تا بتوانیم برقصیم.
3 I stepped aside so that she might come in.
کنار رفتم تا او داخل شود.
4 They are specially packaged so that they stack easily.
آنها به گونه ای بسته بندی شده اند که به راحتی روی هم چیده شوند.
5 We must sink a borehole so that people will have water.
ما باید چاهی را غرق کنیم تا مردم آب داشته باشند.
6 The sink shelf is grooved so that the water will run off.
قفسه سینک شیاردار است تا آب از آن خارج شود
7 We do what we have to do so that we can do what we want to do.
ما کاری را که باید انجام دهیم انجام می دهیم تا بتوانیم کاری را که می خواهیم انجام دهیم.
8 King Edward VIII abdicated in 1936 so that he could marry Mrs Simpson, a divorced woman.
8 پادشاه ادوارد هشتم در سال 1936 از سلطنت کناره گیری کرد تا بتواند با خانم سیمپسون، یک زن مطلقه ازدواج کند.
9 I’ve reorganized my files so that I can easily find what I’m looking for.
فایل های خود را دوباره سازماندهی کرده ام تا بتوانم به راحتی آنچه را که به دنبال آن هستم پیدا کنم.
10 Put the food on the table so that everyone can dip in.
غذا را روی میز بگذارید تا همه بتوانند در آن غوطه ور شوند
Sentence in order that + Sentence
تا اینکه
The technical department provided a base for him in order thathe could pursue Technical Studies over and above normal classes.
بخش فنی پایگاهی را برای او فراهم کرد تا بتواند تحصیلات فنی را بیش از کلاس های عادی دنبال کند
In order thatevery student might understand it, the teacher explained that passage again and again.
برای اینکه هر دانش آموزی بتواند آن را بفهمد، معلم آن قسمت را بارها و بارها توضیح داد.
In order thattraining be effective …
برای اینکه آموزش موثر باشد ..
Would you add in these items, please, in order thatwe complete the list?
لطفاً به این موارد اضافه کنید تا لیست را تکمیل کنیم؟
In order thattraining should be effective it must be planned systematically.
برای اینکه آموزش موثر باشد باید به طور سیستماتیک برنامه ریزی شود.
She repeated the instructions slowly in order thathe should understand.
دستورات را به آرامی تکرار کرد تا او بفهمد.
He left early in order thathe should/would/might arrive on time.
او زود رفت تا به موقع برسد.
We only married in order thatthe child should be legitimate.
ما فقط برای این ازدواج کردیم که بچه مشروع باشد.
All those concerned must work together in order thatagreement can be reached on this issue.
همه دست اندرکاران باید با یکدیگر همکاری کنند تا بتوان در این زمینه به توافق رسید
She believes that it was right to leave in order thatsomebody more deserving could receive her place.
او بر این باور است که رفتن برای اینکه فردی شایسته تر بتواند جای او را بگیرد، درست بود.
Sentence in the hope that Sentence
تا اینکه
1) She stayed in the hope that he’d tire of his bit on the side.
او به این امید ماند که او از لقمه اش در کنارش خسته شده باشد.
(2) I didn’t phone till four o’clock in the hope that you’d be finished.
من تا ساعت چهار زنگ نزدم به این امید که کار شما تمام شود
(3) Farmers apparently hold back produce in the hope that prices will rise.
ظاهراً کشاورزان به امید اینکه قیمت ها افزایش یابد، تولید را متوقف می کنند.
(4) You could, alternatively, hang onto it in the hope that it will be worth millions in 10 years time.
در عوض، میتوانید به این امید که در 10 سال آینده میلیونها ارزش داشته باشد، آن را آویزان کنید.
(5) Hundreds of squatters have invaded waste land in the hope that they will be allowed to stay.
صدها ساکن به سرزمین های بایر حمله کرده اند به این امید که به آنها اجازه اقامت داده شود
(6) Six coal pits were mothballed in the hope that they could be reopened in a time of better economic conditions.
شش گودال زغال سنگ به امید بازگشایی مجدد آنها در زمان شرایط اقتصادی بهتر خنثی شد.
(7) I am writing to you in the hope that you can help me obtain some information.
من برای شما می نویسم به این امید که بتوانید به من کمک کنید تا اطلاعاتی کسب کنم.
(8) His delayed filming his scenes in the hope that Brando might change his mind, but finally he gave up and quit.
او فیلمبرداری صحنه های خود را به این امید به تاخیر انداخت که ممکن است براندو نظرش را تغییر دهد، اما سرانجام تسلیم شد و کنار رفت.
(9) The police talk to everybody in the hope that by hit and miss they might pick up something.
پلیس با همه صحبت می کند به این امید که با ضربه زدن و از دست دادن آنها ممکن است چیزی را انتخاب کنند.
(10) The first drugs attacked the copying enzyme in the hope that if the virus could not translate its information it would fail.
اولین داروها به آنزیم کپی کننده حمله کردند به این امید که اگر ویروس نتواند اطلاعات خود را ترجمه کند با شکست مواجه خواهد شد.
Where + Sentence, Sentence
جاییکه
Spend not where you may save; spare not where you must spend.
جایی که ممکن است پس انداز کنید خرج نکنید. از جایی که باید خرج کنید دریغ نکنید
The sidewalk is very uneven—be careful where you walk.
پیاده رو بسیار ناهموار است – مراقب باشید کجا راه می روید.
Feel free to go where you like.
با خیال راحت به جایی که دوست دارید بروید.
There comes a point where you give up.
نقطه ای فرا می رسد که تسلیم می شوید
I was just beginning to wonder where you were.
من تازه داشتم فکر می کردم کجایی؟
You should consider where you are.
باید در نظر بگیرید که کجا هستید
I am on my way to future, where you are there.
من در راه آینده هستم، جایی که شما آنجا هستید
Could you get back to the place where you witnessed the crime?
آیا می توانید به جایی که شاهد جنایت بودید برگردید؟
No matter where you go in life or how old you get, there’s always something new to learn about. After all, life is full of surprises.
مهم نیست در زندگی به کجا می روید یا چند ساله می شوید، همیشه چیز جدیدی برای یادگیری وجود دارد. بالاخره زندگی پر از شگفتی است.
Wherever + Sentence, Sentence
هر جاکه
1) Wherever I go, there you are.
هر جا میروم آنجایی
2) Wherever true valor is found, true modesty will there abound.
هر جا که شجاعت واقعی یافت شود، فروتنی واقعی در آنجا فراوان خواهد بود.
6) The hero was feted wherever he went.
قهرمان هر جا که می رفت جشن گرفته می شد
7) Children will play wherever they happen to be.
بچه ها هر جا که باشند بازی خواهند کرد
8) I will follow you wherever you go.
هر جا که بروید دنبالتان خواهم آمد.
9) We can go wherever you like
ما می توانیم هر کجا که دوست دارید برویم.
Sentence, as if + Sentence
گویی که
It looks as ifit’s going to rain.
انگار قراره بارون بباره
He looked as ifhe had seen a ghost
انگار شبح دیده بود
It is as ifI had done something wrong.
انگار کار اشتباهی کرده ام
He swayed slightly, as ifabout to fall.
کمی تکان می خورد، انگار می خواهد بیفتد
He behaved as if/ though nothing had happened.
او طوری رفتار کرد که انگار / با اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است.
He arrived, as ifin answer to her prayers.
وارد شد، گویی در جواب دعای او بود.
He suddenly appeared as ifby magic.
او ناگهان ظاهر شد که گویی با جادو ظاهر شد.
She looked as ifshe’d had some bad news.
او طوری به نظر می رسید که گویی خبرهای بدی دارد.
Just as ifit were nothing.
درست مثل اینکه چیزی نیست.
Now she looks pale as ifshe were ill.
حالا مثل اینکه بیمار است رنگ پریده به نظر می رسد.
Sentence, as though + Sentence
گویی که
1, Live as though you intend to live forever, and work as though your strength were limit less.
جوری زندگی کن که انگار قصد داری تا ابد زندگی کنی و طوری کار کن که انگار قدرتت کمتر شده.
2, The company treated me as though I were skiving.
شرکت طوری با من رفتار کرد که انگار در حال اسکی کردن هستم.
3, Rusty nodded as though she understood the old woman.
رستی سرش را تکان داد که انگار پیرزن را فهمیده است
4, It looks as though you’ve fallen again.
به نظر می رسد که شما دوباره افتاده اید
5, It always seemed as though they would get married.
همیشه به نظر می رسید که آنها ازدواج خواهند کرد
6, The builder looked at me as though I was barking mad.
سازنده طوری به من نگاه کرد که انگار دارم دیوانه پارس می کنم.
7, It sounds as though there is a knock at the door.
به نظر می رسد که یکی در می زند
Sentence, in that + Sentence
از این نظر که
This does cause a problem in that youneed shorter focal length lenses to obtain the same effect.
این مشکلی ایجاد می کند که برای به دست آوردن همان اثر به لنزهای فاصله کانونی کوتاه تری نیاز دارید.
If you think I’d be seen dead in that youmust be mad.
اگر فکر می کنید که من مرده دیده می شوم، باید دیوانه باشید.
Pension Mortgage Similar to an endowment mortgage in that youpay interest only to the lender.
وام مسکن مستمری مشابه وام مسکن وقفی است که فقط به وام دهنده بهره می پردازید.
We are interested in that yousuggest us being the exclusive dealership.
ما علاقه مندیم که شما به ما پیشنهاد دهید که نمایندگی انحصاری باشد.
But why are you so professional in that . you looked you are a old stager in love.
اما چرا شما در آن حرفه ای هستید؟ به نظر می رسید که یک صحنه پرداز قدیمی و عاشق هستی.
We use the word helpful carefully in that youshould always try to design for minimal cleanup processing outside of your own program.
ما از کلمه helpful با دقت استفاده می کنیم که شما همیشه باید سعی کنید برای حداقل پردازش پاکسازی خارج از برنامه خود طراحی کنید.
The effect is rather like being in a sensory deprivation tank, in that youcan’t move or react at all.
این اثر بیشتر شبیه قرار گرفتن در یک مخزن محرومیت حسی است، به این معنا که شما اصلا نمی توانید حرکت کنید یا واکنش نشان دهید.
Sure, sometimes they do dumb things like throw tantrums, but even in that youcan see their pure abandonment of everything but what is happening to them right now..
مطمئناً، گاهی اوقات آنها کارهای احمقانه ای مانند پرتاب عصبانیت انجام می دهند، اما حتی در آن می توانید رها کردن خالص آنها از همه چیز به جز آنچه در حال حاضر برای آنها اتفاق می افتد را مشاهده کنید.
No matter how + Sentence, Sentence
صرفنظر از اینکه چگونه
No matter howstrong you are how notable your attainments, you have endruring significance only in your relationship to others.
مهم نیست که چقدر قوی باشید چقدر دستاوردهایتان قابل توجه است، فقط در رابطه خود با دیگران اهمیت پایداری دارید.
No matter howfar we will be very good.
مهم نیست که چقدر دوریم، ما خیلی خوب خواهیم بود.
Please don’t omit any details, no matter howtrivial they may seem.
لطفاً هیچ جزئیاتی را هر چقدر هم که بی اهمیت به نظر برسند حذف نکنید.
No matter howhard it is, just keep going because you only fail when you give up.
مهم نیست چقدر سخت است، فقط به راه خود ادامه دهید زیرا تنها زمانی شکست می خورید که تسلیم شوید.
No matter howfast time flies, our friendship stands for ever.
مهم نیست زمان چقدر سریع می گذرد، دوستی ما برای همیشه پابرجاست
Sometimes it feels like, no matter howmuch success I have, it’s not gonna matter until I find the right guy.
گاهی اوقات احساس می کنم، مهم نیست که چقدر موفقیت دارم، تا زمانی که مرد مناسب را پیدا نکنم، مهم نیست.
No matter howstrong I will get, you are still my weakness.
مهم نیست چقدر قوی می شوم، شما هنوز نقطه ضعف من هستید
You can’t cling to the past, because no matter howtightly you hold on, it’s already gone.
شما نمی توانید به گذشته بچسبید، زیرا هر چقدر هم که محکم بچسبید، قبلاً از بین رفته است.
No matter howmany mistakes you make or how slow you progress, you are still way ahead of everyone who isn’t trying.
مهم نیست چقدر اشتباه می کنید یا چقدر کند پیشرفت می کنید، باز هم خیلی جلوتر از همه کسانی هستید که تلاش نمی کنند.
No matter howfar away forever, I will protect you everything.
مهم نیست برای همیشه چقدر دور باشید، من از همه چیز شما محافظت خواهم کرد.
No matter how + adj/adv + sentence, Sentence
صرفنظر از اینکه چقدر + صفت / قید
I never seem to lose any weight, no matter howhard I try.
به نظر می رسد که من هرگز وزن کم نمی کنم، مهم نیست که چقدر تلاش می کنم.
Fantasies cannot harm you, no matter howbizarre or far out they are.
فانتزی ها نمی توانند به شما آسیب برسانند، مهم نیست که چقدر عجیب و غریب یا دور از ذهن هستند.
No matter howcruel the destiny treats one with tribulation and misfortune, it will correspondingly treat him with happiness and sweetness.
سرنوشت هر چقدر هم که با مصیبت و بدبختی ظالمانه رفتار کند، به همان نسبت با او با شادی و شیرینی رفتار خواهد کرد.
No matter howtough the life is, you will eventually find someone who’d make you willing to stay with.
مهم نیست زندگی چقدر سخت باشد، در نهایت کسی را پیدا خواهید کرد که شما را مایل به ماندن در کنار او کند.
No matter howbad your day is, there is always something good that comes out of it.
مهم نیست روز شما چقدر بد باشد، همیشه چیز خوبی از آن بیرون می آید.
No matter howlong, I love you still.
مهم نیست چقدر طولانی است. دوستت دارم هنوز
The world no matter howdesolate, you ‘ll never have to be alone.
دنیا هر چقدر هم که متروک باشد، شما هرگز تنها نخواهید بود
Keep trying no matter howhard it seems. it will get easier.
صرف نظر از اینکه چقدر سخت به نظر می رسد به تلاش ادامه دهید. آسان تر خواهد شد
No matter howbad things get, something good is out there, just over the horizon.
مهم نیست که چقدر اوضاع بد می شود، چیزی خوب وجود دارد، درست در افق.
You must continue to see them no matter howmuch you may disagree with them
شما باید به دیدن آنها ادامه دهید مهم نیست که چقدر ممکن است با آنها مخالف باشید.
No matter + what / when / where / why + Sentence, Sentence
صرفنظر از اینکه چه چیز / چه وقت / کجا / چرا
You can be happy no matter what.
شما می توانید هر چه باشد خوشحال باشید.
He’s decided to leave tomorrow, no matter what.
او تصمیم دارد فردا را ترک کند، مهم نیست که چه باشد
No matter whatage, the characteristics of young people always embrace the ideals and illusions. This is not anything wrong, but a valuable quality.
در هر سنی که باشد، ویژگی های جوانان همیشه آرمان ها و توهمات را در بر می گیرد. این چیز اشتباهی نیست، بلکه یک کیفیت ارزشمند است.
No matter whathe talks he likes to lay on the colours.
مهم نیست که او چه چیزی صحبت می کند، دوست دارد روی رنگ ها بگذارد.
No matter whattype of animal you are, change starts with you.
مهم نیست که چه نوع حیوانی هستید، تغییر از شما شروع می شود
No matter whatlabel is thrown your way, only you can define yourself.
مهم نیست چه برچسبی به سر شما زده می شود، فقط شما می توانید خودتان را تعریف کنید.
No matter whathappens to us in the future, everyday we are together is the greatest day of my life. I will always be yours.
. مهم نیست در آینده چه اتفاقی برای ما می افتد، هر روزی که با هم هستیم بزرگترین روز زندگی من است. من همیشه مال تو خواهم بود.
Books are the best friends. No matter whatdifficulties you meet with in life, you can turn to them for help and they will never discard you.
کتابها بهترین دوستان هستند. مهم نیست در زندگی با چه مشکلاتی روبرو می شوید، می توانید برای کمک به آنها مراجعه کنید و آنها هرگز شما را دور نمی اندازند.
No matter whatyou’re going through , it’s always better if you have people to share it with
مهم نیست که در چه شرایطی هستید، همیشه بهتر است افرادی را داشته باشید که آن را با آنها به اشتراک بگذارید.
Regardless of + how + Sentence, Sentence
صرفنظر از اینکه چگونه
Regardless of howoften I correct him, he always makes the same mistake.
صرف نظر از اینکه چند بار او را اصلاح می کنم، او همیشه همان اشتباه را انجام می دهد.
Regardless of howfantastic our political visions are, it is important to understand the processes of political communication that support them.
صرف نظر از اینکه دیدگاههای سیاسی ما چقدر خارقالعاده هستند، درک فرآیندهای ارتباطات سیاسی که از آنها پشتیبانی میکنند، مهم است.
Regardless of howhigh you are in the corporation and how much power you possess, you can lose it overnight.
صرف نظر از اینکه چقدر در شرکت هستید و چقدر قدرت دارید، می توانید آن را یک شبه از دست بدهید.
Regardless of howreserved or proper they may have been before the stroke, their limited language is sometimes dominated by swearing.
صرف نظر از اینکه آنها ممکن است قبل از سکته چقدر محتاط یا مناسب بوده باشند، زبان محدود آنها گاهی تحت سلطه فحش دادن است
This will still apply regardless of howmuch more wonderful the paraphernalia of science continues to become.
این بدون توجه به اینکه لوازم علم چقدر شگفتانگیزتر میشوند همچنان اعمال خواهد شد
Success is a boon to any organization, regardless of howit has been achieved.
موفقیت برای هر سازمانی، صرف نظر از اینکه چگونه به دست آمده است، موهبت است.
Regardless of howcarefully the predetermined overhead rate is estimated, Factory Overhead will usually have a balance at the end of the fiscal year.
صرف نظر از اینکه نرخ سربار از پیش تعیین شده با چه دقتی تخمین زده می شود، سربار کارخانه معمولاً در پایان سال مالی دارای تعادل خواهد بود.
Arkham: No use! Regardless of howstrong you are, you’re nothing but a half-breed. You cannot defeat a pure demon, the real Sparda!
آرکام: فایده نداره! صرف نظر از اینکه چقدر قوی هستید، شما چیزی جز یک دوتایی نیستید. شما نمی توانید یک شیطان خالص، اسپاردا واقعی را شکست دهید!
Regardless of howmuch honor and with bitterness, died also can take 21 grams of soul.
صرف نظر از اینکه چقدر افتخار و با تلخی، مرده نیز می تواند 21 گرم روح را بگیرد.
Regardless of howstrong you are, you’re nothing but a half-breed
صرف نظر از اینکه چقدر قوی هستید، شما چیزی جز یک نفر نیستید.
Regardless of how + adj/adv + sentence, Sentence
صرفنظر از اینکه چگونه + صفت / قید
As you know, traveling can create problems of this sort regardless of howcareful the airline personnel might be.
همانطور که می دانید سفر بدون توجه به اینکه پرسنل هواپیمایی چقدر مراقب باشند می تواند مشکلاتی از این دست ایجاد کند.
These amounts measure the exposure value of each party’s sites, regardless of howthey were booked.
این مبالغ ارزش در معرض دید سایت های هر طرف را بدون توجه به نحوه رزرو آنها اندازه گیری می کند
Try making friends with conscious, free-thinking people for a change — people who are willing to connect with you regardless of howsilly your beliefs are.
سعی کنید برای تغییر با افراد آگاه و آزاداندیش دوست شوید – افرادی که مایلند با شما ارتباط برقرار کنند بدون توجه به اینکه چقدر عقاید شما احمقانه هستند.
If one doesn’t possess a appreciating and harboring heart, everything is like debris regardless of howwarm, flourishing, and glamourous the outside world is.
اگر کسی قلب قدردان و پناه دهنده نداشته باشد، صرف نظر از اینکه دنیای بیرون چقدر گرم، شکوفا و پر زرق و برق است، همه چیز مانند زباله است.
Unlike other compression techniques that scan only a portion of each row for repeating patterns, Storage Optimization scans the entire row, regardless of howmany columns it intersects.
برخلاف سایر تکنیکهای فشردهسازی که فقط بخشی از هر ردیف را برای تکرار الگوها اسکن میکنند، Storage Optimization کل ردیف را بدون توجه به اینکه چند ستون را قطع میکند، اسکن میکند.
.
Regardless of + what / when / where / why + Sentence, Sentence
صرفنظر از اینکه چه چیز / چه وقت / کجا / چرا
Regardless of whatinstrumentation you had, you still played these different kinds of songs.
صرف نظر از اینکه چه سازهایی داشتید، باز هم این نوع آهنگ ها را می نواختید.
He does what he wants, regardless of whatI say.
او هر کاری را که می خواهد انجام می دهد، صرف نظر از اینکه من چه می گویم.
Regardless of whattriggers a relapse, the Obama administration won’t stand idly by, Banc of America’s Rosenberg said.
روزنبرگ از بانک آمریکایی گفت: صرف نظر از اینکه چه چیزی باعث عود می شود، دولت اوباما بیکار نخواهد ماند.
Then, regardless of whatcharacter a user types in the text box, an asterisk is displayed.
سپس بدون توجه به اینکه کاربر چه کاراکتری را در کادر متنی تایپ می کند، یک ستاره نمایش داده می شود.
Real men eat meat, regardless of whattheir know-it-all, whiny physician says every year at the end of the check-up.
مردان واقعی، بدون توجه به آنچه که پزشک معالج و غرغرو آنها هر سال در پایان معاینه می گوید، گوشت می خورند
Because of this knowingness , regardless of whatthe person had done, you are able to tolerate his weaknesses and see his potential of what he can become.
به دلیل این آگاهی، صرف نظر از اینکه فرد چه کاری انجام داده است، می توانید نقاط ضعف او را تحمل کنید و پتانسیل او را ببینید که چه چیزی می تواند شود.
In fact, regardless of whatoccurred in the past, as long as the way to make happy, it felt better then.
در واقع، صرف نظر از آنچه در گذشته رخ داده است، تا زمانی که راه برای شاد کردن، آن را احساس بهتر است.
Irrespective of how + Sentence, Sentence
صرفنظر از اینکه چگونه
The ending of the cycle from1896 in August is quite important and irrespective of howhigh or how low stocks are, there are likely to be some sharp declines before the end of August.
پایان چرخه از 1896 در ماه اوت بسیار مهم است و صرف نظر از اینکه سهام چقدر بالا یا چقدر پایین است، احتمالاً قبل از پایان آگوست افت شدیدی وجود خواهد داشت.
Great-fitting clothes always look better than ill-fitting ones — irrespective of howmuch they cost.
لباس های زیبا همیشه بهتر از لباس های نامناسب به نظر می رسند – صرف نظر از اینکه چقدر هزینه دارند.
This ensures that you have a nice, loosely-coupled application, irrespective of howmuch control you have over things.
این تضمین می کند که بدون توجه به اینکه چقدر بر چیزها کنترل دارید، یک برنامه خوب و بدون اتصال دارید.
When trying to solve various problems in life, an approach I find very useful is to first identify what I’d consider the most direct solution, irrespective of howI feel about actually implementing it.
هنگام تلاش برای حل مشکلات مختلف در زندگی، رویکردی که به نظر من بسیار مفید است، این است که ابتدا مشخص کنم که چه چیزی را مستقیم ترین راه حل در نظر می گیرم، صرف نظر از اینکه در مورد اجرای واقعی آن چه احساسی دارم.
Once the Red Man could use telepathy to communicate with any other member of the Race irrespective of howfar away
یک بار مرد سرخ می توانست از تله پاتی برای برقراری ارتباط با هر عضو دیگری از نژاد استفاده کند، صرف نظر از اینکه چقدر دور است
Irrespective of how + adj/adv + sentence, Sentence
صرفنظر از اینکه چقدر + صفت / قید
He fears this may be so, irrespective of howfortunate his situation may be in reality.
او می ترسد که چنین باشد، صرف نظر از اینکه وضعیت او در واقعیت چقدر خوش شانس است.
Ideas must not be rejected, irrespective of howodd they are.
2 ایده ها صرف نظر از اینکه چقدر عجیب و غریب هستند، نباید رد شوند.
Irrespective of + what / when / where / why + Sentence, Sentence
صرفنظر از اینکه چه چیز / چه وقت / کجا / چرا
He is going to buy it irrespective of whatyou say.
او بدون توجه به آنچه شما می گویید آن را می خرد.
This is guaranteed by the bank, irrespective of whathappens to the spot rate over the next three months.
این مورد توسط بانک تضمین می شود، صرف نظر از اینکه در سه ماه آینده چه اتفاقی برای نرخ نقدی می افتد.
All children should have access to the latest technology, irrespective of wherethey live or how much their parents earn.
همه کودکان بدون توجه به محل زندگی و میزان درآمد والدینشان باید به آخرین فناوری دسترسی داشته باشند.
Whether + Sentence, Sentence
اینکه آیا…
Whether wecan stay in this situation is debatable.
اینکه آیا میتوانیم در این وضعیت بمانیم یا نه جای بحث دارد.
Whether wego to Paris is in the air.
اینکه ما به پاریس برویم روی هواست.
It is a tossup whether weshall get there in time.
اینکه آیا ما به موقع به آنجا خواهیم رسید یا خیر، بحثی است.
I don’t mind whether weeat now or this evening, it’s all the same to me.
برام مهم نیست الان بخوریم یا امروز عصر، همه چیز برای من یکسان است.
There was some confusion as to whether wehad won or lost.
در مورد اینکه ما بردیم یا باختیم سردرگمی وجود داشت.
We’re not sure whether westill want to proceed with the sale.
ما مطمئن نیستیم که آیا همچنان می خواهیم به فروش ادامه دهیم یا خیر.
Whatever is going to happen will happen, whether weworry or not.
هر چه قرار است بیفتد، چه نگران باشیم چه نباشیم، اتفاق می افتد.
We’ll go on with the work, whether wecan find the necessary tools or not.
ما به کار ادامه می دهیم، چه بتوانیم ابزار لازم را پیدا کنیم یا نه.
I seriously question whether weought to continue.
من به طور جدی سؤال می کنم که آیا باید ادامه دهیم یا خیر.
Whether welike him or not is immaterial.
اینکه او را دوست داشته باشیم یا نه مهم نیست.
مطالعه مقالات زیر پیشنهاد می شود: