اصطلاحات مربوط به پول در انگلیسی
در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در این آموزش آکادمی زبان تات مجموعه گستردهای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با پول در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است. در ادامه شما می توانید فهرستي از کلمات و اصطلاحات مربوط به پول که کاربرد زیادی در آزمون آیلتس دارند را به همراه معني و مثال از آنها مطالعه کنید.
disposable income
درآمد خالص
income
درآمد
EXP: Since they don’t have any children and their rent is very cheap, they’ve a lot of disposable income.
از آنجایی که آنها فرزندی ندارند و اجاره آنها بسیار کم است، درآمد خالص بالایی دارند.
conspicuous consumption
ولخرجی متظاهرانه، خرید تجملی
Meaning: buying expensive things to show people how rich someone is
خرید چیزهای گران قیمت برای نشان دادن به مردم که یک فرد چقدر ثروتمند است
EXP: Many people believe that conspicuous consumption is an antisocial behaviour.
بسیاری از مردم بر این باورند که ولخرجی متظاهرانه یک رفتار ضد اجتماعی است.
levy a tax on…
وضع مالیات بر …
Meaning: officially request payment of a tax
درخواست رسمی پرداخت مالیات
EXP: A new tax has been levied on cigarettes.
مالیات جدیدی بر سیگار وضع شده است.
be economical
باصرفه/ مقتصد بودن
money-saving
صرفه جویی در پول
Meaning: not cost a lot of money
پول زیادی را هزینه نکردن
EXP: A small family car is more economical than a large car.
یک ماشین خانوادگی کوچک باصرفه تر از یک ماشین بزرگ است.
be cost-effective
مقرون به صرفه بودن
Meaning: be economical in terms of the services received for the money spent
با صرفه بودن از نظر خدمات دریافتی در قبال پول خرج شده
EXP: We need a cost-effective solution to the problem.
ما به یک راه حل مقرون به صرفه برای این مشکل نیاز داریم.
be penny-wise and pound-foolish
سر مخارج کم خساست کردن و سر مخارج زیاد بی اهمیت بودن
Meaning: be extremely careful about small amounts of money but not careful enough about larger amounts
در مورد مقادیر اندک پول بسیار مراقب بودن، اما در مورد مقادیر بالاتر به اندازه کافی مراقب نبودن
EXP: These education budget cuts are really penny-wise and pound-foolish
این کاهش بودجه آموزش و پرورش واقعاً (مصداق) سر مخارج کم خساست کردن و سر مخارج زیاد بی اهمیت بودن است.
a source of income
منبع درآمد
Meaning: sth. from which a person’s income comes
چیزی که درآمد یک فرد از آن تامین می شود
EXP: Edward does not have any other source of income apart from his job.
ادوارد غیر از شغلش منبع درآمد دیگری ندارد.
scrimp and save to do sth.
قناعت و صرفه جویی برای انجام کاری
Meaning: spend very little money because you want to save it to buy sth. expensive
خرج کردن پول بسیار اندکی برای اینکه می خواهید آن را برای خرید چیز گران قیمتی پس انداز کنید.
EXP: They had to scrimp and save to pay for the holiday.
آنها مجبور بودند برای پرداخت هزینه های تعطیلات، قناعت و صرفه جویی کنند.
belong to sb.
متعلق بودن به کسی
Meaning: be owned by sb.
تحت مالکیت کسی بودن
EXP: If you take things belonging to the company without permission you will face disciplinary action. (Cambridge IELTS 8)
اگر چیزهای متعلق به شرکت را بدون اجازه بردارید با برخورد انضباطی روبرو خواهید شد. (کمبریج آیلتس 8)
make ends meet
تامین مخارج زندگی/ دخل و خرج را با هم جور در آوردن
only have enough money to pay the bills
فقط پول کافی برای پرداخت صورت حساب ها را داشتن
Meaning: have enough money to pay one’s basic expenses
پول کافی برای پرداخت هزینه های اساسی خود داشتن
EXP: My wages were so low I had to take a side job just to make ends meet.
دستمزد من آنقدر پایین بود که مجبور شدم برای تامین مخارج زندگیام شغل دوم داشته باشم.
be broke
ورشکسته شدن
Meaning: be completely without money
کاملاً بدون پول بودن
EXP: I’m always broke by the end of the month.
من همیشه آخر ماه ورشکسته هستم.
abject poverty
فقر مطلق
Meaning: extreme poverty
فقر شدید
EXP: Over a billion people are still living in abject poverty and each year, over six million children die as a result of malnutrition
بیش از یک میلیارد نفر هنوز در فقر مطلق زندگی می کنند و سالانه بیش از شش میلیون کودک در نتیجه سوء تغذیه جان خود را از دست می دهند.
the cost of living
هزینه زندگی
Meaning: the average cost for the basic necessities of life, such as food, shelter and clothing
هزینه متوسط برای نیازهای اولیه زندگی مانند غذا، سرپناه و پوشاک
EXP: If you are a student planning on moving to London, one important consideration will be the cost of living there.
اگر دانشجویی هستید که قصد مهاجرت به لندن را دارید، یکی از موارد مهم هزینه زندگی در آنجا خواهد بود.
standard of living
استاندارد زندگی
Meaning: the type of life that a person or society has
نوع زندگی که یک فرد یا جامعه دارد
EXP: Britain has a varied standard of living, from the very affordable to the really expensive.
در بریتانیا استانداردهای زندگی از بسیار ارزان تا خیلی گران متغیر است.
receipt
رسید
Meaning: a document that you get from someone showing that you have given them money
سندی که از شخصی دریافت می کنید و نشان می دهد که به او پول داده اید
EXP: If you return wanted shoes straightaway, with a receipt, the shop will probably give you a refund. (Cambridge IELTS 8)
اگر فوراً کفشهای مورد نظر را با رسید برگردانید، احتمالاً فروشگاه مبلغ پرداخت شده را به شما پس خواهد داد. (کمبریج آیلتس 8)
cost sb. a fortune
خداد تومن قیمت داشتن / قیمت بسیار بالایی داشتن
be too expensive
خیلی گران بودن
Meaning: cost sb. a lot of money
هزینه زیادی داشتن
EXP: A tank of petrol can cost you a fortune these days.
این روزها یک باک بنزین می تواند برای شما قیمت بسیار بالایی داشته باشد.
The bill for… is exorbitant.
هزینه گزافی داشتن.
Meaning: being very expensive
بسیار گران بودن
EXP: The bill for dinner in that restaurant is exorbitant.
خوردن شام در آن رستوران هزینه گزافی دارد.
prohibitively high prices
قیمت های سرسام آور
Meaning: prices that are so high they prevent people from buying sth.
قیمت هایی که آنقدر بالا هستند که مردم را از خرید چیزی باز می دارند
EXP: Apart from the prohibitively high medicine prices, the cost of maintaining medical equipment is rising as well.
جدا از قیمت سرسام آور دارو، هزینه نگهداری از تجهیزات پزشکی نیز در حال افزایش است.
be free of charge
رایگان بودن
Meaning: cost nothing
هیچ هزینه ای نداشتن
EXP: You can buy two and pay for just one — the other is free of charge.
میتوانید دو تا بخرید و فقط پول یکی را بپردازید – دیگری رایگان است.
make a fortune
پولدار شدن
Meaning: earn a very large amount of money
پول بسیار زیادی بدست آوردن
EXP: Even if you don’t make a fortune from this herb, there are few sights more attractive than a field of purple coneflowers (Cambridge IELTS 8).
حتی اگر از طریق این گیاه پولدار نشوید، مناظر معدودی جذاب تر از مزرعه گل های مخروطی بنفش هستند (کمبریج آیلتس 8).
the haves and the have-nots
اغنیا و فقرا ، دارا و ندار
Meaning: the rich and the poor
فقیرها و غنی ها
EXP: Unfortunately, the gap between the haves and the have-nots has been widening.
متأسفانه شکاف بین اغنیا و فقرا بیشتر شده است.
accumulate wealth
انباشتن ثروت
Meaning: collect a large amount of money over a long period of time
جمع آوری مقدار زیادی پول در مدت زمان طولانی
EXP: Benjamin accumulated much of his wealth through real estate investment.
بنیامین بخش عمده ای از ثروت خود را از طریق سرمایه گذاری در املاک و مستغلات انباشته کرد.
a status symbol
نشان تشخص، نماد منزلت
Meaning: a possession that is considered the symbol of someone’s money or power
دارایی که نماد پول یا قدرت کسی تلقی می شود
EXP: Green cars are considered status symbols these days.
خودروهای سبز ( دوستدار محیط زیست) این روزها به عنوان نشان تشخص در نظر گرفته می شوند.
luxury goods
کالاهای لوکس
Meaning: goods for which demand increases more than the rise in income
کالاهایی که تقاضا برای آنها بیشتر ازدرآمد افزایش می یابد
EXP: Expensive clothes and accessories are considered luxury goods.
لباس ها و لوازم جانبی گران قیمت جزو کالاهای لوکس محسوب می شوند.
commodity
کالا
Meaning: sth. that can be bought and sold
چیزی که قابل خرید و فروش است
EXP: Fish were a vital commodity in growing towns and cities, where food supplies were a constant concern. ( Cambridge IELTS 8)
ماهی یک کالای حیاتی در شهرها و شهرستانهای در حال رشد بود، جایی که تامین مواد غذایی یک دغدغه دائمی بود. (کمبریج آیلتس 8)
be acquisitive
حریص بودن
Meaning: always trying to get things
تلاش مداوم برای به دست آوردن چیزها
EXP: She’s an acquisitive person, always wanting to gain and possess new things.
او فردی حریص است که همیشه میخواهد چیزهای جدیدی را به دست آورد و داشته باشد.
Vanity
تکبر/ خودبینی
Meaning: being too interested in someone’s own abilities or appearance
علاقه بیش از حد به توانایی ها یا ظاهر خود
EXP: Reece wants the job purely for the reason of vanity.
ریس این شغل را صرفاً به دلیل تکبر می خواهد.
tighten one’s belt
مقتصدانه خرج کردن، سر کیسه رو سفت کردن، حساب دخل و خرج را داشتن
spend less because sb. has less money
کمتر خرج کردن به خاطر داشتن پول کمتر
Meaning: spend less than you did before
کمتر از قبل خرج کردن
EXP: Joel had to tighten his belt since he lost his job.
جوئل از زمانی که کارش را از دست داد مجبور بود مقتصدانه خرج کند.
do sth. on a shoe string
کاری را با بودجه بسیار کم انجام دادن
Meaning: do sth. using very little money
انجام دادن کاری با استفاده از پول بسیار کم
EXP: This business is run on a shoestring.
این کسب و کار با بودجه بسیار کمی اداره می شود.
cannot afford sth.
استطاعت مالی چیزی را نداشتن
Meaning: do not have enough money to be able to pay for sth.
پول کافی برای پرداخت هزینه چیزی نداشتن
EXP: They can’t afford such expensive holidays.
آنها استطاعت مالی چنین تعطیلات گران قیمتی را ندارند.
be beyond sb. ’s means
فراتر از وسع کسی بودن
Meaning: be too expensive for sb.
برای کسی خیلی گران بودن
EXP: The medical charges are beyond the means of needy families.
هزینه های پزشکی فراتر از وسع خانواده های نیازمند هستند.
be dirt-cheap
مفت و مجانی بودن
Meaning: be very cheap
بسیار ارزان بودن
EXP: The hotel we stayed in was dirt-cheap, but our room was very nice.
هتلی که در آن اقامت داشتیم بسیار ارزان بود، اما اتاقمان بسیار زیبا بود.
a bargain
معامله شیرین، خرید ارزان
Meaning: a lower-than-usual price
قیمت کمتر از حد معمول
EXP: These shoes are a bargain at just 15 pounds.
این کفش ها به قیمت فقط 15 پوند واقعا ارزان هستند.
be undervalued
کم ارزش دانستن
Meaning: be considered to be worth less than sth. really is
چیزی را کم ارزش تر از آنچه که واقعاً هست در نظرگرفتن
EXP: Smell is probably the most undervalued sense in many cultures. (Cambridge IELTS 8)
بویایی احتمالا کم ارزش ترین حس در بسیاری از فرهنگ هاست. (کمبریج آیلتس 8)
go on a shopping spree
ولخرجی و خرید بیش از حد در زمانی کوتاه / دیوانه وار ولخرجی کردن
Meaning: spend a lot of money on a single shopping trip
پول زیادی را خرج کردن طی یک بار خرید
EXP: Rosie went on a shopping spree this weekend.
رزی این آخر هفته در خرید دیوانه وار ولخرجی کرد.
window-shopping
تماشای ویترین مغازه ها
Meaning: the activity of looking at things in shop windows but not buying anything
دیدن اجناس در ویترین مغازه ها بدون خرید کردن
EXP: Window-shopping is fun for some and frustrating for others.
تماشای ویترین مغازه ها برای برخی سرگرم کننده و برای برخی دیگر خسته کننده است.
keep track of sth.
رد / حساب چیزی را نگه داشتن
know where sth. is
آگاهی از موقعیت یک چیز
Meaning: keep a record of
حساب چیزی را نگه داشتن
EXP: Scarlett found it hard to keep track of her expenses.
اسکارلت به سختی میتوانست حساب هزینههای خود را نگه دارد.
lose track of sth.
رد چیزی را گم کردن / حساب چیزی را از دست دادن
Meaning: fail to keep track of sth.
قادر به نگه داشتن رد/ حساب چیزی نبودن
EXP: Kaya never lost track of her favourite celebrities.
کایا هرگز رد سلبریتی های مورد علاقه خود را گم نمی کرد.
fall short
کم آوردن
is not enough
کافی نبودن
Meaning: be less than the amount that is needed
کمتر از مقدار مورد نیاز بودن
EXP: We tried to raise eighty thousand pounds, but unfortunately we fell short by about ten thousand.
ما سعی کردیم هشتاد هزار پوند جمع کنیم، اما متأسفانه حدود ده هزار پوند کم آوردیم.
fall short of one’s expectations
کمتر از حد انتظارات یک فرد بودن
Meaning: is disappointing to someone
برای کسی ناامید کننده بودن
EXP: He kept falling short of my expectations.
او کمتر از حد انتظارات من بود.
Only… won’t balk at this price.
تنها … با این قیمت پا پس نخواهد کشید.
Only rich people can afford it.
فقط افراد ثروتمند می توانند از عهده آن برآیند.
Meaning: Only.. . will not hesitate to pay for sth.
فقط… در پرداخت هزینه چیزی مردد نخواهد بود
EXP: Only well-heeled business people won’t balk at this price, especially when buyers can get just 3 hours of battery life.
فقط تاجران پولدار با این قیمت پا پس نخواهند کشید، مخصوصاً وقتی که خریداران میتوانند تنها از 3 ساعت عمر باتری برخوردار باشند.
a prohibitive price
قیمت گزاف
Meaning: a price that is too high for the average people
قیمتی که برای مردم عادی خیلی بالاست
EXP: The price of land in London is prohibitive.
قیمت زمین در لندن بسیار بالا است.
covet sth.
چشم طمع دوختن به چیزی/ آرزوی چیزی را داشتن
wish to own something that belongs to another person
تمایل به داشتن چیزی که متعلق به شخص دیگری است
Meaning: want sth. that sb. else has
خواستن چیزی که شخص دیگری دارد
EXP: The laptop looks pretty cool and this is the closest I’ve ever got to actually coveting a Dell laptop.
این لپ تاپ بسیار جالب به نظر می رسد و این نزدیک ترین چیزی است که من تا به حال واقعاً در مورد یک لپ تاپ دل آرزو داشته ام.
envy sb.
غبطه خوردن
Meaning: want very much to do sth. that sb. else does
تمایل بسیار زیاد برای انجام آنچه که دیگری انجام می دهد
EXP: I envy people who are always optimistic.
من به افرادی که همیشه خوش بین هستند غبطه می خورم.
financial support
حمایت مالی
money lent to
پول قرض داده شده به
Meaning: financial help
کمک مالی
EXP: The UN provided financial support to the refugees.
سازمان ملل به پناهندگان حمایت مالی کرد.
financial aid
کمک مالی
Meaning: money that an organization or a government gives to a country or an area
پولی که یک سازمان یا یک دولت به یک کشور یا یک منطقه می دهد
EXP: Some people believe that the government should spend less on overseas financial aid.
برخی از مردم بر این باورند که دولت باید کمتر برای کمک های مالی خارج از کشور هزینه کند.
financial issue
مسئله مالی
Meaning: financial subject that people discuss
موضوع مالی که مردم درباره آن بحث می کنند
EXP: Financial issues are critical to the government. (Cambridge IELTS 8)
مسائل مالی برای دولت بسیار مهم است. (کمبریج آیلتس 8)
keep up with the Joneses
چشم و همچشمی کردن
compare one’s own possessions with others’
دارایی خود را با دیگران مقایسه کردن
Meaning: try to be as rich as your neighbours
تلاش برای ثروتمند بودن به اندازه همسایگان
EXP: This society has been having a “keeping up with the Joneses” complex for years and now it’s crashing down around its people.
این جامعه سالهاست که مجموعه ای از « چشم و همچشمی ها» را دربرداشته است و اکنون دارد روی سر مردمش خراب می شود.
peer pressure
فشار همسالان (تاثیرگذاری همسالان بر روی یکدیگر)
Meaning: the influence other people of your age have on the way you behave
تأثیری که افراد هم سن و سال شما بر رفتارتان دارند
EXP: Peer pressure can be very disorienting for children.
فشار همسالان می تواند برای کودکان بسیار گیج کننده باشد.
مطالعه مقالات زیر پیشنهاد می شود: